امیرمنصور رحیمیان | شهرآرانیوز - ربط دادن چیزها به هم در بیشتر مواقع دشوار است. از منظر منطق، غیرممکن است که خیلی چیزها را به هم مربوط و یا کوچکترین شباهتی بین آنها پیدا کرد. زیرا علم شامل قوانینی است که تخطی از آنها برای آدمهای عادی و عاقل، سخت و گاهی غیرممکن است.
ربط دادن و ایجاد شباهت بین نهنگی گوژپشت در اعماق اقیانوس اطلس با تابلوی راهنمای طبقات در اداره پست هم از آن دسته است. کاری که از هیچ کس جز هنر و هنرمندان، برنمی آید. آنها به راحتی میتوانند از شباهتهای ژنتیکی عبور کنند و علم و منطق را دور بزنند.
زمان و مکان را در آثارشان حذف کنند و ناگهان نهنگ را در اداره پست، جای تابلوی راهنمای طبقات، چسبیده به دیوار تصویر کنند. طوری که انگار از اول برای همین کار خلق شده است. یا هرچیزی را به هرچیز دیگری ربط بدهند. نقاشی هم به عنوان یکی از شاخههای مهم هنری، این قدرت را دارد که با چند خط و چند ضربه قلم مو، پیچیدهترین شکلها را در غالب نقشها جلوی چشم آدمها بیاورد.
میتواند با کمک از رنگ ها، صحنههایی را خلق کند که مخاطب و بیننده تا به حال هیچ کجا ندیده باشد. میتواند موجوداتی را خلق کند که تابه حال به ذهن هیچ کدام از کارگردانهای فیلمهای تخیلی هم خطور نکرده باشد. میتواند زمان را از میان بردارد و بیننده را در برهوتی از بی زمانی و بی مکانی رها کند. برهوتی که بیننده برای بیرون آمدن از آن، باید لابه لای رنگهایش شنا کند و به عمق برود. کاری که ندا عظیمی، در نمایشگاه «سروتونین» انجام داده است هم یکی از همین کارهاست. او متولد ۱۳۵۵ در مشهد است.
درس خوانده نقاشی از دانشگاه فردوس مشهد و مدیر و مؤسس آموزشگاه هنرهای تجسمی آبی، خاکستری. بیست ودو سال سابقه تدریس در آموزشگاههای مختلف و از جمله مدرسه پرسی لینک انگلستان دارد و عضو افتخاری مؤسسه توسعه هنرهای تجسمی تهران است. عظیمی، در این نمایشگاه با خودش جنگلی آتش گرفته را آورده و به دیوارهای نگارخانه «هنگام» آویخته است. جنگلی که در بین شاخ و برگ درهم تنیده و سوخته درختانش باید گم شد و پیدا هم نشد. نمایشگاهی که بیشتر از هرچیز به داستان دنباله داری در مورد آدمها شباهت دارد.
او در این نمایشگاه راوی جنگلی است که میانهای با واقعیت ندارد. کارهایش به سبک و سیاق اکسپرسیونیسم و در واقعیت گریزترین حالت ممکن هستند. فرم هایش بیشتر ایستاده و عمودی اند و بیشتر ضربات قلم مو، به دوختن پایین و بالای قاب ها، اختصاص دارد. او در همان اول نمایشگاه هم اعلام میکند که در این نمایشگاه قرار نیست با نقشهای تشخیص دادنی روبه رو شوید و بیننده بیشتر درخت را قرار است، متصور شود. اسمی که برای این ضیافت تماشا هم انتخاب کرده است، یک طور دهان کجی به علم و منطق به حساب میآید.
سروتونین با اسمی به بلندای فرمولش، نشان دهنده علمی است که از تخیل کردن عاجز است و برای تخیل هم فرمول منطقی میآورد. هورمون یا مادهای که نزد افکار عمومی به عنوان جاری کننده «احساس خوب» نیز شناخته میشود. در ابتدای نمایشگاه این طور نوشته است: «خطهای اکپرسیو افسار گسیخته، بر فرمهای بی زمان و بی مکان، درختان راست قامت و استوار را میمانند. درخت ستون طبیعت است. درخت تکیه گاهی است بدون جا زدن.
اتصال به درخت، اتصال به نیاز گم شده انسان است. نیاز به تکیه گاه، نیاز به درخت، نیاز به سروتونین.»، ولی من در کارهایش ردپای آدمها را هم میبینم. آدمهایی که در بین این جنگل پاییززده و یا آتش گرفته ایستاده اند و یا گم شده اند. او مرز ژنتیکی و علمی بین درخت و انسان را برمی دارد و در بعضی آثار آدمها را به جای درختان نقش میزند. درختها شبیهترین موجودات به آدمها هستند. هرکجا که درختها بتوانند زندگی کنند، آدمها هم میتوانند. به هرحال این نمایشگاه تا ۲۵ مهر ادامه دارد. پیشنهاد میکنم به تماشای «سروتونین» بروید.