صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

حکایت جنگل: شیر و آهو و سایر درندگان

  • کد خبر: ۱۴۲۳۷۳
  • ۰۸ دی ۱۴۰۱ - ۲۱:۰۴
روزی از روز‌ها شیر که تقریبا سلطان جنگل بود و بر حسن اجرای قانون جنگل نظارت داشت، وقتی مشغول سرکشی از جنگل و نظارت بر حسن اجرای قانون جنگل بود، ماده آهویی را دید که در گوشه‌ای از جنگل به طور خرامان مشغول چریدن است.

سال‌ها پیش در عصر یکی از پادشاهانی که چه فرق می‌کند، در جنگلی در نواحی آفریقایی، حیوانات گوناگونی زندگی می‌کردند. بعضی از این حیوانات قوی‌تر بودند و حیوانات دیگر را می‌خوردند و بعضی از این حیوانات ضعیف‌تر بودند و از سوی حیوانات دیگر خورده می‌شدند و به طور کلی در کنار یکدیگر زندگی خوب و خوش و حیوانی‌ای داشتند. روزی از روز‌ها شیر که تقریبا سلطان جنگل بود و بر حسن اجرای قانون جنگل نظارت داشت، وقتی مشغول سرکشی از جنگل و نظارت بر حسن اجرای قانون جنگل بود، ماده آهویی را دید که در گوشه‌ای از جنگل به طور خرامان مشغول چریدن است.

ماده آهو در نوع خود بسیار زیبا و دلربا بود و از آنجا که شیر برعکس ظاهر خشن و یال و کوپال بسیار و پوزیشن شغلی اش دلی سرشار از محبت داشت، فی الفور دل باخته ماده آهو شد. از آن پس هرجا ماده آهو می‌رفت، شیر نیز به طور مخفیانه به دنبالش می‌رفت و از او مراقبت می‌کرد تا حیوانات دیگر به او آسیبی نرسانند. کم کم درندگان دیگر متوجه رابطه عاطفی یک طرفه شیر و آهو شدند و طی جلسه‌ای که با حضور شیر برگزار شد، به نصیحت وی پرداختند. ببر گفت: «ای شیر، این چه وضعی است، آبرو برای گربه سانان بزرگ نگذاشته ای. آخه آهو؟» پلنگ گفت: «آقای شیر، این وضع قابل تحمل نیست. شما باید خانم آهو را بخوری، نه اینکه ازش مراقبت کنی.» تمساح گفت: «ای سطان جنگل، اگر نمی‌خوری اقلا بده ما بخوریم.»

شیر پس از شنیدن اظهارات درندگان خشمگین شد و گفت: «بروید گم شوید. شما عشق را نمی‌فهمید.» و زیر میز زد و جلسه را ترک کرد تا نزد آهو برود. هنوز به محل چرای آهو نرسیده بود که ناگهان ماده شیری را دید که در نوع خود بسیار زیبا و دلربا بود و از آنجا که شیر برعکس ظاهر خشن و یال و کوپال بسیار و پوزیشن شغلی اش دلی سرشار از محبت داشت، فی الفور دل باخته او شد. وی پس از آنکه به خود مسلط شد، نزدیک ماده شیر رفت و گفت: «عذر می‌خواهم بانو، شما کی هستید؟»

ماده شیر گفت: «ماده شیر.» شیر گفت: «از شما سؤالی دارم. من با توجه به اینکه دل باخته ماده آهویی هستم، می‌توانم دل باخته شما هم باشم؟»
ماده شیر گفت: «کدام ماده آهو؟ همان که خوردمش؟» شیر گفت: «عه، خوردی اش؟» ماده شیر گفت: «بلی.» شیر گفت: «خوب بود؟» ماده شیر گفت: «عالی. نرم و لذیذ و خوش گوشت.» شیر گفت: «نوش جونت. باز هم اگه خواستی هست.» و سال‌ها به خوبی و خوشی و در رفاه کامل با یکدیگر زندگی و بر حسن اجرای قانون جنگل نظارت کردند.

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.