اکران آنلاین «مستند قصه‌ها» پرتره‌ای از هوشنگ مرادی کرمانی استوری به مثابه تست بازیگری | درباره بازیگر خردسال نقش سالار معمولی در «پایتخت ۷» دوبلور‌های انیمیشن فوتبالیست‌ها مهمان برنامه ۱۰۰۱ می‌شوند ترخیص علی دهباشی از بیمارستان کمدی «در مدت معلوم ۲» در مسیر تولید انیمیشن ناگفته نماند، در راه فرانسه دلیل توقیف سریال ۸۷ متر، از زبان کیانوش عیاری میزبانی مبلمان شهری از آرایه های خلاقانه هنری | گزارشی از بخش آذین بندی جشنواره هنر‌های شهری نوروز ۱۴۰۴ مشهد آموزش داستان نویسی | تداوم حافظه (بخش پنجم) نقش هایی از «شاهنامه» بر یکی از گران ترین ساعت های جهان وقتی هنوز نامحرمیم مستند شگرد در راه روسیه دیدار رئیس قوه قضائیه با عنایت بخشی، بازیگر پیشکسوت سینما و تلویزیون + فیلم و تصاویر سریال خوشه‌های خشم ساخته می‌شود صحبت‌های علی عطشانی از همکاری با «وال کیلمر» و اولین تجربه کارگردانی اش در هالیوود انتقاد تند مهران غفوریان به حملات جدید غزه + عکس سازندگان فیلم کیک محبوب من به حبس محکوم شدند ساخت فیلم مرگ سرگردان با کارگردانی مایکل سارنوسکی نخل طلای افتخاری کن برای رابرت دنیرو
سرخط خبرها

حکایت مرد زیرک و مرگ ندار و ناچار

  • کد خبر: ۱۴۳۹۱۵
  • ۱۷ دی ۱۴۰۱ - ۱۹:۲۲
حکایت مرد زیرک و مرگ ندار و ناچار
سال‌ها پیش از انقلاب بزرگ فرانسه، در یکی از شهر‌های این کشور مردی زندگی می‌کرد که واقعا مرد زیرکی بود.

سال‌ها پیش از انقلاب بزرگ فرانسه، در یکی از شهر‌های این کشور مردی زندگی می‌کرد که واقعا مرد زیرکی بود. مرد زیرک یک روز ظهر از خواب برخاست و مرد غیرمنتظره‌ای را مقابل خود دید. نخست فکر کرد وی دزد است و برای دزدیدن اموالش وارد خانه اش شده است، اما وقتی آرامش وی را دید از فکر خود منصرف شد. وی رو به مرد غیر منتظره کرد و گفت: «تو کی هستی؟» مرد غیرمنتظره گفت: «مرگ. من مرگ هستم.»

مرد زیرک گفت: «در خانه من چه کار داری؟» مرد غیرمنتظره گفت: «امروز آخرین روز زندگی توست. برخیز که با هم برویم.» مرد زیرک خمیازه‌ای کشید و گفت: «به این زودی؟ من هنوز کلی کار دارم. در ضمن اصلا آمادگی ندارم.» وی افزود: «حالا چی بپوشم؟»

مرد غیرمنتظره گفت: «من به این کار‌ها کار ندارم. اسم تو اولین اسم در فهرست من است. دو ساعت هم هست اینجا ایستاده ام تا از خواب بیدار شوی تا خواب به خواب نروی. مرد زیرک گفت: «حالا سخت نگیر و قدری درنگ کن.» وی افزود: «اصلا بیا یک ناهار مشدی سفارش بدهیم و با دوغ بر بدن بزنیم و در ادامه در این باب بیشتر باهم
صحبت کنیم.»

مرد غیرمنتظره گفت: «ای بابا. من تا شب کلی کار دارم.» مرد زیرک بالأخره مرگ را راضی کرد که ناهار را با او بخورد. سپس از «نمیدونم چی چی فود» دو عدد دیزی سفارش دادند و خوردند. پس از خوردن دیزی و دوغ مرگ احساس کرد چشمش سنگین شده است. پس روی کاناپه دراز کشید و در این لحظه خواب وی را درربود.

وقتی خوابش سنگین شد، مرد زیرک به سراغ پوشه وی رفت و فهرست وی را برداشت و اسم خود را از بالای فهرست خط زد و در پایین فهرست نوشت. ساعتی بعد، مرگ از خواب بیدار شد و خمیازه‌ای کشید و به خودش کش و قوسی داد و گفت: «عجب خواب خوبی بود. دمت گرم. قرن‌ها بود که این قدر راحت و آسوده نخوابیده بودم.»

وی سپس رو به مرد زیرک کرد و گفت: «حال که، چون کردی، به تو مژده می‌دهم که به خاطر این غذای خوشمزه که دادی خوردیم، اسم‌ها را از آخر فهرست شروع می‌کنم.» مرد زیرک گفت: «شت.» سپس افزود: «واستا ببینم. اصلا مگر مرگ غذا می‌خورد؟ حالا فهمیدم. تو دزدی، نه مرگ.»

مرد غیرمنتظره که دستپاچه شده بود گفت: «جان آقات داد و بیداد نکن، من آبرو دارم. آره من دزدم، اومده بودم دزدی. ولی باور کن از نداری و ناچاریه.»

مرد زیرک که از ایده خلاقانه مرد دزد خوشش آمده بود، به احترام خلاقیت وی داد و بیداد نکرد و به جایش از وی ۱۰ هزار فرانک حق السکوت و پول ناهار را گرفت و با لگد او را از خانه اش بیرون انداخت و داستان را بدون نتیجه‌ای خاص به پایان رساند.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->