به گزارش شهرآرانیوز، آبتین گلکار در ابتدای سخنانش با اشاره به سیر تحولی ادبیات روسیه، به نقش مهم نقد ادبی به سردمداری «بلینسکی» در ادبیات این کشور اشاره کرد و گفت: اینگونه نقد ادبی نهتنها به نقد ادبیات آن زمان روسیه منجر شد، بلکه نوعی خطدهی به جریان ادبی آینده روسیه محسوب میشد و به شکوفایی ادبیات، سمتوسو میداد و این موضوع را تبیین میکرد که چه باید نوشت و چگونه باید نوشت. موضوعی که بهعنوان حلقه مفقودهای در ادبیات ما دیده میشود.
وی افزود: نتیجه جریان نقد ادبی در روسیه منجر شد که با وجود آنکه مکتبهای ادبی با فاصله ۲ یا ۳ دهه بعد از بهوجودآمدن آن در اروپا، در روسیه ظهور میکردند، اما کمکم ادبیات روسیه در اروپا نیز جدی گرفته شد و به یکی از قطبهای ادبی مبدل شد.
گلکار در بخش دیگری از سخنانش و در بیان سیر تحولی ادبیات در روسیه، از انقلاب ۱۹۱۷ بهعنوان یکی از نقاط عطف در ادبیات روسیه یاد کرد و گفت: با وجود آنکه در ابتدای انقلاب روسیه، وعدههای آزادی داده شد و تصور میشد فضای مناسبتری به وجود بیاید، در نهایت جریانهای ادبی بهسرعت سرکوب شدند و جریان سیاسی غالب نیز نقدناپذیر بود. بهگونهای که اعتقاد داشت در ادبیات نیز فقط میبایست نقاط و وجه مثبت زندگی مردم به تصویر کشیده شود و بر این نکته تأکید میشد که در جامعه روسیه، منافع جمعی بر منافع فردی ترجیح داده میشوند.
وی خاطرنشان کرد: نتیجه این رفتار حاکمیت روسیه، به «نظریه بیتعارضی» منجر شد. در نتیجه این نظریه، دیگر هیچ نقطه منفی وجود نداشت که معارضی داشته باشد و حداکثر تعارض بین «خوب» و «بهتر» بود. این امر نیز منجر به واردشدن ضربهای سنگین به ادبیات روسیه شد و باعث شد تا اواسط دهه ۵۰ دیگر اثر خوب و شاخصی در ادبیات روسیه به چشم نخورد.
گلکار افزود: پس از مرگ استالین، حزب به این اشتباهش در یکسانکردن صداها و ازبینبردن انتقادها پی برد و به آن اعتراف کرد. هر چند که در عمل اتفاق چندان چشمگیری اتفاق نیفتاد، اما از اواسط دهه ۵۰ اوضاع کمی بهتر شد. در همین زمان نیز آثار تولیدشده توسط مخالفان حاکمیت روسیه و همچنین مهاجران روس به سایر کشورها، از کیفیت بهتری برخوردار بود.
گلکار در ادامه گفت: با فروپاشی شوروی، بار دیگر قیدوبند و سانسور حاکمیتی از ادبیات روسیه برداشته شد. در این زمان دو اتفاق رخ داد؛ نخست اینکه ادبیات مهاجران که در سالهای حاکمیت کمونیسم در سایر کشورها نیز جلو انتشار آن گرفته میشد، بهصورت آزادانه منتشر شد. اتفاق دیگر نیز این بود که آثار ممنوعه سایر نویسندگان که در دهههای گذشته مجالی برای نشر آن وجود نداشت، بهسرعت منتشر شدند.
وی افزود: آثار نویسندگان روسیه در این زمان را میتوان در دو بخش طبقهبندی کرد؛ نخست آثاری که با بهرهگیری از ادبیات، به تحلیل وقایع گذشته پرداختند و دوم، پرداختن به مسائل روز که آن نیز در حقیقت واکنشی به سانسور ادبیات در گذشته بود و بیشتر قهرمانان داستانها، افرادی مانند الکلیها، معتادان و... بودند که تا آن روز، هیچ نمایندهای در حوزه ادبیات نداشتند.
گلکار خاطرنشان کرد: البته در همین زمان، برخی نویسندگان نیز برخی معضلات را بسیار بیپرده و بدون هیچگونه ملاحظه اخلاقی بیان میکردند که همین امر نیز موجب شد در ترجمه این آثار به زبانهای مختلف و از جمله زبان فارسی نیز تأثیر داشته باشد و بخش مهمی از مترجمان بهدلیل همین ادبیات و مسائلی که بهعنوان خطوط قرمز اخلاقی در جامعه به حساب میآیند، بهدلیل آنکه اعتقاد دارند این مسائل نباید با این جزئیات در جامعه بازتاب داده شوند، انگیزهای برای ترجمه اینگونه آثار نیز نداشته باشند و در نتیجه، برخی آثار ادبیات روسیه ترجمه نشد.
وی تأکید کرد: البته در این میان، نویسندگان خوب و تأثیرگذار نیز هستند و در حال حاضر، تعداد قابل توجهی از آثار خوب نویسندگان روس توسط مترجمان خوب کشور ترجمه شده است.
گلکار در پاسخ به پرسشی در ارتباط با مقایسه بین ادبیات کلاسیک و معاصر روسیه نیز گفت: نمیتوان اینگونه قضاوت کرد که ادبیات معاصر روسیه در مقایسه با ادبیات کلاسیک آن افت کرده است. از ادبیات کلاسیک، سالها گذشته و این ادبیات، امتحان خود را پس داده است. زمان مشخص میکند که میزان تأثیر ادبیات معاصر چه اندازه است و مقایسه این دو ادبیات در حال حاضر صحیح نیست. هر چند که اینگونه بهنظر میرسد که افتوخیز ادبیات در سالهای فروپاشی شوروی زیاد بوده و از سال۲۰۰۰ به بعد، نوعی ثبات در ادبیات و نویسندگان دیده میشود.
گلکار در پاسخ به پرسش دیگری مبنی بر اینکه چه آثار ادبی روسیه هستند که میتوان آنها را به فارسی ترجمه کرد نیز گفت: مهمترین عاملی که باعث میشود یک شخص در جایگاه نویسنده و مترجم به تولید بپردازد، مطالعه است. با مطالعه در آثار مختلف است که یک نویسنده در نهایت به نتیجه میرسد موضوعی را که برای او جذابیت داشته است، ترجمه کند تا دیگران نیز در لذت مطالعه این اثر سهیم باشند. مطالعه زیاد است که موجب میشود مترجم برای ترجمه یک اثر خوب، نگاه وسیعتر و بازتری داشته باشد و انتخابهای او برای ترجمه آثار نیز هدفمندتر میشود.
وی همچنین در پاسخ به اینکه کار ترجمه را از چه نوع نوشتهای باید آغاز کرد نیز گفت: بهتر است ترجمه از داستانهای کوتاه آغاز شود، چون نشر آن بعد از ترجمه آسانتر است و از سوی دیگر، برای مترجم نیز انگیزه بیشتری ایجاد میشود تا سیر خود را در ترجمه ادامه دهد.