نجمه موسوی کاهانی - هر انسانی که پا به عرصه وجود میگذارد رسالت دارد تا بهترین نقش را در قالب زمینی خود بازی کند. داستان جبر و اختیار از همین قرار است، با جبر به زمین آمدهایم و خودمان انتخاب نکردهایم که در چه زمانی و کدام قسمت از تاریخ و جغرافیا به جهان هستی قدم بگذاریم، اما اختیار این امر با ماست که چگونه زندگی را رقم بزنیم، چگونه جهان پیرامون را ببینیم و در نقش تعیین شده خود بهترین را بازی کنیم. البته این بازی زیبا یک شرط اساسی دارد، یک نمایشنامه خوب برای خود بنویسیم و نقشی مناسب برگزینیم. نوشتن نمایشنامهای برای زندگی از نگاه برخی افراد کار دشواری است، اما از نگاه نویسنده روایت ما هر کدام از انسانها نویسنده داستان زندگی خود هستند، فقط کافیست به جهان اطراف نگاه دقیقتری داشته باشند.
خانواده هنری، بزرگترین شانس زندگی من
سیدامیر رستگار مطلق، نویسنده، کارگردان و بازیگر تئاتر متولد ۱۳۵۴ در شیراز از اهالی محله سرافرازان است و حدود دو سالی میشود که هنر خود را به مشهد آورده و در میان هنرمندان مشهدی به فعالیت خود ادامه میدهد. او درباره زندگی خود اینطور میگوید: مادر من شیرازی و پدرم اهل قوچان است. چند سالی در شیراز و سالهایی را هم در قوچان زندگی کردهام. از یک سال و نیم قبل به مشهد آمدم. رشته تحصیلی من ادبیات نمایشی است و تئاتر را از سال ۶۶ شروع کردم. قبل از اینکه به طور آکادمیک و دانشگاهی بخواهم این رشته را ادامه دهم بهطور تجربی در فضای تئاتر مدرسه کار نمایش را آغاز کرده بودم. من در خانوادهای به دنیا آمدم که هم پدرم تئاتری بود و هم مادرم. آنها در فضای تئاتر با هم آشنا شدند و ازدواج کردند. من و خواهر و برادر کوچکترم هر سه تئاتری هستیم. برادرم بازیگر و خواهرم بازیگر و گریمور هستند. ما در فضایی کاملا هنری و بهطور تخصصی تئاتر زندگی میکنیم.
او که بزرگترین شانس زندگی خود را حضور در فضای خانوادگی تئاتری میداند، ادامه میدهد: هرگاه کاری را آغاز میکنم اولین جمعی که در آن مشورت میکنیم جمع خانواده است. تحلیلها و مشاورهها در جمع خانواده انجام میشود و مراحل اجرایی بررسی میشود. اگر کار اجرایی بود وارد مرحله بعد میشود. ما سعی میکنیم با دغدغههایی که داریم و نظرات مطرح شده و از همه مهمتر با خط قرمزهایی که مطرح میشود، کار خود را هماهنگ کنیم. بعد از اینکه ایده مطرح شده از این فیلترها در خانواده گذشت سعی میکنم با دوستانم و افرادی که به آنها اعتماد دارم مشورت کنم. افرادی که میتوانند کمک پیشنهادی به من داشته باشند و از نظراتشان استفاده کنم.
هروقت تجربه به بنبست رسید، علم به داد آن میرسد
دوران ابتدایی را در شیراز بودم، راهنمایی را در قوچان، باز یکسال در شیراز و دوسال آخر دبیرستان را در قوچان و باز برای دوره دانشگاه در شیراز زندگی کردم. مدام در حال مهاجرت بین این دو شهر بودیم. دانشگاه هم در شیراز بودم و در رشته ادبیات نمایشی تا مقطع کارشناسی درس خواندم. یکی از دلیلهایی که این رشته را انتخاب کردم پسزمینه ذهنیای بود که از فضای تئاتری شیراز و قوچان داشتم. محیط دانشگاه بیشک محیطی بود که به طور حرفهایتر و تخصصیتر وارد دنیای هنر شدم، همیشه به دوستانم که جوانتر از ما هستند میگویم «دانشگاه به ما راه را نشان میدهد، گمان نکنند که ورود به دانشگاه اصل قضیه است، بلکه به عنوان راهنمایی برای پیداکردن مسیر درست مناسب است» پس از دانشگاه اتفاق خوبی در زندگی من افتاد که مسیر درستتری را یاد گرفتم، شاید اگر آن اتفاق نمیافتاد و قرار بود بهطور تجربی به هنر تئاتر ادامه دهم زمان بسیار زیادی نیاز بود تا به شرایط کنونی برسم. این جمله معروفی است که «هروقت تجربه به بنبست رسید علم به داد آن میرسد.»
دوران تحصیل و علاقه به تئاتر و نویسندگی
از ابتدا به نمایشنامهنویسی علاقه داشتم و اعتقاد دارم که قله هرم هر نمایش نمایشنامه است. فکر اولین اتفاق است که با نمایشنامه شروع میشود و کارگردان و عوامل و بازیگران بعد از آن قرار میگیرند. من بیشتر از اینکه خودم را کارگردان یا بازیگر بدانم فکر میکنم یک نمایشنامهنویس هستم. علاقه من در این زمینه بیشتر بوده و هست. از همان ابتدا به ادبیات علاقه فراوانی داشتم. یکی از دلایلی که خواهر و برادر من هم به این سمت گرایش پیدا کردند، این بود که نمایشنامهها را خودم مینوشتم و بر اساس علایقشان کاراکترها و شخصیتها را طراحی کرده و میچیدم. برای پسرم هم همین اتفاق افتاده و الان به عنوان بازیگر کوچولو وارد دنیای تئاتر شده است. سعی میکنم با توجه به روحیات پسرم برای پارسای دهساله شخصیتهای نمایشی را در نظر بگیرم و پرداخت کنم تا با علاقه و انگیزه بیشتری به بازی تئاتر مشغول شود.
پس از اینکه وارد فضای کارگردانی و نمایشنامهنویسی شدم به مقوله نمایش بیشتر پرداختم. گاهی به این فکر میکنم که نمایشنامه ساختار نمایش است. ما دغدغههایمان را در قالب نمایشنامه مطرح میکنیم. اگر تئاتر را پیکر یک انسان درنظر بگیریم، نمایشنامه و نمایشنامهنویس در حکم مغز این پیکر هستند. کارگردان به عنوان قلب و بازیگران در حکم دست و پا و چهره و دیگر اعضا میتوانند ظهور پیدا کنند و همگی این پیکر را احیا کرده و به اجرا میرسانند. اما اصل مطلب تفکر و مفهومی است که نمایشنامهنویس در نوشته خود به کار میبرد. به همین دلیل به نمایشنامهنویسی علاقه بسیاری دارم.
بازیگری نیازمند آمادگی جسمانی و اعتماد به نفس زیاد است
من از سال ۷۹ نوشتن را شروع کردهام. حدود ۳۰ نمایشنامه تاکنون نوشتهام و در جشنوارههای مختلف استانی و کشوری شرکت کردهام. تمام کارگردانیهایم از نوشتههای خودم بوده بهجز یک نمایشنامه که نوشته دوستم عباس جانفدا بود. نمایشنامههای زیادی نوشتهام و کارگردانی آنها را به دیگران سپردهام. در دنیای بازیگری هم در واقع آخرین بازی من به ۱۸ سال قبل برمیگردد. در این ۱۸ سال متأسفانه نتوانستم بازی کنم. به چند دلیل، یکی از این دلایل اعتماد به نفس لازم بود برای بازیگری که شاید نداشتم. بازیگری حرفه بسیار سختی است که نیاز به آمادگی جسمانی زیادی دارد. به دلیل اینکه بیماری دیابت دارم بازی در تئاتر برای من دشوار است و به همین دلیل ترجیح دادم بیشتر بهعنوان کارگردان مشغول به فعالیت باشم.
دلیل دیگر این بود که دریافتم وقتی یک بازیگر روی صحنه میآید چند عامل دست به دست هم میدهند تا کار خوب از آب دربیاید. یکی از آن عوامل کارگردانی خوبی است که بتواند تمام نکات ریز بازی را نظارت کند که متأسفانه بعد از رفتن آقای تمبری، استاد کارگردان از قوچان، این خلأ کاملا احساس میشد. مجبور شدم خودم دست به کار شوم و جای خالی استاد را پر کنم.
آرزوی زبانبستهها
او با متانت و نجابتی که در صدایش موج میزند، ادامه میدهد: من از کودکی با بیماری دیابت درگیر بودم، اما با همین وجود به سمت تئاتر رفتم. در دنیای حرفهای حدود ۱۲ تئاتر بازی کردم. تمام نمایشهایی را که بازی کردم دوست داشتم، اما نمایش «آرزوی زبان بستهها» را بیشتر. این نمایش سال ۸۰ به کارگردانی استادم فرشید تمبری در قوچان تولید و آماده شد، ولی برای جشنواره استانی در مشهد اجرا شد. در آن سال در قوچان زندگی میکردم. نقش من در این تئاتر الاغ بود. نمایش یک نمایش ماندگار بود و هست. بسیاری از اهالی تئاتر بعد از اینهمه سال معتقدند که جزو بهترین و موفقترین نمایشهای این استان بوده است. «آرزوی زبان بستهها» آخرین اجرای من در نمایش تئاتر بود که موفق شدم جایزه بهترین بازیگری مرد جشنواره را بهدست بیاورم. داستان نمایش درباره تعدادی الاغ بود که از زندگی خرکی خسته شده بودند و با مشورتهایی که باهم داشتند به این نتیجه رسیدند که باید انسان شوند. بعد از اینکه جلد حیوانی را از خود جدا کردند و وارد جامعه انسانی شدند، دریافتند چقدر انسانبودن سخت است. حیف جامعه خوب و سالم حیوانیای که در آن زندگی میکردند. نمایش طنز بود و با ساختارهایی که آقای تمبری در آن استاد است اثر بسیار خوب و ماندگاری طراحی و اجرا شد.
تئاتر آموزشی
در کارگردانی به تئاتر آموزشی معتقدم. تمام افرادی که در تئاترهای من حضور داشتند معمولا برای اولینبار وارد فضای تئاتر شده بودند و در کنار بحث آمادهسازی همیشه مبحث آموزش هم وجود داشته است. یکی از دلایل این است که علاوهبر علاقه شخصی، در شهر کوچکی مثل قوچان بضاعت کم بود و محدودیتهایی وجود داشت که مجبور بودم برای اینکه بازیگری را انتخاب کنم تا به کاراکتر و شخصیت نمایش نزدیک باشد از افرادی استفاده کنم که یا آموزش ندیده بودند یا تجربه کمتری داشتند، اما در شیراز و مشهد این نیاز به دلیل محیط بازتر و تعداد بازیگران آمادهای که در شهرهای بزرگ وجود دارند، کمتر احساس میشود. در مشهد محدودیتها کمتر است و کار کمتر و راحتتر. معمولا با بچههایی کار میکنیم که کار کردهاند و حرفه آنها تئاتر است.
فضای تئاتر مشهد
فضای تئاتر مشهد را دوست دارم. بچههای بسیار پرتوان و مستعدی هستند و کاری که انجام میدهند میشناسند. البته نباید به مسائلی که از نظر بعضی افراد مانع پیشرفت تئاتر است دامن زد. این مسائل قطعا برطرف خواهد شد فقط نیازمند یک نگاه پدرانه به تئاتر است تا مشکلات حل شود. در تمام علوم این مشکل وجود دارد، اما در هنر پررنگتر دیده میشود، چون تأثیر هنر بیشتر است.
هنر به دلیل تأثیر فراوانی که دارد بیشتر مورد توجه بوده و زیر ذرهبین قرار میگیرد، نکته دوم اینکه مخاطب آن انسان است و از همه مهمتر اینکه جذابیتهای هنر فراوان است. این یک ضربالمثل قدیمی درباره هنر است که میگوید: «داخلش خودش را کشته و بیرونش مردم رو» به دلیل خاص بودن این حرفه و بهویژه جذابیت هنرهای نمایشی و تئاتر، برای خیلی از افراد مانند یک پازل معماست که دوست دارند برای آن قصهسازی کنند و برخی هنرمندان نیز در ساختن این قصهها نقش دارند. هم در وجهه بد و هم در وجهه خوب آن. این هنرمندان هستند که باعث میشوند صحبتهای خوب یا بد درباره هنر گفته شود.
هر انسانی مستعد فراگیری هنر است
من معتقدم با یک ساز و کار درست از طرف انجمن نمایش و گروههای نمایشی، میتوان افرادی را که پتانسیل و توانایی کارکردن در زمینه هنر را دارند به مسیر درست راهنمایی کرد، یا حتی افرادی که استعداد ندارند متوجه میشوند که در این مسیر وقت و عمر خود را نگذارند و در مسیری که میتوانند موفق باشند قدم بگذارند.
با اینکه معتقدم درون هر انسانی یک آرتیست وجود دارد، اما غیر از بازیگری، هنر شاخههای بسیاری دارد که افراد بر مبنای استعداد خود میتوانند به آن سمت و سو بروند.
حضور دختران در تئاتر
رستگار معتقد است که علاقه به تئاتر دختر و پسر ندارد و جنسیت نمیشناسد. او در زمینه تئاتر دختران میگوید: برای بازیگری آمادگی جسمانی زیادی لازم است، گاهی اوقات فقر حرکتی در دختران مانعی در مسیر آنهاست. قضیه به ساختار سنتی ما برمیگردد. هنوز احساس میشود دخترانی که در خانوادههای سنتی زندگی میکنند درباره بدن خود اعتماد به نفس لازم را ندارند. مسئلهای در ذهن آنها وجود دارد که جلوی تحرکشان را میگیرد، آموزشهایی از کودکی به آنها داده شده است که دختر نباید بخندد، نباید صدایش بلند باشد و... وقتی وارد فضای به نسبت باز هنری میشود این پارادوکس ایجاد میشود و تا بخواهد خود را با دیگر همنسلان و همجنسها و همدورهایهای خود همراه کند که از فضای بازتری برخوردار بودهاند قطعا دچار مشکلاتی میشوند.
تغییر نگاه به تئاتر مدارس
خوشبختانه در دهههای گذشته نگاهها به هنر و تئاتر در مدارس تغییر کرده است. حتی خود دانشآموزان تغییرات زیادی داشتهاند، این امر نشان میدهد که تئاتر مدارس حرکت روبه جلو داشته است. خانوادهها باید بدانند که کار هنری تناقضی با درس ندارد. البته باید موقعیتسنجی شود گاهی دانشآموزی که در مقطع کنکور قرار دارد باید پرداختن به درس را در اولویت قرار دهد و در موقعیتی دیگر باید هنر ارجح باشد. پیشنهاد من برای تمام هنرجویانی که دانشآموز هستند این است که اولویت خود را بر روی درس بگذارند تا در دانشگاه در رشتهای که توانایی و استعداد آن را دارند هنر را ادامه دهند. آنها میتوانند با مطالعات ضمنیای که انجام میدهند در حاشیه درس خواندن، هنر را نیز در پسزمینه ذهن خود داشته باشند و فعالیتهای خود را در اوقات فراغت که فضای بازتری برای هنر دارند انجام دهند. در مشهد مراکزی وجود دارند که میتوانند استعدادیابی کنند، یکی از این مراکز همان مدارس است که افراد با نمایشهای داخل مدرسه میتوانند متوجه شوند که چه میزان استعداد و تواناییای دارند. الان خوشبختانه فضای مدارس بسیار بهتر از گذشته است هرچند هنوز جای زیادی برای کار در این زمینه وجود دارد.
نمایشنامهنویسی جهانی مجزاست
نمایشنامهنویسی، جهانی مجزا از دیگر هنرهاست. نمایشنامه به اندازه تمدن انسان قدمت دارد. درباره نمایشنامههای خودم سعی میکنم چند مورد را رعایت کنم. یکی اینکه به هر قیمتی نمایشنامه ننویسم. برای من قلم یک ارزش باشد و بهراحتی به چیزهایی که به آن اعتقاد ندارم یا برایم اهمیت چندانی ندارد گرایش پیدا نکنم. به همین دلیل خیلی پرکار نیستم. هر کسدر حد توانایی و بضاعت خود مینویسد به همین دلیل خیلی درباره کیفیت نمیتوانم صحبت کنم، دوست دارم درباره صفات بشری و مسائلی که درک کردهام و مسائلی که فکر میکنم جامعه به آن احتیاج دارد بنویسم.
بر اساس نیاز جامعه مینویسم
هر دورهای که میگذرد انسان تغییر میکند و بر مبنای دریافتهایی که از جهان پیرامون دارد تکامل مییابد، به قول خودمانی پوست میاندازد. قطعا الان به نمایشنامههای گذشته که نگاه میکنم به نسبت کارهای جدیدم تغییرات زیادی میبینم. همانطور که جامعه و خواستهای جامعه تغییر میکند، مثلا ۲۰ سال قبل تفکر بیبندوباری به اندازه امروز جریان نداشت. ارتباطات غیرمتعهدانه یکی از آن مواردی است که در گذشته بسیار کم بوده است. نه اینکه نباشد، اما قبح مسائل اجتماعی بیشتر از الان بود. نگرانی حرمت نگهداشتن وجود داشت که الان خیلی کمتر شده است. در آنزمان نیازی احساس نمیشد که به این مسائل پرداخته شود درحالیکه الان بهشدت احساس نیاز میشود. نمایشنامهها بر اساس مسائل اجتماعی مانند فقر، طلاق، عشق و هزاران مورد دیگر که در هر دوره نسبت به دریافتهای نمایشنامهنویس درباره جهان پیرامون شکل میگرفته است نوشته میشود و من هم از این قاعده مستثنا نیستم.
کمرنگشدن صفات انسانی، مسئله جامعه امروز
فکر میکنم یکی از مسائلی که جامعه نسبت به آن خلأ دارد، این است که باید به خودمان نقب بزنیم. صفات خوب انسانی در انسان امروز بسیار کمرنگ شده است. صفاتی مانند شجاعت، شرافت، عشق، صداقت و... هرچه انسانها باسوادتر میشوند و ارتباطات مجازی نزدیکتر و بیشتر میشود از خودشان دورتر میشوند. این یک مشکل جامعهشناختی است هرچه جمع اجتماعی بزرگتر میشود انسانها تنهاتر میشوند. اینجا نقل قولی از یکی از دوستانم بجاست، او همیشه میگفت: «۱۲۴ هزار پیامبر آمدند تا فقط به ما بگویند آدم باشیم. حالا سؤال این است که آیا ما آدم شدیم؟» هر چه انسانها از صفات خوب انسانی دورتر میشوند، دردناکتر، وحشتناکتر و ترسناکتر میشوند.
بحث کودک همسری
دغدغههای ذهنی من برای نوشتن، مشکلات جامعه امروز است. مسئلهای مانند کودک همسری. هرچه انسان از نظر علمی و اجتماعی بارورتر و کاملتر میشود یکسری عریانیها و خلأها را در جامعه و در خود کشف میکند. شاید ۲۰۰ سال یا ۱۰۰ سال قبل معضل کودک همسری نهتنها یک معضل و مسئله ناهنجار نبوده بلکه یک هنجار اجتماعی محسوب میشده است. هر کس دخترش را زودتر به خانه بخت میفرستاد فخر میورزید، اما الان متوجه هستیم چه معضلاتی پیش پای کودکی است که در کودکی ازدواج میکند. بخش مهم آن برمیگردد به آگاهبودن جامعه و خرافاتی که در گذشته گریبانگیر جامعه بوده است و الان کم کم رخت برمیبندد و از مخیله ذهنی اجتماع بیرون میرود. من معتقدم که باید جامعه را آگاه کرد و تغییرات جسمی و روحی بشر را در نظر گرفت.
ناآگاهی دیروز، توهم دانایی امروز
نکته دردآور این است که ناجوانمردانه افراد را در ناآگاهی نگه داریم. بزرگترین ظلم این است که افراد را از شرایطشان آگاه نکنیم به این خیال که احساس خوشبختی را از آنها نگیریم. محرومکردن انسانها از آگاهی در جامعه باعث رخدادن اتفاقات بعد از کینهتوزی میشود. وقتی به علم جامعهشناسی رجوع میکنیم میبینیم بخش مهم جرمها به دلیل عقدههایی است که درگذشته بر اثر نبود اطلاع و آگاهی اتفاق افتاده است و این دردناک است که جامعهای را در بیاطلاعی قرار دهیم فقط به این دلیل که جامعه در تعادل مطلوب ما باشد. یکی از دردهای بشری تعصب کورکورانه بوده و هست. درد بشر امروز خیلی پیچیدهتر شده است. یکی از این دردها که من را خیلی آزار میدهد این است که جهل دیروز تبدیل شده به توهم دانستن در امروز. یعنی اگر در گذشته با انسانهایی جاهل و نادان طرف بودیم که نمیدانستند چه میکنند امروز با انسانهایی طرفیم که فکر میکنند میدانند، اما در واقع هیچ نمیدانند که این مسئله بسیار دردناکتر و خطرناکتر است.
بهترین نمایشنامه
من معتقدم بهترین نمایشنامهام را هنوز ننوشتهام. هر نمایشنامهای که نوشته میشود کار بعدی باید بهتر از آن باشد. همیشه کار آخرم را بیشتر از بقیه دوست دارم و این نشاندهنده وسواس من است. من ۳۰ نمایشنامه نوشتهام که در میان آنها نمایشنامه «پلنگ» و «سوپ بوقلمون» و «هرگز» را بیشتر از بقیه دوست دارم.
هنر گوهری در دست جامعه فهیم
هنر تئاتر هنر مظلوم و مهجوری است. پرداختن به آن در رسانه، هم به تئاتر و هم به جامعه کمک میکند تا به یک جامعه اصیل ارزشمند دست یابیم. واقعیت این است که تنها جریانی که وظیفه خود را به طور قابل قبول انجام میدهد مردم هستند که خوب استقبال میکنند و تئاتر را خوب میبینند، اما متأسفانه در مرحله اول از بخش مسئولان و در مرحله دوم از بخش هنرمندها به این هنر بسیار کملطفی میشود، انگار تئاتر دچار خودزنی و دیگرزنی شده است، حب و علاقهای که باید وجود داشته باشد از طرف مسئولان وجود ندارد و هنرمندها هم به جای اینکه اولویت را هنر خود و توجه به مخاطب قرار دهند، به دنبال ربودن گوی سبقت از یکدیگر هستند که این درگیری نهتنها زیبا نیست، بلکه تحقیرکننده است. امیدوارم مردم و مسئولان و هنرمندان بدانند که این هنر میتواند گوهری باشد در دست جامعه که به سمت جامعه بهتر هدایت شویم.