سوگل خلیق: سریال «شکارگاه» دشواری هم داشت اما نتیجه ارزشمند بود فصل دوم سریال «دکل» از شبکه چهار پخش خواهد شد «قرار» با حال و هوای حرم مطهر رضوی روی آنتن شبکه تهران می‌رود فراخوان اولین رویداد نمایشنامه‌نویسی «قلم» منتشر شد علی دهکردی: دوران سختی را پشت سر گذاشتیم + عکس «کبوتر امید» از گرشا رضایی منتشر شد کافه شهر | مونولوگی از عشق و قند و خاطره ۱۵  فرهنگ سرای مشهد میزبان اکران فیلم و پویانمایی شده‌اند انتشار فهرست ۱۰۰ فیلم برتر دهه ۱۹۷۰ میلادی سینما با یک فیلم ایرانی ماجرای لغو اجرا‌های نمایش خانه به دوش در مشهد نتفلیکس فیلم هیجان‌انگیز «فرانکنشتاین» را اکران می‌کند طراح لوگوی «۰۰۷» جیمز باند درگذشت رمان «دیوید کاپرفیلد» ترجمه مسعود رجب‌نیا به چاپ سیزدهم رسید آغاز فیلمبرداری فیلم جدید جوئل کوئن در اسکاتلند پخش دوبله فارسی «جاده یخی انتقام» در شبکه نمایش خانگی قاتل «متیو پری» در دادگاه مجرم شناخته شد دوبله فیلم ترسناک «آلوده» برای پخش از تلویزیون مستند «آقای نخست‌وزیر» روی آنتن + زمان پخش
سرخط خبرها

گاهی به آسمان نگاه کن

  • کد خبر: ۱۳۱۷۹۸
  • ۰۷ آبان ۱۴۰۱ - ۱۵:۴۶
گاهی به آسمان نگاه کن
مسافر در صندلی عقب، سرش را به شیشه خیس تکیه داده بود و یک لحظه از خیابان‌های خیس و عابران چشم برنمی داشت.

اهمیت چندانی ندارد که بگویم مسافر آن شب بارانی، زن بود یا مرد. اینکه در آن نیم ساعت تا رسیدن به سالن پرواز‌های خارجی فرودگاه از چه حرف زدیم، هم خیلی قابل اعتنا نیست.

مسافر در صندلی عقب، سرش را به شیشه خیس تکیه داده بود و یک لحظه از خیابان‌های خیس و عابران چشم برنمی داشت. تجربه معلوم کرده بود چنین مسافرانی معمولا بیشترین ساک و چمدان را به همراه دارند. اما از داشته‌های مسافر آن شب اگر پالتوی بلند و چتر رنگی و غم بزرگی که بر شانه هایش نشسته بود را استثنا کنیم، طوری بود که انگار آمده بود از سوپرمارکت سر کوچه یک بسته نمک برای شام بگیرد و برگردد.

پسرکی سر چهارراه، دسته بزرگ گل‌های رز را به سینه چسبانده بود و میان ماشین‌ها می‌گشت تا اگر کسی خواست، یک شاخه برایش جدا کند. برای کمتر خیس شدن، مشمایی به سرش کشیده بود و معلوم بود در آن هوای گرفته، کسی رغبت پایین کشیدن شیشه ماشین و خریدن یک شاخه گل رز را ندارد. مسافر تمام گل‌های پسرک را از شیشه ماشین به داخل کشید و بی اینکه تعدادشان را بپرسد، کارت بانکی اش را به گل فروش داد تا خودش هرچه می‌خواهد، حساب کند. بوی گل‌های رز هر دویمان را به سکوت دعوت می‌کرد. صدای ضعیف گوینده رادیو به گوش می‌رسید که درباره کبد چرب و عوارضش هشدار می‌داد.

هنگام پیاده شدن برای مسافرم، روز‌های بهتری را آرزو می‌کنم. ته مانده بوی رز‌ها در فضای ماشین هنوز به مشام می‌رسد. خیابان‌ها شلوغ است و اصلا حوصله ماندن در ترافیک را ندارم. کنار خیابان پارک می‌کنم و صندلی را کمی می‌خوابانم تا استراحت کوتاهی بکنم. در دل تاریکی آسمان، چراغ چشمک زن قرمزی می‌بینم که عبور می‌کند. شاید مسافر آن شبم سوار همین هواپیما باشد.

چشمانم سنگین می‌شود و درحالی که به خودم نهیب می‌زنم فقط اجازه یک چرت کوتاه را دارم، دو ساعت بعد از خواب بیدار می‌شوم. فوری خوابی را که دیده بودم، به یاد می‌آورم. صبحی خاکستری بود و هواپیمایی که در ارتفاع پایین پرواز می‌کرد، بر روی شهر، گل‌های سرخ رز به پایین می‌ریخت. همه مردم می‌خندیدند و دست هایشان را برای قاپیدن یک شاخه گل رز به سمت آسمان گرفته بودند.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
آخرین اخبار پربازدیدها چند رسانه ای عکس
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->