نمایش فیلم‌های جشنواره «سینما حقیقت» در خراسان رضوی آغاز شد بیش از ۱۰ میلیون ایرانی در پاییز ۱۴۰۳ به سینما رفتند | زودپز همچنان در صدر! رونمایی از نخستین تیزر انیمیشن «ساعت جادویی» + فیلم خیز هنرمندان مشهدی‌ برای ساخت ۶ مجموعه تلویزیونی ۲۹ مجموعه سینمایی، میزبان چهل و سومین جشنواره فیلم فجر داستان‌های کهن را با ابزارهای نو تعریف کنیم کیانوش عیاری و منوچهر محمدی پروانه ساخت گرفتند سریال سرزمین مادری با کیفیت 4K-HDR روی آنتن تلویزیون+ زمان پخش اولیویا هاسی، ستاره فیلم‌های رومئو و ژولیت و کریسمس سیاه درگذشت آمار فروش سینما‌های خراسان‌رضوی در هفته گذشته (۸ دی ۱۴۰۳) «خیام‌خوانی» پرواز همای و گروه بوشهری «لیان» در تبریز + فیلم آمار فروش نمایش‌های روی صحنه تئاتر در مشهد طی هفته گذشته (۸ دی ۱۴۰۳) زمان پخش فصل سوم بازی مرکب مشخص شد + خلاصه داستان فیلم کوتاه کُر در راه جشنواره فیلم سولوتورن مجید صالحی با «تاکسیدرمی» در راه فجر چهل و سوم + عکس خون‌آشامی‌ها در رأس گیشه آمریکای شمالی انیمیشن داستان اسباب بازی ۵، در راه سینما
سرخط خبرها

ابر‌های سرخ

  • کد خبر: ۱۳۳۰۱۱
  • ۱۴ آبان ۱۴۰۱ - ۱۸:۵۹
ابر‌های سرخ
برف چنان سهمگین بود که فقط نیمی از دسته جارو در گوشه حیاط هنوز از برف بیرون بود و تا چند دقیقه دیگر می‌رفت تا تمامش زیر آن مدفون شود.

آن ماجرا می‌توانست یکی از بهترین خاطراتم بشود؛ اگر مثل دوران مدرسه، بارش بی وقفه برف در تمام شب، دانشگاه‌ها را هم تعطیل کرده بود یا لااقل ترم اولی‌های دانشگاه که هنوز ایده‌های بزرگی در سر داشتند و سهم شکست‌های بزرگ زندگی را دریافت نکرده بودند، تعطیل می‌شدند. برف چنان سهمگین بود که فقط نیمی از دسته جارو در گوشه حیاط هنوز از برف بیرون بود و تا چند دقیقه دیگر می‌رفت تا تمامش زیر آن مدفون شود. شب گذشته ابر‌های سرخ، آسمان را پوشانده بود، اما به نظر نمی‌رسید جای نگرانی باشد.

آن صبح برفی، اولین امتحان دانشگاه برگزار می‌شد و من برای رسیدن به آرامش پیش از آزمون، ساعت را طوری کوک کرده بودم که وقتی جلوی دانشگاه از اتوبوس پیاده می‌شوم، یک ربع ساعت هم برای نفس‌های عمیق و آرام بخش، فرصت باشد.

حالا چنان کوچه‌ها را برف گرفته بود که رسیدن به ایستگاه اتوبوس هم غیرممکن می‌نمود. هر قدمی که در توده‌های برف برمی داشتم، موجی از بیم و امید از دلم می‌گذشت.

آن روز‌ها خبری از تاکسی‌های اینترنتی نبود و زنگ زده بودم به آژانس‌های نزدیک خانه و موضوع اضطراری خودم را برایشان، شرح و توضیح داده بودم که آینده یکی از جوانان محل در خطر است.

اما تلفن چی‌ها با خونسردی گفته بودند که نیمی از ماشین‌ها صبح روشن نشده است و نیمی دیگر هم که برای سرویس دهی عازم شده اند، هنوز بازنگشته اند و سرنوشت نامعلومی دارند.

تصمیم گرفته بودم به سر خیابان که رسیدم، به هر ترتیبی که هست، راننده یک اتومبیل گذری را قانع کنم تا در ازای دریافت یک ماه پول غذای سلف دانشگاه، مرا به مقصد برساند.

گاهی معجزه در یک اتفاق ساده رخ می‌دهد؛ درست به سادگی چشم درچشم شدن با همسا یه دیواربه دیوارتان. ابراهیم آقا سوار بر پیکان قدیمی درحالی که تا کمر خودش را از شیشه ماشینش بیرون داده بود و سعی می‌کرد با پارچه کهنه‌ای وظیفه برف پاک کن‌های خرابش را برعهده بگیرد و من درحالی که برف بر موهایم نشسته بود، ناگهان با هم چشم درچشم شدیم.

یک ساعت بعد از پنجره‌ای در طبقه دوم دانشکده، کاج‌های سفید شده را تماشا می‌کردم و در فضای گرم اتاق، نفس عمیق می‌کشیدم تا اثرات آن اضطراب کشنده را از خودم دور کنم. به علت بارش سنگین برف، امتحان به روز دیگری موکول شده بود.

پیکان قدیمی پشت درختان کاج دیده می‌شد و باز آقاابراهیم که تا کمر خودش را از ماشین بیرون داده بود، یک دسته دانشجوی سال اولی را تهدید می‌کرد که با قدرت بیشتر هل بدهند تا بلکه ماشین از توی جدول بیرون بیاید.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->