نمایش فیلم‌های جشنواره «سینما حقیقت» در خراسان رضوی آغاز شد بیش از ۱۰ میلیون ایرانی در پاییز ۱۴۰۳ به سینما رفتند | زودپز همچنان در صدر! رونمایی از نخستین تیزر انیمیشن «ساعت جادویی» + فیلم خیز هنرمندان مشهدی‌ برای ساخت ۶ مجموعه تلویزیونی ۲۹ مجموعه سینمایی، میزبان چهل و سومین جشنواره فیلم فجر داستان‌های کهن را با ابزارهای نو تعریف کنیم کیانوش عیاری و منوچهر محمدی پروانه ساخت گرفتند سریال سرزمین مادری با کیفیت 4K-HDR روی آنتن تلویزیون+ زمان پخش اولیویا هاسی، ستاره فیلم‌های رومئو و ژولیت و کریسمس سیاه درگذشت آمار فروش سینما‌های خراسان‌رضوی در هفته گذشته (۸ دی ۱۴۰۳) «خیام‌خوانی» پرواز همای و گروه بوشهری «لیان» در تبریز + فیلم آمار فروش نمایش‌های روی صحنه تئاتر در مشهد طی هفته گذشته (۸ دی ۱۴۰۳) زمان پخش فصل سوم بازی مرکب مشخص شد + خلاصه داستان فیلم کوتاه کُر در راه جشنواره فیلم سولوتورن مجید صالحی با «تاکسیدرمی» در راه فجر چهل و سوم + عکس خون‌آشامی‌ها در رأس گیشه آمریکای شمالی انیمیشن داستان اسباب بازی ۵، در راه سینما
سرخط خبرها

یادی از زنده یاد ایرج بسطامی که اگر زلزله بم رخ نمی‌داد، امروز ۶۵ ساله می‌شد

  • کد خبر: ۱۳۶۰۷۱
  • ۰۱ آذر ۱۴۰۱ - ۱۳:۳۵
یادی از زنده یاد ایرج بسطامی که اگر زلزله بم رخ نمی‌داد، امروز ۶۵ ساله می‌شد
ایرج بسطامی به پشتوانه مالی برادرش، هفته‌ای یک بار، ۲ هزارو ۴۰۰ کیلومتر مسافت بم تا تهران را به شوق شرکت در کلاس‎‌های استاد شجریان پشت سر می‌گذاشت تا خود را بیش از پیش در این هنر ورزیده کند.

آزاده چشمه سنگی | شهرآرانیوز؛ صبحگاه پنجم دی ۸۲، لابه لای خبر‌های ویرانگری که از خرابه‎‌های بم می‌پیچید، انگار مردی حوالی چهل وشش سالگی از زیر یکی از آوار‌های کوچه باغ جعفری زیر لب می‌خواند: «گل پونه‎‌های وحشی دشت امیدم، وقت سحر شد....» مادرش کمی آن سوتر به خواب ابدی فرورفته بود و دیگر اثری از خانه آباواجدادی خانواده بسطامی نبود؛ خانه‌ای که میزبان آواز‌ها و نواختن‎‌ها بود و گوشه‎ هایش، کلی ردیف‎ آوازی می‌دانست. در همین خانه بود که ایرج بسطامی به دنیا آمد و زمانی که هنوز پنج سال بیشتر نداشت، روی زانو‌های پدر می‌نشست و زیروبم‎‌های آواز را با استعدادی ذاتی که ارثیه خانواده پدری بود، فرامی گرفت.

کمی بعد هم شاگرد عمویش، یدا... بسطامی، شد. ایرج وقتی با اجرای آموخته‎ هایش اعتماد عمو را جلب کرده بود، خیلی زود به مجامع هنری و رادیوی کرمان معرفی شد. حسین سالاری که آن روز‌ها از نوازندگان و آهنگ سازان مطرح استان بود، زمانی که با صدای ایرج آشنا شد، او را به کلاس‎‌های آواز محمدرضا شجریان معرفی کرد. ایرج بیست ودوساله به پشتوانه مالی برادرش، هفته‌ای یک بار، ۲ هزارو ۴۰۰ کیلومتر مسافت بم تا تهران را به شوق شرکت در کلاس‎‌های استاد شجریان پشت سر می‌گذاشت تا خود را بیش از پیش در این هنر ورزیده کند.

در کلاس‎‌های آواز، طوری حضور داشت که انگار بیرون از آنجا دنیای دیگری وجود ندارد. غرق در آموزه‎‌های استاد بود و نمی‌دانست آن سوی دیوار، مردی ایستاده و به صدای او دل داده است که می‌تواند آینده هنری او را عوض کند. پرویز مشکاتیان که در آن ایام، مسئولیت گروه عارف را برعهده داشت، درپی صدایی گمشده بود تا پازل گروه را تکمیل کند. قدرت آواز و خلوص طنین صدای ایرج، او را از باقی هنرجو‌ها متمایز کرده بود.

این همان چیزی بود که مشکاتیان را به جذب بسطامی ترغیب کرد و واسطه اولین اجرای او در تهران شد. حافظه تالار رودکی هرگز نخستین اجرای بسطامی را از یاد نخواهد برد که با اجرای آهنگ «افشاری مرکب»، نام ایرج را بر سر زبان‎‌ها انداخت و سکوی پرتابی برای تجربه‎‌های بزرگ‌تر او شد، تاجایی که پس از این موفقیت، ایرج بسطامی گروه مشکاتیان را برای اجرا در اروپا همراهی کرد و هم زمان با برگشت به ایران، با ساخت آلبوم «وطن من»، نقطه دیگری در آسمان فعالیت‎‌های او درخشیدن گرفت.

صدای بسطامی انگار با نوای سنتور برادری می‌کرد. وسعت صدای او، به آثارش شخصیت داده بود. بی آنکه از کسی تقلید کند، هویت مستقلی در اجرا داشت و بیش از هر کسی شبیه خودش بود؛ صدایی که صلابت نخلستان و کاهگل‎‌های کوچه باغ جعفری از صداقت جاری در نفس‎ هایش، عبور و بر قلب مخاطب نفوذ می‌کرد. ایرج بسطامی، وزنه سنگین و ارزشمند گروه مشکاتیان، زمانی به بم برگشت که برادر حامی اش را از دست داده بود؛ کسی که او را روانه تهران کرد، اما با رفتن بی هنگامش، ایرج را از هرآنچه در مسیر پیشرفتش وجود داشت، دلسرد کرد.

تهران، جای خوبی برای نفس‎‌های ایرج نبود. جنجال‎ هایش با روحیه ساده و بی حاشیه ایرج نمی‌خواند. برگشت پیش مادرش تا باوجود شرایط مالی نامساعدش، خانواده داغدار برادر را پشتیبانی کند. هیچ وقت هم ازدواج نکرد و روز‌های پایانی عمرش را صرف آموزش آواز به جوانان بم و کرمان کرد تا دین خود را به ولایت پدری ادا کرده باشد.
ایرج بسطامی اگر آن شب را تهران مانده بود، حالا شصت وپنج ساله‌ای بود داغدار تمام خانواده که سوز صدایش را دوچندان کرده بود. خالق گل پونه‎‌ها رفت و به قول استاد شجریان: «گلی بود که خیلی زود پرپر شد.»

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->