فیلم سینمایی «جوکر ۲» در بحران فروش «طنزیم» شهرام شکیبا روی آنتن شبکه نسیم + زمان پخش صدرنشینی «پاندای کونگ‌فوکار ۴» و «سگ‌های نگهبان قدرتمند» از نگاه کودکان ایرانی برگزاری کارگاه آموزشی «هوش مصنوعی در هنر» در مشهد پیام وزیر ارشاد و رئیس سازمان سینمایی به جشنواره فیلم کودک و نوجوان اصفهان درخشش «آه سرد» در جشنواره ریچموند آمریکا «اسکن» در راه کانادا آمار فروش سینما‌های خراسان‌رضوی در هفته گذشته (۱۴ مهر ۱۴۰۳) گروه قمر با کنسرت «بدرود» روی صحنه + جزئیات کلمات فارسی با مضامین عبری! یادی از آتیلا پسیانی به بهانه اولین سالگرد درگذشتش | زندگی را بلد بود انیمیشن «آتل» در راه ۲ جشنواره بین‌المللی جایزه جشنواره بین المللی «عشق» در دستان شبنم مقدمی کارگردان نمایش «برش-کات»: امیدوارم باز هم در مشهد روی صحنه برویم | امروزه مسئولان پشت تئاتر می‌ایستند غوری در فلسفه راویان رنج | درباره کتاب «داستایوفسکی و نیچه (فلسفه تراژدی)» اثر لف شستوف شباهت عجیب علی نصیریان با بازیگر ژاپنی + عکس
سرخط خبرها

شعر «حمیدرضا برقعی» درباره حاج قاسم سلیمانی

  • کد خبر: ۱۴۲۸۳۶
  • ۱۱ دی ۱۴۰۱ - ۱۲:۱۹
شعر «حمیدرضا برقعی» درباره حاج قاسم سلیمانی
پس از ۳ سال از شهادت حاج قاسم سلیمانی، اشعاری در وصف زندگی، شخصیت و کار سردار سروده شده است.

به گزارش شهرآرانیوز، زندگی، شخصیت و کار حاج قاسم سلیمانی موضوع اشعاری برخی از شاعران کشورشده است. شعر زیر از حمیدرضا برقعی در وصف سردار سلیمانی است.

         چه رفتنی‌ست که پایان اوست بسم الله

به واژه‌ای نکشیده‌ست مِنَّت از جوهر
خطی که ساخته باشد مُرکَّب از باور

کنون مرکب من جوهر است و جوهر نیست
به جوش آمده خونم چکیده بر دفتر

به جوش آمده خونم که این‌چنین قلمم
دوباره پر شده از حرف‌های دردآور

دوباره قصۀ تاریخ می‌شود تکرار
دوباره قصۀ احزاب باز هم خیبر

دوباره آمده‌اند آن قبیلۀ وحشی
که می‌درید جگر از عموی پیغمبر

عصای کینه برآورده باز ابوسفیان
دوباره کوفته بر قبر حمزه و جعفر

به هوش باش مبادا که سِحرِمان بکنند
عجوزه‌های هوس، مُطربان خنیاگر

مباد این‌که بیاید از آن سر دنیا
به قصد مصلحتِ دین مصطفی؛ کافر

چنان مکن که کسان را خیال بردارد
که باز هم شده این خانه بی در و پیکر

به این خیال که مرصاد تیر آخر بود
مباد این‌که بخوابیم گوشۀ سنگر

زمان زمانۀ بی‌دردی است می‌بینی
که چشم‌ها همه کورند و گوش‌ها همه کر

هزار دفعه جهان شاه‌راه ما را بست
هزار مرتبه اما گشوده شد معبر

خوشا به حال شکوه مدافعان حرم
که سر بلند می‌آیند یک‌به‌یک بی‌سر

اگر چه فصل خزان است، سبز پوشانیم
برآمد از دل پاییز میوۀ نوبر

به دودمان سیاهی بگو که می‌باشند
تمام مردم ایران سپاهِ یک لشکر

به احترام کسی ایستاده‌ایم اینک
که رستخیز به پا کرده در دل کشور

نفس نفس همۀ عمر مالک دل بود
کسی که بود به هنگامه، مالک اشتر

بغل گشوده برایش دوباره حاج احمد
رسیده قاسمش از راه، غرق خون، پرپر

به باوری که در اعماق چشم اوست قسم
هنوز رفتن او را نمی‌کنم باور

چگونه است که ما کشته داده‌ایم اما
به دست و پا زدن افتاده دشمن مضطر

چگونه است که خورشید ما زمین افتاد
ولی نشسته سیاهی به خاک و خاکستر

چه رفتنی‌ست که پایان اوست بسم الله
چه آخری‌ست که آغاز می‌شود از سر

جهان به واهمه افتاد از آن سلیمانی
که مانده است به دستش هنوز انگشتر

بدون دست علم می‌برد چنان سقا
بدون تیغ به پا کرده محشری دیگر

چنین شود که کسی را به آسمان ببرند
چنین شود که بگوید به فاطمه مادر

قصیده نام تو را برد و اشک شوق آمد
که بی‌وضو نتوان خواند سوره کوثر

خدا به خواجۀ لولاک داده بود ای کاش،
هزار مرتبه دختر، اگر تویی دختر

میان آتشی از کینه پایمردیِ تو
کشاند خصم علی را به خاک و خاکستر

فقط نه پایۀ مسجد که شهر می‌لرزید
از آن خطابه، از آن رستخیز، از آن محشر

تمام زندگی تو ورق ورق روضه‌ست
کدام مرثیه‌ات را بیان کنم آخر؟

تو راهیِ سفری و نرفته می‌بینی
گرفته داغ نبود تو خانه را در بر

تو رفته‌ای و پس از رفتنت خبر داری
که مانده دیدۀ زینب هنوز هم بر در

کنون به تیرگی ابرها خبر برسد
که زیر سایۀ آن چادر است این کشور

رسیده است قصیده به بیت حسن ختام
امید فاطمه از راه می‌رسد آخر

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->