انسان برای یادگیری و شناخت که همان دریافتهای ادراکی است، محتاج ابزارهایی است؛ این ابزارها یا حسی هستند و یا فراحسی مرتبط با حس. ابزارهای حسی عبارت است از حواس پنجگانه انسان و ابزارهای فراحسی مرتبط با حس عبارت است از کشف و شهود. برای ابزارهای حسی قرآن میفرماید: «واللهُ أخرجکم من بطون اُمهاتکم لا تعلمون شیئاً و جعل لکم السمعَ و الابصارَ و الافئدةَ لعلّکم تَشکُرُونَ» (مؤمنون/۷۸).
این آیه شریفه اشاره دارد به اینکه ابزارهای یادگیری شامل ابزارهای شهود حسی است مانند: سمع و بصر و هم شهود غیرحسی است مانند: قلب. اینها ابزارهای یادگیری است. انسان به هنگام تولد قوه آموختن و یادگیری دارد، ولی ادراکاتی برای دریافت معلومات خود ندارد. ورودیهایی برای دادههای یادگیری وجود دارد، ولی خود دادهها موجود نیست که با رشد و کمال انسان نیز آن ورودی و محل آنها نیز متکامل میشود.
اما درباره کشف و شهود برای ابزارهای فراحسی نیز قرآن اشاره فرموده است به رفتار حضرت یعقوب (ع): «و لمّا فَصَلَتِ العِیرُ قال أبوهم إنّی لاَجِدُ ریحَ یوسفَ لو لا تُفَنِّدونَ» (یوسف/۹۴) لو لا تُفَنِّدونَ یعنی اگر مرا تخطئه نمیکنید. لاَجِدُ ریحَ یوسفَ این کشف حسی قلبی است که از ابزارهای فراحسی میباشد. اما نکته درخور توجه این است که در تمام امور حسی و یا فراحسی و حتی کشف و شهود عرفانی احتمال خطا وجود دارد، یعنی کشف و شهودهای انسان خطاپذیرند مگر اینکه انسان کامل بر آن کشف و شهودها صحّه گذاشته و آن را تأیید کند. در راستای تربیت دینی علم و ادراک نقش مؤثری دارد و حقیقت علم یعنی عمل به محتوای آنچه انسان به آن علم دارد که در غیر این صورت علم نیست، بلکه جهل است.
آیه شریفه الهی از قول حضرت یوسف (ع) میفرماید: «هَل عَلِمتُم مَا فَعَلتُم بِیُوسُفَ وَ اخِیهِ إذ أنتُم جَاهِلُونَ» یوسف (ع) به برادرانش خطاب میکند و میگوید: آیا به آنچه دربرابر یوسف و برادرش انجام دادید علم نداشتید؟ آن موقعی که شما جاهل بودید. پس سخن این است که آیا برادران یوسف نمیدانستند یوسف و برادرش با آنها برادر هستند، قطعا آگاه بودند، پس چرا خطاب «أنتم جاهلون» به آنها نسبت میدهد، بدیهی است که برادران حضرت یوسف (ع) به محتوا و مقتضای علمشان عمل نکردند.
یعنی برادر هیچگاه علیه برادر اقدام نمیکند اگر چنین عمل کرد اینچنین فردی در غایت جهل و نادانی است. با توجه به این مطلب باید دانست که عمل صالح، یک گزاره و حقیقت عام است که اگر این عمل صالح به ایمان و علم و معرفت دینی ضمیمه شود، دارای تأثیرات الهی خواهد بود.
بهعبارت دیگر عمل صالح حُسن فعلی دارد و ایمان حُسن فاعلی ایجاد میکند، مانند آنجا که حق تعالی فرمود: «مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِکَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ یُرْزَقُونَ فیها بِغَیْرِ حِسابٍ» یعنی کسی که عمل صالح انجام دهد خواه مرد باشد و خواه زن، در حالی که مؤمن باشد چنین افرادی داخل بهشت خواهند شد که به طور فراوان و بیحساب روزی میخورند. همچنین در جایی دیگر با صراحت بیشتر فرمود: «وَ یَجْزِیَ الَّذینَ أَحْسَنُوا بِالْحُسْنَى»، یعنی جزای کسانی را که خوبی را خوب انجام میدهند.
پس اگر چیزی حُسن فعلی داشته باشد (عمل صالح)، ولی حُسن فاعلی (ایمان) نداشته باشد، مقبول درگاه الهی نخواهد بود و اگر چیزی دارای حُسن فاعلی باشد، ولی حُسن فعلی نداشته باشد، این نیز دارای همان حکم خواهد بود. مانند کسانی که ایمان دارند، ولی کار غیردینی میکنند. و، اما کسانی هستند که فعلشان نه حسن فعلی دارد نه حسن فاعلی، آنجا که حق تعالی فرمود: «الَّذینَ أَساؤُا السُّواى» یعنی کسانی هستند که بدی را بد انجام میدهند، عاقبت چنین کسانی آن خواهد بود که آیات الهی را تکذیب میکنند و آن آیات را به استهزا و مسخره میگیرند «أَنْ کَذَّبُوا بِآیاتِ اللَّهِ وَ کانُوا بِها یَسْتَهْزِؤُن». بدیهی است چنین کسانی هیچگاه عملشان مقبول درگاه الهی نخواهد بود و در خسران و زیانکاری خود باقی خواهند ماند.