هادی حجازی‌فر، مجری دو پروژه متفاوت می‌شود سینما، پل تازه ارتباطی ایران و ارمنستان سوگل خلیق: سریال «شکارگاه» دشواری هم داشت اما نتیجه ارزشمند بود فصل دوم سریال «دکل» از شبکه چهار پخش خواهد شد «قرار» با حال و هوای حرم مطهر رضوی روی آنتن شبکه تهران می‌رود فراخوان اولین رویداد نمایشنامه‌نویسی «قلم» منتشر شد علی دهکردی: دوران سختی را پشت سر گذاشتیم + عکس «کبوتر امید» از گرشا رضایی منتشر شد کافه شهر | مونولوگی از عشق و قند و خاطره ۱۵  فرهنگ سرای مشهد میزبان اکران فیلم و پویانمایی شده‌اند انتشار فهرست ۱۰۰ فیلم برتر دهه ۱۹۷۰ میلادی سینما با یک فیلم ایرانی ماجرای لغو اجرا‌های نمایش خانه به دوش در مشهد نتفلیکس فیلم هیجان‌انگیز «فرانکنشتاین» را اکران می‌کند طراح لوگوی «۰۰۷» جیمز باند درگذشت رمان «دیوید کاپرفیلد» ترجمه مسعود رجب‌نیا به چاپ سیزدهم رسید آغاز فیلمبرداری فیلم جدید جوئل کوئن در اسکاتلند پخش دوبله فارسی «جاده یخی انتقام» در شبکه نمایش خانگی قاتل «متیو پری» در دادگاه مجرم شناخته شد دوبله فیلم ترسناک «آلوده» برای پخش از تلویزیون
سرخط خبرها

حکایت سه ویژگی همسر و جاروب مادر

  • کد خبر: ۱۴۷۸۴۷
  • ۰۹ بهمن ۱۴۰۱ - ۱۷:۰۶
حکایت سه ویژگی همسر و جاروب مادر
امید مهدی نژاد - شاعر و نویسنده

در یکی از روزگاران قدیم که دقیقا مشخص نیست کدام، جوانی که به همراه مادرش زندگی می‌کرد، پس از آنکه فیلترشکنش از کار افتاد و دیگر کار نکرد، گوشی موبایلش را کنار گذاشت و مادرش را دید و او را صدا کرد و گفت:‌ای مادر، من احساس می‌کنم به بلوغ عقلی و عاطفی رسیده ام و آمادگی دارم تشکیل خانواده داده و به خانه بخت بروم، و از آنجا که در امر ازدواج شیوه‌های سنتی آشنایی و ازدواج را مفیدتر و کارآمدتر می‌دانم، از تو می‌خواهم اگر دختر خوبی می‌شناسی به من معرفی نمایی تا وی را گرفته و با گرفتن وی سر و سامان بگیرم.

مادر پس از آنکه از تصمیم پسرش اظهار خوشحالی کرد و سر و روی وی را بوسه داد، به وی گفت: از اینکه تصمیم گرفته‌ای بطالت و علافی را کنار بگذاری و سر و سامان بگیری واقعا خوشحالم. اینک به من بگو چگونه همسری در نظر داری تا در میان گزینه‌های موجود جست وجو کنم و گزینه مناسب را روی میز بگذارم.

جوان گفت: همسر مطلوب من سه ویژگی باید داشته باشد. اول؛ اینکه نجیب باشد.

مادر گفت: منظورت این است که شخصی باحیا و متین باشد و همواره به تو وفادار بماند؟

جوان گفت: خیر. منظور این است که به جیب من کار نداشته باشد. مادر گفت: عجب. دیگر چی؟ جوان گفت: دوم؛ اینکه خانه دار باشد. مادر گفت: منظورت این است که کدبانو باشد و از هر انگشتش یک هنر کاربردی از قبیل آشپزی، شیرینی پزی، سفره آرایی، خیاطی، گلدوزی، بافتنی و ... ببارد؟ جوان گفت: خیر. منظور این است که از خودش خانه داشته باشد، یا اگر خودش هم ندارد پدرش داشته باشد و خودش هم تک فرزند باشد که خانه پدرش در آینده مال او باشد. مادر گفت: عجب. دیگر چی؟ جوان گفت: سوم؛ اینکه مثل ماه باشد. مادر گفت: منظورت این است که بسیار زیبارو و وجیه باشد؟

جوان گفت: آنکه آری. اما منظور بیشتر این بود که شب‌ها دربیاید، ولی روز‌ها کاری به کار آدم نداشته باشد. در این لحظه مادر جاروب خود را که از همان اول پشت سر خود قایم کرده بود، بیرون آورد و به طور محکم به سر و صورت جوان کوبید و گفت:‌ای الدنگ، تو هنوز از حداقل شعور عقلی و عاطفی برخوردار نیستی، چه رسد به بلوغ عقلی و عاطفی.

وی ادامه داد: همان بهتر که سرت را توی اینستاگرام کنی و پست‌های احمقانه یک مشت احمق‌تر از خودت را بخوانی و بعد بیایی برای من هم بلغور کنی، مثل همین کاری که الان کردی. جوان که دردش آمده بود گفت: همین کار‌ها را می‌کنید که جوان‌ها به جای مشورت با پدر و مادر برای همسریابی، در شبکه‌های اجتماعی به دنبال دوست یابی هستند. سپس به اتاق خود برگشت و از آنجا که اینستاگرام فیلتر بود و فیلترشکنش هم کار نمی‌کرد وارد یکی از شبکه‌های اجتماعی بومی شد و در را نیز پشت سر خود بست و به علت بسته بودن در، تا این لحظه اطلاعی از وی در دست نمی‌باشد.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
آخرین اخبار پربازدیدها چند رسانه ای عکس
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->