مهدی قرآنی - پرده اول
ساعت ۵:۰۰ بامداد روز دوشنبه را نشان میداد. هوا روشن شده بود و زمین از نرمههای برف کمی خیس بود. آن موقع صبح نه کسی داخل کوچه میرفت و نه کسی میآمد. برخلاف این سکوت زمستانی، داخل یکی از خانههای خیابان حر مشهد اتفاقی مرموز در حال شکل گرفتن بود. زنی میان سال غافل از حضور فردی ناشناس داخل خانه اش در خواب بود که ناگهان خوردن ضربهای محکم به صورتش او را از خواب پراند. دنیا پیش چشمانش تیره و تار شد. زن در میان دستان قوی فردی ناشناس دست و پا میزد تا از چنگال مرگ بگریزد. صدای جیغهای او برای کمک خواهی از در و همسایه در میان بالشتی که روی دهان و بینی اش فشار داده میشد، گم بود و تنها نمایی از دست و پازدنش در قاب این تصویر خشن نقش بسته بود. رمق از جانش رفته بود و رنگ صورتش هم به کبودی میزد. حرکات دست و پا زدنش هم کُند شده بود و تلاشهای آخرش را میکرد تا شاید بتواند از این مهلکه جان به در ببرد.
سکوت به خانه کوچک زن بازگشت و کار او یک سره شد. دیگر خبری از جنب و جوشش نبود و بدنش سرد شده بود. هیچ واکنشی به ضربات قاتل نشان نمیداد و میان رختخواب جان داده بود. قاتل که به مقصودش رسیده بود و کار زن را تمام کرده بود بدون هیچ سر و صدایی محل جنایت را ترک کرد.
پرده دوم
ساعت حوالی ۶:۰۰ صبح بود که پسر ناتنی متوفی درِ خانه چند نفر از همسایگان را زد و از قتل مادراندرش خبر داد. خیلی زود خبر قتل زن همسایه مثل بمب صدا کرد و دهان به دهان بین اهالی محل پیچید. شوهر مقتول هم که برای نماز صبح خانه را ترک کرده بود از راه رسید و با همسایگانش که همگی مقابل خانه او جمع شده بودند، روبه رو شد.
پسرک با دیدن پدر خود به سراغ او رفت و خبر قتل نامادری اش را به او داد. شوهر متوفی که از شنیدن این خبر شوکه شده بود سریع خود را به داخل خانه رساند و با صحنه دل خراش قتل زنش روبه رو شد. همسر او میان رختخواب در حالی که یک بالشت روی سرش قرار داشت و از بینی اش هم خون زیادی رفته بود، به قتل رسیده بود.
زمان میگذشت و هر لحظه بر تعداد جمعیت همسایهها دور و نزدیک افزوده میشد. هرکس میخواست در آن بحبوحه خودش را منبع اصلی خبر قتل نشان دهد برای همین چهار کلمه دیگر هم روی آن میگذاشت و موضوع را به دیگران توضیح میداد.
ساعت به ۶:۰۰ صبح نرسیده بود که صدای آژیر خودروی پلیس همهمه مردم را خاموش کرد و برای چند دقیقه مجددا سکوت صبحگاهی را به صحنه این جنایت هولناک بازگرداند. تیم بررسی کننده پلیس که از کلانتری شهید رجایی به محل حادثه اعزام شده بودند در همان دقایق اولیه به سراغ شوهر میان سال مقتول رفته و به همراه این فرد پا به خانه او گذاشتند.
یک چیز در همان دقایق ابتدایی نقص داشت و آن اینکه اثری از فردی که اول جنازه را دیده بود در صحنه جرم نبود. پسر جوان که خود خبر قتل نامادری اش را به در و همسایه داده بود با دیدن پلیس به گوشهای خزیده بود و وقتی هم مأموران به همراه پدرش وارد خانه شده بودند، از دید همه مخفی شده بود.
پرده سوم
پرس و جوی پلیس از شوهر مقتول درباره پسرش که تنها شاهد این ماجرا بود راه به جایی نبرد و انگار آب شده و در زمین فرو رفته بود. غیبت ناگهانی پسر جوان ظن پلیس را به این سمت کشاند که احتمالا این فرد در شکل گیری قتل نقش داشته است برای همین مجریان قانون طی هماهنگی با قاضیعلی اکبر احمدی نژاد، بازپرس جنایی دادسرای عمومی و انقلاب ناحیه دو مشهد با این احتمال که متهم هنوز نتوانسته از منطقه دور شود، تحقیقات میدانی خود را برای دستیابی به او آغاز کردند.
مأموران کلانتری شهید رجایی هنوز از صحنه جنایت فاصله نگرفته بودند که پسر ناتنی مقتول را درحالی که هراسان به سمت خیابان اصلی در حال فرار بود دستگیر کردند و به کلانتری انتقال دادند.
پرده چهارم
«پدر و مادرم زمانی که من و برادرهایم کوچک بودیم از هم جدا شدند. آن زمان به جای چشیدن طعم محبت مادری در خانهای زندگی میکردیم که نامادری آن را اداره میکرد. از او کینه داشتم و دیگر نمیخواستم با او زندگی کنم. این کینه از همان دوران کودکی با من بود تا اینکه امروز دست به این کار زدم.
میدانستم که پدرم صبحها برای نماز از خانه بیرون میرود برای همین قبل از اینکه او به خانه برگردد نقشه ام را عملی کردم. نامادری ام خواب بود. با کینهای که از او داشتم ابتدا لگدی محکم به صورتش زدم که در همان لحظه اول بینی اش خونی شد. بعد برای اینکه کارش را یک سره کرده باشم بالشتی روی دهان و بینی اش گذاشتم.
او تقلا میکرد تا خودش را نجات دهد، اما من همه کینه ام را در بازوهایم جمع کردم و به بالشت فشار آوردم. وقتی کارش تمام شد وارد کوچه شدم و موضوع را به همسایهها اطلاع دادم. به آنها گفتم که مادرم به قتل رسیده است. وقتی که پلیس سررسید از ترس اینکه به دام قانون گرفتار شوم بدون اینکه کسی به من مشکوک شود فرار کردم، اما خیلی زود مأموران مرا گرفتند و به کلانتری آوردند.» اینها اعترافات پسر ناتنی مقتول بود که پس از دستگیری در کلانتری شهرک شهید رجایی اعلام کرد.
پرده آخر
بازپرس ویژه قتل عمد دادسرای عمومی و انقلاب ناحیه دو مشهد که در همان دقایق ابتدایی در جریان این جنایت و دستگیری متهم قرار گرفته بود به همراه تیمی از کارآگاهان اداره جنایی پلیس آگاهی پا به محل قتل گذاشت.
در بررسیهای اولیه با توجه به اعترافات متهم، قتل محرز دانسته شد و جسد زن چهل وپنج ساله برای شناسایی علت دقیق فوت به پزشکی قانون انتقال یافت. احمدی نژاد علت و انگیزه قاتل از این جنایت را عقده فروخورده از دوران کودکی و مشکل خانوادگی او با نامادر اش اعلام کرد و گفت: متهم در اعترافاتش اذعان داشته که با اطلاع از نبود پدر و با نیت قبلی، به قصد قتل زن میان سال در آن ساعت از صبح پا به خانه آنها گذاشته و پس از ضرب و شتم مقتول او را با یک بالشت خفه کرده است که آثار کبودی چهره متوفی و خون ریزی بینی او خود گواه این موضوع میداد. البته تحقیقات در این باره هنوز ادامه دارد و تا روشن نشدن دقیق قتل نمیتوان اظهار نظری داشت.
پایان زندگی روی چهار طبقه
بازپرس جنایی دادسرای مشهد در ادامه به خودکشی زنی جوان در منطقه قاسم آباد مشهد هم اشاره کرد و گفت: این حادثه ساعت ۲:۰۰ بامداد دیروز و در چهارراه رازی مشهد رخ داد که در آن زنی جوان از پشت بام یک ساختمان چهار طبقه خود را به پایین انداخته بود. طبق بررسیهای اولیه مشخص شد که متوفی با شوهرش از قبل اختلاف خانوادگی داشته و به همین دلیل به زندگی خود پایان داده است.
احمدی نژاد خطاب به زن و شوهرهای جوان از آنها خواست که در صورت بروز مشکل میانشان حتما از یک مشاور کمک بگیرند. علاوه بر این زوجهای جوان آستانه صبر و تحمل خود را در زندگی بالا ببرند و برای حل مشکلات با روحیه ایثارگرانه برخورد کنند. مردها نیز که در زندگی جایگاه مدیر خانواده را دارند به آرمانهای ازدواج خود پایبند باشند.