۱۱۱ نفر از حجاج به دلیل وخامت شرایط جسمی‌ به کشور بازگشتند مقطع کاردانی رشته «فوریت‌های پزشکی» حذف خواهد شد ارتباط گردشگری ایران با مالزی افزایش می‌یابد هشداری برای زمین؛ ۲۳ درصد از مساحت زمین دیگر قابل بهره برداری نیست دستگیری عامل قتل پاکبان مشهدی + عکس خمیردندان‌های غیرمجاز از سوی وزارت بهداشت معرفی شدند (۱۴ تیر ۱۴۰۳) دستگیری سارقان سفری در مشهد نیمی از فوتی‌ها در تصادفات مشهد، عابران پیاده هستند واریز ۳ میلیون تومان به حساب بازنشستگان | متناسب‌سازی حقوق بازنشستگان به چه معناست؟ (۱۴ تیر ۱۴۰۳) کشف انبار داروهای غیرمجاز توسط پلیس مشهد پشه آئدس به رنگ و بوی تایر بسیار علاقه‌مند است پیش‌بینی هواشناسی مشهد و خراسان‌رضوی (پنجشنبه، ۱۴ تیر ١۴٠٣) | تداوم وزش باد در استان سالاد سزار ۱۰۰ ساله شد | همه چیز در مورد یک سالاد پرطرفدار اهدای اعضای کودک مرگ مغزی در مشهد نجات‌بخش زندگی سه بیمار نیازمند‌به‌عضو شد (۱۴ تیر ۱۴۰۳) گردشگری ایران از دریچه سیاستگذاری دولت چهاردهم؛ باید و نبایدها انفجار شدید در کارخانه تولید جنگ‌افزار آمریکا + فیلم معلمان مدارس غیردولتی تحت پوشش بیمه تکمیلی درمان قرار می‌گیرند مقدمه و بستر توانمندسازی کودکان کار باید فراهم شود | آمار و ارقام دقیقی از کودکان کار در ایران نداریم افزایش نسبی دما طی امروز و فردا در بیشتر نقاط کشور (۱۴ تیر ۱۴۰۳)
سرخط خبرها

آخرین اخبار چهاردهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری

گرمای تنور، خنکای افطار

  • کد خبر: ۱۵۹۱۱۷
  • ۲۷ فروردين ۱۴۰۲ - ۱۵:۴۳
گرمای تنور، خنکای افطار
نانوایی اصغرآقا فاصله چندانی با خانه ما نداشت. هر وقت نان می‌خواستیم خواهرم یک پنج تومانی دستم می‌داد و من هم سبد پلاستیکی قرمز را برمی داشتم و به نانوایی می‌ر فتم.

نانوایی اصغرآقا فاصله چندانی با خانه ما نداشت. هر وقت نان می‌خواستیم خواهرم یک پنج تومانی دستم می‌داد و من هم سبد پلاستیکی قرمز را برمی داشتم و به نانوایی می‌ر فتم. اصغرآقا وقتی می‌دید قدم به پیشخوان نمی‌رسد شاگردش را صدا می‌زد تا پولم را بگیرد و نانم را زودتر بدهد. می‌گفت هوا گرم است بچه طاقت ایستادن ندارد. تا نان حاضر شود خودم را می‌رساندم آن جلوها. از روی پاچال کنجد‌هایی که از روی نان‌ها ریخته بود را مزه مزه می‌کردم.

نانم که حاضر می‌شد نفس نفس زنان سبد را دنبال خودم می‌کشیدم و به خانه می‌بردم. ماه رمضان که می‌شود چهره رنگ پریده اصغرآقا به خاطرم می‌آید. وقتی جلو تنور عرق می‌ریخت و با سر آستین نم صورتش را می‌گرفت. در آن گرمای تابستان تا کمر توی تنور دولا می‌شد. گاهی گوشه‌ای می‌نشست تا کمی نفس تازه کند. حرف که می‌زد معلوم بود زبانش از تشنگی به کامش چسبیده. وقت صحبت زبانش را مدام دور لب هایش می‌چرخاند. در همان صف بار‌ها می‌شنیدم که مشتری‌ها از او می‌خواستند روزه نگیرد.

لبخند کم رنگی روی صورتش می‌نشست و می‌گفت: من روزه نگیرم شما آن دنیا گناهم را گردن می‌گیرید؟ می‌گفتند اصغر آقا شما بنیه‌ای نداری مریض می‌شوی. تابستان است و هوا گرم. شما هم پای تنوری. لااقل یکی از شاگرد‌ها را بگذار جای خودت. او همان طور که خمیر نان را توی دستش گرفته بود می‌گفت: چه فرقی می‌کند من گرما بکشم یا آن ها. این بندگان خدا هم روزه اند. خودم دوست دارم پای تنور باشم. خیالم راحت‌تر است که نان خام یا سوخته دست مردم نمی‌دهم. همسایه‌ها حریف اصغرآقا نمی‌شدند ساکت می‌شدند و بحث را ادامه نمی‌دادند.

گاهی نانوای محل کارش طول می‌کشید و افطار‌ها در مغازه می‌ماند. آن شب‌ها اهالی کوچه جواب محبت‌های این مرد زحمت کش را با پذیرایی شان می‌دادند. صدیقه خانم یک پارچ شربت آبلیمو می‌داد دست پسرش برای نانوا ببرد، کبری خانم شامی یا آش می‌فرستاد
نانوایی. چای با حسن آقای بقال بود. او یک فلاسک با خودش به نانوایی می‌برد و همانجا با اصغرآقا افطار می‌کرد.
نانوای محله ما روز بعد هر کدام از آن همسایه‌های با محبت را‌ می‌دید تشکر می‌کرد و ظرفشان را پس می‌داد. از تعداد ظرف‌ها ما می‌فهمیدیم اصغرآقای نانوا چقدر بین اهالی هواخواه دارد.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
نظرسنجی
در دور دوم، شما به کدام نامزد انتخابات ریاست جمهوری رای می دهید؟
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->