گردهمایی ۸۰۰ نفر از برگزارکنندگان همایش جهانی شیرخوارگان حسینی در حرم رضوی نصب ۲۰۰ پنکه مه‌پاش در مسیر منتهی به جمرات همسر شهید جمهور: رئیسی مفهوم اقامه عدل را در عمل معنا کرد ۱۸ اندرز زندگی‌ساز اقدامات برجسته دولت شهید رئیسی در تسهیل سفر‌های زیارتی گنبد حرم مطهر امام‌رضا(ع) سیاه‌پوش شد (۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۴) با دل سپرده به رضا(ع)، تا شهادت رفت + فیلم اطلس جغرافیایی راهبردی دفاع مقدس رونمایی شد دیدار با دریای عمیق معارف اسلامی در صحیفه سجادیه روایت یک سوگ دسته‌جمعی بدعادتمان کردید آقای رئیس‌جمهور شهید رئیسی اخلاق و تقوا مسئله اولش بود اموال مسروقه موزه شاه نعمت‌الله ولی بازگردانده شد خدمت خالصانه آیت‌الله رئیسی به شهادت ختم شد اعلام ویژه‌برنامه‌های حرم مطهر رضوی به‌مناسبت روز زیارتی امام‌رضا(ع)، فردا (چهارشنبه، ۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۴) «نوسان»، نمونه‌ای موفق از برنامه‌سازی در حوزه مقاومت عطر حرم امام رضا (ع) در موصل پیچید | استقبال گرم عراقی‌ها از کاروان مهر رضوی + فیلم کاپ قهرمانی تیم ملی والیبال به موزه آستان قدس رضوی اهدا شد موزه دفاع مقدس و مقاومت به لحاظ محتوایی باید به اندیشه نسل جوان عمق ببخشد
سرخط خبرها

روزی که مادر به آرزویش رسید

  • کد خبر: ۱۶۴۴۱۸
  • ۲۷ ارديبهشت ۱۴۰۲ - ۱۸:۱۶
روزی که مادر به آرزویش رسید
چند وقتی بود که مادر از پارچه‌ای باشکوه و در شأن حرف می‌زد، پارچه‌ای که بزرگ بود و پر از تکه‌های مرواریدکاری و پولک دوزی که باید آستری از ساتن سبز پشتش را پوشش می‌داد.

چند وقتی بود که مادر از پارچه‌ای باشکوه و در شأن حرف می‌زد، پارچه‌ای که بزرگ بود و پر از تکه‌های مرواریدکاری و پولک دوزی که باید آستری از ساتن سبز پشتش را پوشش می‌داد. این پارچه باید آن قدر خاص و باشکوه می‌بود تا در شأن جایی می‌بود که قرار بود پهن شود، جایی که دیدنش آرزوی خیلی‌ها بود.

من هر قدر آن روز‌ها در ذهن کودکانه ام بالا و پایین می‌کردم، عقلم قد نمی‌داد که مگر می‌شود؟ اما مادر عزم خود را جزم کرده بود تا برای سقف ضریح آقا امام رضا (ع) پارچه‌ای مهیا کند و من مدام به لحظه‌ای فکر می‌کردم که مادر نذرش را ادا کرده و رفته بود یک گوشه روضه منوره تا زل بزند به سقف ضریح باشکوه آقا و احتمالا قند در دلش آب بشود که توانسته کار نشد را انجام دهد.

مادر زنگ زده بود به زن دایی که کابل زندگی می‌کرد تا برایش چند تکه پارچه، از آن‌هایی که با دست دانه دانه سوزن دوزی شده اند، بفرستد. بعد خودش رفته بود همه ساتن فروشی‌های چهارراه خواجه ربیع و عباسقلی خان را الک کرده بود تا سرانجام توانسته بود آن سبز مرغوب را پیدا کند. دل توی دل مادر نبود، هرروز پیگیر کار‌های پارچه‌ای بود که قرار بود پهن شود روی ضریح آقا. پارچه مهیا شد، با همان نظم و ترتیبی که مادر ماه‌ها در ذهنش مجسم کرده بود، با گل‌های زری دوزی شده و پر از پولک و مروارید دوزی و ساتن سبز چشم نوازی که پشت پارچه را پوشش می‌داد.

بعد که همه چیز همان طوری شد که مادر برنامه ریزی کرده بود، یک روز با خاله‌ها رفتند حرم و آن پارچه را تحویل خادمان حرم دادند. بعد هرروز یکی از خاله‌ها به نوبت می‌رفت زیارت تا ببیند مادر به مراد دلش رسیده یا نه و سرانجام روز موعود از راه رسید. شب که رفتم خانه مادر درحالی که چشمانش از خوشی برق می‌زد، به من گفت که رفته حرم و دیده که پارچه نفیسش را انداخته اند روی سقف ضریح. آن روز مادر خوشحال‌ترین آدم روی زمین بود.

این روایت بر اساس داستان واقعی است.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->