در زیارت شریف اربعین، درباره هدف و فلسفه قیام اباعبدا... (ع) عرضه میداریم: «وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِیکَ لِیسْتَنْقِذَ عِبَادَکَ مِنَ الْجَهَالَه»؛ خدایا حسین بن علی (ع)، جان خود را فدا کرد تا مردم از جهل خارج شوند.
جهل مردم کاری میکند که حسین بن علیها به مسلخ کربلا کشیده میشوند. حسینیان را پیش از آنکه یزیدیان بکُشند، جهل مردم کشت. همان طورکه شمشیر جهل بر فرق علی بن ابی طالب (ع) فرود آمد. زمانی که گروهی یا امتی به جهل و غفلت مبتلا شوند، امام کُشی اتفاق خواهد افتاد.
امیرالمؤمنین علی (ع) میفرمایند: «الجَهلُ أدْوَأُ الدّاءِ»؛ جهل بزرگترین درد است.
اگر جامعهای به سمت جهالت پیش رفت، بزرگترین جرمها واقع خواهد شد. دشمنان اسلام بعد از پیامبر (ص) تمام توان خود را به نگه داشتن مردم در جهل معطوف کرده بودند و کار را به آنجا رسانده بودند که مشهور است بعد از شهادت عابد تاریخ، امام المتقین، حضرت علی (ع)، مردم از هم سؤال میکردند: «مگر علی نماز میخواند؟»
دل را ز شرار عشق سوزاند علی
یک عمر غریب شهر خود ماند علی
وقتی که شکافت فرق او در محراب
گفتند مگر نماز میخواند علی
جهل مردم کاری میکند که حدود شصت سال روی منبرها، لعن حضرت علی (ع) گفته میشود و این عمل به قدری برای مردم اهمیت داشت که حتی عمربن عبدالعزیز که میخواست لعن را حذف کند، نگران شورش مردم بود.
عمربن عبدالعزیز فکر کرد که تنها راه برداشتن لعن علی (ع)، فتوای علمای بزرگ اسلام به این امر است. او مخفیانه، یک پزشک یهودی را دید و به او گفت: علما را دعوت به مجلس میکنم، تو هم در آن مجلس حاضر شو و در حضور آنها از دختر من خواستگاری کن. من میگویم از نظر اسلام جایز نیست که دختر مسلمان با شخص کافر ازدواج کند. تو در پاسخ بگو پس چرا علی که کافر بود، داماد پیامبر شد؟ من میگویم علی کافر نبود. شما بگو اگر کافر نبود، پس چرا او را لعن میکنید، با اینکه لعن مسلمان جایز نیست. آن گاه بقیه امور با من.
طبق طرح عمربن عبدالعزیز، مجلس ترتیب یافت و طبق دعوت قبلی، بزرگان و اشراف بنی امیه و علمای وابسته در آن مجلس شرکت کردند. در این اوضاع، پزشک یهودی دختر عمربن عبدالعزیز را خواستگاری کرد. عمر گفت: این ازدواج از نظر اسلام جایز نیست؛ زیرا ما مسلمان هستیم و ازدواج دختر مسلمان با مرد یهودی جایز نیست. یهودی گفت: «پس چرا پیامبر اسلام دخترش را به عقد علی که کافر بود، درآورد؟» عمر گفت: علی که کافر نیست؛ بلکه از بزرگان اسلام است. یهودی گفت: «اگر او کافر نبود، پس چرا او را لعن و سبّ میکنید؟»
در اینجا بود که همه مجلسیان، سرها را به زیر افکندند و شرمنده شدند. آن گاه عمربن عبدالعزیز، سرنخ را به دست گرفت و به مجلسیان گفت: «انصاف بدهید، آیا میتوان داماد پیامبر را با آن همه فضل و کمال، دشنام داد؟» مجلسیان سر به زیر افکندند و سر انجام در همان مجلس طرح عمربن عبدالعزیز جا افتاد و او فرمان داد که دیگر برای هیچ کس سبّ و لعن علی روا نیست.
این جهل مردم است که بهترینهای عالم باید در اوج غربت باقی بمانند. ارمغان این برگهای تاریخ برای امروز ما این است که بدانیم ملت شایعه پذیر و جاهل، بازیچه دست دشمنانش است! و اینکه بیاموزیم ملت ساده و جاهل، بازنده است؛ حتی اگر رهبرش علی و فرمانده اش مالک اشتر باشد!