مراسم تشییع پیکر شهید مرزبانی در شهرستان درگز برگزار شد (۱۱ مهر ۱۴۰۳) نوبت عاشقی درباره مهندس رضا دیشیدی، باسابقه‌ترین معمار حرم مطهر رضوی مراسم بزرگداشت جوانمرد فاضل شهید «سیدعبدالکریم هاشمی‌نژاد» در مشهد برگزار شد + فیلم اکسیر عشق بر مسم افتاد و زر شدم | گذری بر تاریخ رواق و گنبد «الله وردی‌خان» حرم امام‌رضا (ع) تکریم از ۹۵۰ سالمند سراسر کشور در حرم مطهر امام رضا (ع) اعطای جایزه بانوی برتر جهان به بانوی اهدای عضو ایران برگزاری نمایشگاه‌های منابع مطالعاتی ویژه شهدای مقاومت در کتابخانه‌های آستان قدس رضوی فرج بعد از یأس حاصل می‌شود مقاومت مفهومی انسانی است نه صرفا اسلامی پیام تسلیت آیت‌الله وحید خراسانی به مناسبت شهادت «سیدحسن نصرالله» زمان ثبت‌نام حج تمتع ۱۴۰۴ مشخص شد اعلام همبستگی کودکان و نوجوانان ایرانی با کودکان و نوجوانان لبنان و فلسطین برگزاری ویژه‌برنامه شهادت پرچم‌دار جبهه مقاومت در حرم امام‌رضا(ع) آغازبه‌کار نمایشگاه نقاشی‌خط «غزه در خون» | استاد توسلی: هدف، تبیین جنایات اسرائیل است برای مرد فقیه مجاهد
سرخط خبرها

تنهای تنها، من و این تصویر

  • کد خبر: ۱۸۲۳۶۷
  • ۱۲ شهريور ۱۴۰۲ - ۱۳:۲۰
تنهای تنها، من و این تصویر
عطش این لحظه چندسالی می‌شد که از کیلومتر‌ها دورتر به جانم افتاده بود.

صدایی که تاچند لحظه پیش عاشقانه با آن زمزمه می‌کردم، به یک باره حکم پارازیت را برایم پیدا کرده بود. دلم می‌خواست خودم را بردارم و از میان جمع بروم. عطش این لحظه چندسالی می‌شد که از کیلومتر‌ها دورتر به جانم افتاده بود. قابی که بار‌ها در زمان زیارت امام رضا (ع) آن را در ذهنم بسته بودم؛ تنهای تنها، من و تصویر گنبد امام از چند قدم دورتر.

دلتنگی ده ساله‌ای که باید دست کم بیست دقیقه‌ای با زل زدن و درددل کردن برطرفش می‌کردم و حالا مفت و مسلم داشت در بین این همه هیاهو و صدای بلند نوحه خوان کنار گوشم، به گونه‌ای دیگر رقم می‌خورد. سعی می‌کنم بین این جمعیت میلیونی خودم را گم کنم، ولی نمی‌دانم چرا به یک باره محو تماشای این آدم‌ها می‌شوم. دوست دارم از میان پوست و گوشت و استخوانشان، نقبی به مغز و دلشان بزنم.

این عادتی است که تا پیش از این هم داشته ام، با یک دنیا حرف و به قصد شکایت می‌روم؛ سلام داده و نداده، محو تماشای زائرانش می‌شوم، قلابی را که از گره نگاهشان تا آن طرف‌های ضریح خیز برداشته است، دنبال می‌کنم؛ کاش گوش بودم. دلم غنج می‌زند از دیدن این همه حال خوش و فراموش می‌کنم، کیلومتر‌ها کوبیده ام تا امروز اینجا باشم. خودم را که پیدا می‌کنم، ساعتی گذشته است؛ نقطه‌ای کم رنگ شاید هم نامرئی روی سنگ فرش‌های مرمری بین الحرمین که دلش بین دوقطب گیر کرده است.

یاد سلام‌ها و التماس دعا‌هایی می‌افتم که لابه لای وسایل درون کوله ام تا به اینجا قدم به قدم حملشان کرده ام. نیم نگاهی به راست و نیم نگاهی به چپ می‌کنم. تصمیم که می‌گیرم به کدام طرف بروم، فشار جمعیت عقبم می‌زند. دلم هری می‌ریزد. هرلحظه فاصله ام بیشتر می‌شود.

دوباره که خودم را پیدا می‌کنم، ده‌ها متر دورتر ایستاده ام. بغضی ازسر دلتنگی، طردشدگی، شاید هم غفلت گلویم را می‌سوزاند. دستم را روی سینه ام می‌گذارم و سرم را به نشانه احترام خم می‌کنم. آن قدر فضا مه آلود شده است که جز همهمه آدم‌ها دیگر چیزی نمی‌بینم: «اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ»

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->