۶۰۰ کودک‌ونوجوان یتیم، میهمان آستان قدس رضوی شدند استقرار ۳۲ صندوق اخذ رأی در حرم امام‌رضا(ع) یادی از فیلسوف، حاج ملاهادی سبزواری | در دیده اسرار همه خانه اوست تربیت مهدوی افق می‌خواهد راز عظمت ۲۵ ذی‌الحجه و نزول سوره «انسان» و آیه «هل اتی» فراخوان ثبت‌نام کاروان قرآنی اربعین آغاز شد پیکر مطهر سرباز شهید مرزبانی، در مشهد تشییع شد (۱۱ تیر ۱۴۰۳) همه آنچه باید درباره مباهله بدانیم | حقانیت جاوید اسلام اثرگذاری بانوان در جلب مشارکت حداکثری مردم در انتخابات روشن است از کتابخانه‌های دیجیتالی تا کتابخانه‌های هوشمند در بیستمین نشست اندیشگاه رضوی زمان ثبت‌نام کاروان‌های پیاده دهه پایانی صفر به مشهد؛ دهه اول محرم نبرد آیه و آتش | روایتی از آزادسازی منطقه مرزی مهران در جنگ تحمیلی ثبت‌نام بیش از ۴ هزار زائر و مجاور در طرح تابستانی «شمیم تلاوت رضوی» برنامه‌های متنوع حرم امام‌رضا(ع) برای ترویج فرهنگ عفاف و حجاب تعرفه‌های خونی ... زندگی جوانان را شیرین کنید! قرآن؛ چراغ روشن و رهنما در تاریکی دنیا اجرای طرح ملی «شهید رئیسی؛ تربیت کادر نوجوانان» در مشهد افزایش ظرفیت فضای باغ اردوگاه «خاتون» برای میزبانی از خانواده‌ها
سرخط خبرها

آخرین اخبار چهاردهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری

رشته‌ای برگردنم افکنده دوست...

  • کد خبر: ۲۰۸۰۹۵
  • ۰۴ بهمن ۱۴۰۲ - ۱۴:۵۲
رشته‌ای برگردنم افکنده دوست...
قرار است از کربلا عازم نجف اشرف شویم و من که هنوز سیراب زیارت کوتاه مدت کربلا نشده ام، در ذهنم ملاقاتی ویژه‌تر را برای تشرف به ارض موعود زندگی ام می‌چینم.

همه ما به علتی خاص که شاید برای آن هم پاسخی نداشته باشیم، ارادتی ویژه به یکی از اهل بیت (ع) داریم. ریا نباشد، رشته اتصال من هم به مولای متقیان، امیرمومنان علی (ع) گره خورده است، بی آنکه خودم بدانم چرا؟ هرچند در این سال‌ها ایمان قلبی و باور یقینی پیدا کرده ام که همه این بزرگان، انواری از شعاع یک خورشیدند و بسته به اینکه ما از کدام زاویه به این خورشید عالم تاب نگاه کنیم، درکی از وجود آن‌ها خواهیم داشت.

بگذریم، صحبت از محبتی کردم که از کودکی درجانم افتاده و شاید بی ربط به تولدم هم نباشد. هرچند تاریخ ثبت شده در شناسنامه ام آن را تأیید نمی‌کند، بنا به شهادت مادرم که آن را موثق‌تر از جوهر خودکار کارمند سربه هوای اداره ثبت احوال، در آن سال‌های هرچه پیش آمد خوش آمد، می‌دانم درست در شب میلاد امام علی (ع) چشم به جهان گشوده ام.

شاید هم این محبت از هدیه‌هایی باشد که در همه این سال‌ها از عزیزترین آدم‌های زندگی ام در این روز گرفته ام. مادرم اعتقاد دارد، این هم زمانی تولد به ماه قمری برایم ارزش افزوده بیشتری دارد تا جدی گرفتن روزی بی نام و نشان در آخرین ماه از بهار یک سال خورشیدی. از قصه تولدم که بگذرم، فقط حسی ناسیونالیستی برای توضیح این عشق می‌ماند که از بچه شیعه بودنم، سرچشمه گرفته است که آن را هم باید آورده‌ای مادرزادی به حساب بیاورم. عشقی بی حد که تجربه‌ای متفاوت را هم در نخستین سفرم به عتبات عالیات برایم رقم زد.

قرار است از کربلا عازم نجف اشرف شویم و من که هنوز سیراب زیارت کوتاه مدت کربلا نشده ام، در ذهنم ملاقاتی ویژه‌تر را برای تشرف به ارض موعود زندگی ام می‌چینم. هرچه به نجف نزدیک‌تر می‌شویم، عظمت امام بیشتر بی تابم می‌کند. دوست دارم نخستین تصویری که از گنبد و گلدسته حرم آقا از دور می‌بینم، برای همیشه، چون قابی در گوشه ذهنم حک شود.

هتل یک ربع بیست دقیقه‌ای با حرم فاصله دارد و باید از لابه لای جمعیت بازاری‌ها این فاصله را طی کنیم. مدام حواسم به قابی است که باید از درست‌ترین زاویه چشمم آن را ببندم. از آن دست آدم‌هایی نیستم که زرق و برق بازار مسحورشان کند، ولی شلوغی بازار تمرکزم را به هم ریخته است.

از چند بازرسی رد می‌شویم و هنوز بازار با زرق و برقش جان دارد. مداح کاروان ناگهان می‌ایستد و سلام می‌دهد و من مات تصویری می‌شوم که نمی‌بینم. بازار تا دل حرم قد کشیده و سرپوشیدگی اش همه نمای حرم را گرفته است. به پشت سرم نگاه می‌کنم و تازه می‌فهمم بی آنکه بدانم چند لحظه‌ای می‌شود که وارد ارض موعود شده ام. سایبان‌ها نیمه برافراشته اند و حتی از آن فاصله هم خبری از گنبد و گلدسته نیست.

آه از نهادم برمی خیزد. لب دریا و تشنه لب! کسی یا چیزی در وجودم به جنگ با خواسته ام برخاسته. حاضر نمی‌شوم پا به رواق پیش رویم بگذارم. حرم را چهل وپنج درجه‌ای دور می‌زنم تا شاید گنبد و گلدسته حرم آقا را از زاویه دیگر بتوانم ببینم. بی فایده است. ضلع سوم را هم ناامیدانه امتحان می‌کنم، «همه شب در این امید م که نسیم صبحگاهی به پیام آشنایی بنوازد آشنا را».

احساس می‌کنم از خودم دور شده ام و امام غریبه‌تر از هر زمانی است که او را از کیلومتر‌ها دورتر می‌شناختم. به ناگاه چیزی شبیه به یک قلعه شنی هُری در وجودم پایین می‌ریزد. قطره اشکی گونه ام را خیس می‌کند. نه روی رفتن دارم و نه دل برگشتن. از حرم قدری فاصله می‌گیرم تا شاید خودم را دوباره پیدا کنم. کیلومترشمار می‌گوید دور و دورتر شده ام، ولی دلم چیز دیگری می‌گوید: «به کجا می‌روی،‌ای گمشده راه مراد؟ آن خدایی که تو جویی ش به هر سو، اینجاست»

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
نظرسنجی
در دور دوم، شما به کدام نامزد انتخابات ریاست جمهوری رای می دهید؟
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->