در اندیشه بزرگان اهل عرفان و اخلاق، سکوت را رمز کمال نفس میدانند، اما در کجا باید سکوت کرد و درمقابل آن کجا باید فریاد برآورد و آن، کار پسندیدهای است؟ این پرسشی است که باید به آن پاسخ گفت. در بررسی مجموع آیات شریفه قرآن، سکوتی میتواند پسندیده باشد که نوعی سخن گفتن است؛ یعنی سکوت نوعی زبان است برای بیان یک واقعیت یا زبان بیان یک حقیقت است؛ زیرا زبان باید قابلیت انطباق حقایق خارجی را با آنچه در باطن انسان است، داشته باشد. این زبان صدق خواهد بود؛ بهطور مثال اگر کودک انسان در خواب شیئی را ببیند که مادرش به او هدیه داده است، وقتی از خواب برمیخیزد، سراغ شیء مدنظر را -که در خواب دیده است- میگیرد.
به چنین رفتاری نمیتوان گفت زبان او کامل شده است؛ زیرا نتوانسته است آنچه در خیال باطنی خود یا خواب دیده است، با حقایق خارجی منطبق سازد. اما اگر این انطباق صورت بگیرد و حقیقت هریک بهدرستی محقق شود، در این صورت، زبان انسان کامل شده است و میتواند بهدرستی حقایق را بازگو کند و حقیقت آنچه در باطن خود دارد، به دیگران منتقل کند تا بتوانند درکی از یکدیگر داشته باشند، پس زبان، یک حقیقت انطباقی است میان آنچه در ذهن است با حقایق خارجی؛ به همین دلیل کسانی که زبان صحبت ندارند و بهاصطلاح گفته میشود لال هستند یا بهعبارت عربی، چنین افرادی را «اخرس» گویند، میتوانند با زبان اشاره آنچه در باطن خود تصور میکنند، با حقایق خارجی منطبق سازند و منظور و مراد جدی خویش را بیان و تفهیم کنند.
گاهی سکوت، راز بیان یک حقیقت معجزهآساست؛ مانند آنکه خداوند متعال به حضرت زکریا(ع) امر به سکوت کرد تا دلیلی باشد بر اینکه او در زمان پیری دارای فرزندی خواهد شد که نامش یحیی خواهد بود. یا زَکَرِیَّا إِنَّا نُبَشِّرُکَ بِغُلامٍ اسْمُهُ یَحْیى لَمْ نَجْعَلْ لَهُ مِنْ قَبْلُ سَمِیًّا قالَ رَبِّ أَنَّى یَکُونُ لی غُلامٌ وَ کانَتِ امْرَأَتی عاقِراً وَ قَدْ بَلَغْتُ مِنَ الْکِبَرِ عِتِیًّا قالَ کَذلِکَ ... قالَ رَبِّ اجْعَلْ لی آیَه قالَ آیَتُکَ أَلاَّ تُکَلِّمَ النَّاسَ ثَلاثَ لَیالٍ سَوِیًّا (مریم، ۷ ـ ۱۰).
یا داستان سکوت حضرت مریم(س) برای نشان دادن حقانیت و معجزه تولد حضرت عیسی(ع) و سخن گفتن آن حضرت برای پاک کردن دامن مادر از هر پلیدی که دیگران به آن بانوی مقدس نسبت میدادند: «یا أُخْتَ هارُونَ ما کانَ أَبُوکِ امْرَأَ سَوْءٍ وَ ما کانَتْ أُمُّکِ بَغِیًّا فَأَشارَتْ إِلَیْهِ قالُوا کَیْفَ نُکَلِّمُ مَنْ کانَ فِی الْمَهْدِ صَبِیًّا». (مریم/ ۲۸ ـ ۲۹) و نیز آنچه در آیات نخست سوره حجرات وارد شده است که یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَرْفَعُوا أَصْواتَکُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِیِّ وَ لا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ کَجَهْرِ بَعْضِکُمْ لِبَعْضٍ أَنْ تَحْبَطَ أَعْمالُکُمْ وَ أَنْتُمْ لا تَشْعُرُونَ (حجرات/۲).
این آیه شریفه دستور میدهد در مقابل پیامبر(ص) صدای خود را بالا نبرید؛ همانگونه که با یکدیگر سخن میگویید. حتی به نظر میرسد این شریفه الهی، فقط مخصوص دوران حضور پیامبر نباشد، بلکه در زمانی که آن حضرت در قید حیات نیستند، نیز باید رعایت کرد و در محضر قبر شریف ایشان، نباید بلند سخن گفت و حتی فریاد کشید یا با صدای بلند، دعا و زیارت خواند.
صدا نباید بلند باشد؛ خواه این صدای بلند برای خواندن دعا و زیارت باشد، خواه برای هرسخن دیگری. این حکم قرآنی برای ائمه معصوم(ع) نیز جاری است؛ زیرا امامان معصوم، فرزندان آن حضرت و وجود تداومی ایشان هستند، پس هر حکمی که برای پیامبر(ص) ثابت باشد، برای سلاله آن حضرت نیز ثابت خواهد بود. اما در کجا باید فریاد کشید و فریاد کشیدن در کجا موجب کمال خواهد بود؟
آیه شریفه، اصل فریاد کشیدن را ناصواب میداند و میگوید تنها در یک صورت میتوان فریاد کشید، بلکه شاید واجب باشد که فریاد کشید، آیه شریفه میفرماید: «لا یُحِبُّ ا... الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلاَّ مَنْ ظُلِمَ وَ کانَ ا... سَمیعاً عَلیماً» (نسآء/۱۴۸)؛ یعنی خدایتعالی سخن زشتی را که با صدای بلند به زبان جاری شود، دوست نمیدارد، مگر فردی که به او ظلم شده است؛ یعنی مظلوم میتواند فریاد بکشد و تظلم کند یا اینکه وقتی با هیچ ابزاری نمیتواند با ظالم مقابله کند، میتواند بر سر ظالم فریاد بکشد و به او ناسزایی که خلاف مروت و مردانگی نباشد، بگوید و حتی نفرین و دشنام دهد، پس این مجوز اگر با شرایط خاص خود انجام پذیرد، موجب کمال است و میتوان گفت که خدایتعالی را از این نظر اطاعت کرده است.
فریاد کشیدن بر سر ظالم، واجب است و موجب کمال خواهد بود؛ بدینسان سکوت، موجب کمال است و فریاد کشیدن نیز اگر بر سر ظالم باشد، موجب کمال خواهد بود.