به گزارش شهرآرانیوز، صبح جمعه، جسد زن جوانی به نام زهرا در خانه اش کشف شد. دقایقی پس از اعلام این موضوع، با حضور قاضی وحید خاکشور، بازپرس جنایی قتل، تحقیقات پلیس برای شناسایی عامل یا عاملان این جنایت وحشتناک آغاز شد.
تحقیقات نشان میداد در حالی که این زن جوان در خانه اش تنها بوده، فردی وارد خانه شده و مرتکب قتل، تعرض و سرقت به او شده است. با توجه به سرنخهای موجود در محل، از جمله آثار به جا مانده از قاتل، خون و ابزار جنایت، مشخص شد قاتل ابتدا با ظرف شیشهای سه ضربه به سر زن زده، سپس با روسری تلاش کرده او را خفه کند و در نهایت با چاقو سه یا چهار ضربه از جلو و پشت سر به گردن زن جوان وارد کرده است.
پرده آخر این جنایت هولناک، تعرض به مقتول و سرقت طلاهایش بود. بازپرس جنایی و کارآگاهان در تحقیقات میدانی خود به یک جوان ۱۹ساله مظنون شدند. یکی از کسبه محل به مأموران گفته بود که او را همان شب با لباسهای خونین دیده است. با دستور مقام قضایی، این مرد به صورت ویژه در چتر اطلاعاتی پلیس قرار گرفت و روز شنبه برای توضیحات بیشتر به دادسرا احضار و دستگیر شد.
حامد، که از اتباع غیرمجاز است، ۲۴ ساعت پس از دستگیری به جرم خود اعتراف کرد. پس از اعتراف حامد، روز گذشته با دستور مقام قضایی، او به محل جنایت در خیابان نامجو ۱۲ منتقل شد تا جنایت شهوانی اش را بازسازی کند.
حامد متولد سال ۱۳۸۴ است. او چند سال قبل همراه خانواده اش به ایران آمد و در مشهد ساکن شد. خیابانی که حامد به محض ورود به آن دچار اضطراب خاصی شد. هرچند در ابتدا تصور میشد علت این ترس، مواجهه با خانه مقتول است، اما خودش گفت نگران دیده شدن توسط همسایههای محله است. با این حال او مجبور بود در خیابان بماند تا نحوه ورودش به خانه مقتول و جنایت کثیفی که مرتکب شده را بازسازی کند.
پس از توضیحات قاضی ویژه پرونده، متهم درباره نحوه ورودش به خانه مقتول چنین گفت: «پنجشنبه شب، وقتی خانوادهام بیرون رفتند، حدود ساعت ۱۹:۳۰ من هم به سمت خیابان جهان آرا رفتم و یک دور زدم. وقتی برگشتم، چون کلید نداشتم، در خیابان نشستم. چند دقیقه بعد زهرا خانم را دیدم که میآمد. من از یک ماه قبل با او در ارتباط بودم و میدانستم تنهاست. وقتی وارد خانه شد، چند دقیقه بعد تصمیم گرفتم برای تعرض به او وارد خانه اش شوم.»
خانه مقتول و متهم دیوار به دیوار و هر دو کلنگی و فرسوده بودند. متهم با اشاره به دیوار و لوله گاز، نحوه ورودش به حیاط خانه مقتول را این گونه توضیح داد: «از روی دیوار، زهرا خانم را دیدم که موهایش را شانه میکرد. از دیوار پایین پریدم و باعث ترس او شدم. تا جلوی در آمد و گفت مرا ترساندی. من سمت او رفتم و با هم شوخی کردیم. چند دقیقه بعد از او خواستم یک لیوان آب به من بدهد. وقتی آب را آورد، درخواستم را مطرح کردم، اما او رد کرد.
پس از این رد شدن، به سمت کابینت رفتم و از آنجا یک ظرف شیشهای پر از نمک برداشتم. ظرف را برداشتم و به سمت مرحوم رفتم. ابتدا یک ضربه محکم به سرش زدم که روی زمین افتاد و خون از سرش جاری شد. دوباره ضربه زدم؛ شدت ضربه دوم به حدی بود که ظرف از دستم پرتاب شد. آن را برداشتم و سومین ضربه را به سرش زدم. ضربه آخر آن قدر شدید بود که در ظرف باز شد و مقداری از نمکها ریخت. ظرف را با لگد شوت کردم و مقدار دیگری نمک روی زمین پخش شد.»
متهم سپس به تشریح ادامه جنایت پرداخت: «یک روسری آنجا افتاده بود. آن را برداشتم و دور گردنش انداختم. سه چهار دقیقه فشار دادم تا خفه شود. وقتی ولش کردم، دیدم دستانش میلرزد و خرخر میکند. از صدایش ترسیدم. رفتم آشپزخانه و چاقویی با دسته زرد کم رنگ برداشتم. یک ضربه به گلویش زدم؛ چند سانتی متر داخل رفت. چاقو را بیرون کشیدم. با همان روسری دهانش را بستم تا سر وصدا نکند. فکر کردم مرده است، اما وقتی روسری را برداشتم دیدم هنوز تکان میخورد؛ حتی بلند شد و نشست. او را برگرداندم و از پشت دو سه ضربه به گردنش زدم که دسته چاقو شکست. وقتی دیدم تکان نمیخورد، به او تعرض کردم.»
پس از بازسازی این جنایت سیاه، متهم به سمت شیر آب آشپزخانه رفت و با اشاره به آن گفت: «با مایع ظرفشویی خودم را شستم. وقتی به گردنش ضربه میزدم، گردن بندش پاره شد. موقع تعرض هم النگوهایش را دیدم. با زحمت زیاد و کمک یک نایلون فریزر، شش النگوی دستش را درآوردم. گوشوارهها و زنجیر طلایش را هم برداشتم و همه را در جیبم گذاشتم. در همین لحظه صدای خانوادهام را از حیاط کنار شنیدم. تصمیم گرفتم به خانه خالهام بروم و چهار النگو و گردن بند را به او دادم تا برایم نگه دارد. وقتی خالهام من را دید، به او گفتم آنها را پیدا کردهام. بعد از آن هم دو النگو را در خیابان چال کردم.»
حامد تمام جزئیات جنایتش را تشریح کرد و این فرصت فراهم شد تا سؤالاتی را که داشتیم از او بپرسیم.
چند سال است که در ایران ساکن شدی؟
۵ یا ۶ سال پیش از هرات آمدیم. اول به تهران رفتم، اما چون آنجا اتباع غیرمجاز را زیاد میگرفتند آمدم مشهد تا با پدرم زندگی کنم.
از خانواده ات بگو؟
مادرم از پدرم جدا شد. او در تهران ازدواج کرد. پدرم هم دوباره ازدواج کرد و از ازدواج دومش پنج فرزند
دارد.
چرا تصمیم گرفتی وارد خانه اش شوی و چرا او را به قتل رساندی؟
وقتی دیدم وارد خانه شد، آنجا به ذهنم رسید. من نمیخواستم او را به قتل برسانم، اما وقتی به خواستهام تن نداد دیوانه شدم.
بعد از جنایت چه کردی؟
وقتی طلاها را بردم آخر شب با دوستانم رفتیم کوهسنگی.
چرا تا آخر درباره طلاها چیزی نمیگفتی و سعی داشتی تعدادی از آنها را مخفی کنی؟
روز بعد، وقتی قاضی خاکشور از من سؤال پرسید ترسیدم. رفتم طلاهایی که چال کردم را برداشتم و روی پشت بام خانه زیر کولر پنهان کردم. با خودم گفتم اگر دستگیر شوم وقتی آزاد شدم آنها را خرج خودم میکنم.
سواد داری؟
۵ کلاس مکتب رفتم.
در مشهد شغلی هم داشتی؟
با پدرم بنایی میکردیم. بنا هستم.