به گزارش شهرآرانیوز ۲۷ هزارو ۷۰۰ روز پیش، درست در هفتم آذر ۱۳۲۶ خورشیدی، سازمان ملل رژیم غاصب صهیونیستی را به رسمیت شناخت. این عدد را حتما باید به روز یا ساعت و حتی به ثانیه و لحظه نوشت؛ زیرا زندگی میلیونها آدم گرفتار در جنگ و خون، میتواند میان دو دم، نیست شود.
آن زمان، این سازمان با ارائه قطعنامه یکجانبه ۱۸۱، فلسطین را میان یهودیان و اعراب قسمت کرد. بخشی از آن را به یهودیان بخشید و نامش شد اسرائیل و بخش دیگر آن همیشه در آوارگی و جنگ ماند. اسرائیل بر آوار زندگی مردم فلسطین شکل گرفت؛ کشوری که فلسطینیها هرگز آن را به رسمیت نشناختند.
۲۴ اردیبهشت ۱۳۲۷ اسرائیل رسما اعلام موجودیت کرد و همسایههای عرب آن که تازه از خواب خوش بیدار شده بودند، به اشغالگران قدس حمله کردند؛ جنگی که برای اعراب، پیروزی بههمراه نداشت. قصه آوارگی فلسطینیها از همین نقطه آغاز شد؛ یک آوارگی ناتمام که به همه نقاط جهان سرایت کرد. آوارههای بیکشورشده فلسطینی، پایشان به خاک ایران هم باز شد تا کشور ما میزبانشان باشد.
گزارش امروز ما درباره فلسطینیهایی است که ۷۵ سال پیش به ایران آمدند؛ موضوعی که شاید تاکنون به آن پرداخته نشده باشد، اما اسناد نشان میدهد نامهنگاریها برای این حرکت در دی ۱۳۲۸ انجام شده است.
آنچه نوشتیم، روایت کوتاه شروع یک جنگ بیپایان بود؛ جنگی که به آوارگی میلیونها فلسطینی ختم شد. خوشبختانه در همان سالهای ۱۳۲۶ و ۱۳۲۷ ایران از قطعنامه ۱۸۱ حمایت نکرد و چنین لکه ننگی در تاریخ کشورمان ثبت نشد. آن سال، ایران جزو سیزده کشور جهان بود که با طرح سازمان ملل برای تقسیم فلسطین مخالفت کرد.
دو سال بعد نیز کشورمان به پذیرش رژیم اشغالگر در سازمان ملل متحد رأی منفی داد. آن سالها نصرا... انتظام، نماینده ایران در سازمان ملل بود که خواهان تشکیل دولت واحد، اما فدرال در فلسطین بود. طبق آمار، در سال ۱۳۲۶ حدود ۸۰۰ هزار فلسطینی از جمعیت ۱.۴ میلیون نفری ساکن در آن، از شهر و دیار خود دور شدند و هرگز موفق به بازگشت به سرزمین مادری خود نشدند.
ایران بیش از هزار کیلومتر با فلسطین اشغالی فاصله دارد؛ به همین دلیل هیچوقت مقصد نخست آوارگان نشد. بسیاری از جنگزدهها به اردن، سوریه، لبنان، مصر و کرانه باختری و غزه رفتند. آن زمان حدود ۴ هزارو ۵۰۰ نفر از اتباع ایران در فلسطین اشغالی زندگی میکردند.
این جنگ باعث آوارگی آنان نیز شد و تعدادی از آنها همراه دیگر آوارگان فلسطینی بهسوی کشورهای مجاور پناهنده شدند. ایران تا یکیدو سال بعد، درگیرودار ساماندهی آوارههای ایرانی ساکن فلسطین ماند. مجلس سنا نیز پیگیر وضعیت اتباع ایران در فلسطین اشغالی شد که این پیگیریها درنهایت به بازگشت بسیاری از آنها به محل زندگی خودشان انجامید.
تعداد کمی از فلسطینیها نیز به وطنمان آمدند و ردپایشان میان نامهنگاریهای آن زمان، جا ماند تا اکنون بتوانیم بریده کوتاهی از زندگی آنها را روایت کنیم. پاسخ به سؤالاتی مانند: آنها که بودند؟ چه شغلی داشتند؟ چند نفر بودند؟ چطور به ایران آمدند؟ و چه رفتاری با آنها شد و اطلاعاتی از این دست را از دل این اسناد میتوان استخراج کرد. اسناد برجایمانده، حضور دو گروه فلسطینی را در سالهای ۱۳۲۸ و ۱۳۲۹ در ایران ثبت کردهاند. شاید نخستین سؤالی که به ذهن میآید، این باشد که فلسطینیها چرا ایران را برای سکونت انتخاب کردهاند؟ پاسخش خیلی ساده است؛ رگ و ریشه بیشتر آنها به ایران بازمیگشت.
نخستین اثری که از فلسطینیها میان اسناد باقی مانده است، به سال ۱۳۲۸ برمیگردد و درباره یک گروه شصتنفره به سرپرستی سیدحافظ و یک عده دوازدهنفری به سرپرستی ابراهیم حیدری است. در نامهای به فرمانداری بوشهر نوشته شده است: «عده اعراب که در موقع انقلاب فلسطین از آنجا مهاجرت [کرده]و به طرف تهران و تبریز و شیراز پراکنده شده بودند، شرحی به استانداری نوشته [اند]و تقاضای مساعدت برای عزیمت خود و خانواده خود نمودهاند که در شیراز بهطرف گرمسیرات بروند».
خانواده حاجحیدر از نخستین کسانی بودند که با شروع جنگ به خارج از مرزها شتافتند. آنها از ترکیه گذشتند و خودشان را به ایران رساندند. بعدها درمیان نامهنگاریهای سال ۱۳۲۹ از چند خانواده صحبت میشود که از فلسطین به خوزستان آمدهاند و در آنجا مشغول زراعت هستند.
سال ۱۳۲۸ خورشیدی بود که محمدرضا پهلوی به آمریکا سفر کرد و یکی از محورهای گفتوگوی او در دیدار با هری ترومن، رئیسجمهور وقت آمریکا، موضوع روابط ایران و رژیم صهیونیستی بود. دیدار نصرا... انتظام با نماینده رژیم غاصب اسرائیل در سازمان ملل متحد نیز در راستای تعدیل نظر ایران در بهرسمیتنشناختن رژیم صهیونیستی صورت گرفت؛ دیداری که نهتنها در مجلس سنای ایران بلکه در میان مردم با واکنشهای تند و منفی روبهرو شد.
با این همه، پس از سقوط دولت دکتر محمد مصدق درپی کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و تثبیت قدرت محمدرضا پهلوی، رژیم ایران تا پیش از پیروزی انقلاب اسلامی رفتاری دوگانه در قبال بهرسمیتشناختن حکومت رژیم غاصب صهیونیستی بر سرزمینهای اشغالی در پیش گرفت و در مقاطعی روابط سیاسی و اقتصادی را با صهیونیستها توسعه داد.
سال ۱۳۲۹ در آغاز جنگ، یک کاروان سیصدنفره از ایرانیان مقیم فلسطین، از این کشور خارج میشوند. ۱۵۰ خانواده از آنها در سوریه و چندین خانواده در ترکیه و عراق ساکن میشوند و بقیهشان تصمیم میگیرند به ایران سفر کنند. طبق گفته آوارگانی که به ایران میآیند، حدود ۱۰۰ نفر از این افراد که احتمالا قصد مهاجرت به ایران را داشتهاند، در ترکیه میمانند. حدود ۶۷ نفر از آنها که شامل زن، مرد و کودک هستند، از طریق خوی و مراغه به تبریز میآیند و سپس با کمک استانداری آذربایجان به تهران اعزام میشوند.
شاید از نخستین اسنادی که بتوان در اینباره به آن استناد کرد، تلگرافی باشد که از شهر مرزی مراغه میرسد و از حضور ۶۵ نفر از آوارگان فلسطینی در این منطقه خبر میدهد. طبق این اعلان، این افراد مهاجران ایرانی فلسطین هستند که با عائله خود به کشورمان آمدهاند. گزارش بعدی، از شهربانی خوی میرسد: «در ساعت ۲۲ روز ۱۱ آبان ۱۳۲۹ خورشیدی، سرگرد جهانسوز، افسر مرزبانی ماکو، ۶۵ نفر مهاجر ایرانی در فلسطین را با دو کامیون ارتشی از ماکو به خوی آورده و شب را در آنجا اقامت [کردهاند]و قرار است امروز تکلیف آنان از طرف فرمانداری تعیین گردد».
نامهای از جمعیت شیروخورشید سرخ ایران با امضای علیاصغر حکمت به تبریز میرسد و اعلام میکند جمعیت شیروخورشید تصمیم گرفته است این مهاجران را به نقاط گرمسیر ایران بفرستد و به همین دلیل، راهی تهران میشوند.
آنها در ۱۰ آذر ۱۳۲۹ وارد تهران میشوند. جمعیت شیروخورشید سرخ تبریز بههمراه آنها، مبلغ ۲ هزارو ۱۰۰ ریال میفرستد تا خرج راهشان شود و اتومبیل نیز آماده میکند تا به تهران بروند. دو ژاندارم به نامهای «محمودحسین» و «دینپرست»، آنها را تا پایتخت همراهی میکنند. در تهران، آوارگان فلسطینی در مهمانخانه نوبخت، واقع در گذر تقیخان، ساکن میشوند. سردسته این گروه، سیداصلان، فرزند جهانمیرزاست که با گذرنامه شماره ۱۰۵۶۲۹ صادره از دمشق به ایران وارد شده است.
او زمیندار و ملاک و مورد احترام گروه است. با همه توصیهها برای میهماننوازی از آنها، فرستاده جمعیت، محل سکونت آنها را رقتآور توصیف میکند و میگوید: «این عده در سه اتاق کوچک سکونت دارند که از لحاظ بهداشت حتی برای اشخاصی که در آن مسافرخانه هستند، کاملا خطرناک است. از حیث غذا نیز بیاندازه در زحمت هستند». این عده، آوارگانی هستند که بیشتر اعضای خانواده خود را در جنگ از دست دادهاند و بهندرت به زبان فارسی صحبت میکنند، اما زبان عربی و ترکی را میشناسند. بعضی از آنها خواندن و نوشتن عربی را میدانند و بیشترشان با نوشتن فارسی آشنایی ندارند.
براساس گزارشی که زینالعابدین دَوَلو، از اعضای جمعیت شیروخورشید، به دکتر خطیبی، مدیر جمعیت شیروخورشید سرخ ایران مینویسد، وقتی این تعداد آواره به تهران میرسند، از آنها پرسیده میشود که میخواهند در کدام نقطه از ایران سکونت کنند. براساس این نظرسنجی، بیشتر این افراد مایل به سکونت در اطراف تهران و زراعت هستند، ضمن اینکه بسیاری از آنها با یکدیگر خویشاوندند و حاضر نیستند از یکدیگر جدا زندگی کنند.
جمعیت شیروخورشید سرخ، مبلغ ۲ هزارریال برای مخارج روزانه این گروه اختصاص میدهد و پیشنهاد میکند شرحی به وزارت کشور یا وزارت کشاورزی نوشته شود تا این افراد را برای زراعت به یک یا چند مالک در ورامین یا دیگر نقاط حومه تهران، معرفی کنند؛ البته مسئله سکونت این افراد به همین راحتی حل نمیشود و در نامه دیگری، از اعزام آنها به مناطق گرمسیر ایران صحبت میشود.
علیاصغر حکمت که نایبرئیس جمعیت است، در اینباره به نخستوزیر مینویسد: «چون این عده باید به نقاط گرمسیر اعزام شوند، متمنی است مقرر فرمایند نقاطی را که باید در آنجا سکونت نمایند، تعیین کنند تا هرچه زودتر با خرج جمعیت مرکزی شیروخورشید سرخ، بدان نقاط روانه شوند».
البته بودجه اندک جمعیت شیروخورشید، کفاف نگهداری از این عده را نمیدهد و آنها خیلی زود دوباره پیگیر میشوند: «چند روزی است جمعیت، مخارج گزافی برای نگاهداری این عده متکفل است و ازطرفی ممکن است تهیه کار برای این عده، مدتی طول بکشد. منتها بودجه ضعیف این جمعیت، شاید تا پنج روز دیگر بیشتر، اجازه نگهداری آنان را ندهد، لذا متمنی است به بنگاه تعاون اجتماعی دستور فرمایید مادام که شغلی برای این عده پیدا نشده است، از آنها مواظبت و نگهداری کند».
جمعیت شیروخورشید از وزیر کشور میخواهد فردی را در وزارت کشاورزی، مأمور اشتغال این افراد کند. در ادامه به مهندس تیمورپور، معاون اداره کشاورزی تهران، دستور داده میشود به وضعیت این گروه مهاجر رسیدگی و زمینه اشتغال آنها را فراهم کند. بیشتر این افراد در فلسطین صاحب شغلهایی مانند ملاکی، قصابی، بزازی، دکانداری، خریدوفروش احشام یا اسب و مانند این بودهاند.
او پیشنهاد کار در دهات استیجاری وزارت کشاورزی و بنگاههای اصلاح نباتات کرج و ورامین و بنگاههای قزوین و کاشان را میدهد و البته میافزاید: «به عقیده اینجانب، اساسیتر خواهد بود که با دادن تکهزمینهایی از املاک خالصه خواروبار و یا ورامین، وسایل تسهیل و دلگرمی آنان فراهم شود».
البته این پیشنهاد، مقبول وزارت نمیافتد و اعلام میشود، چون این افراد استطاعت ندارند، سپردن زمین یا گاوبند به آنها بیفایده است. پیشنهاد کارگری روزمزد نیز باتوجهبه فصل، پذیرفته نمیشود. ازسوی دیگر، کشاورز نبودن این افراد، مزید بر علت میشود تا با چنین پیشنهادی موافقت نشود. درضمن، نامه دیگری به شهربانی کل کشور نوشته میشود تا درباره هویت و تابعیت این افراد تحقیق کنند که افراد لاابالی با این شگرد، وارد کشور نشده باشند.
شهربانی کل کشور نیز درباره تعیین محل سکونت این اشخاص اظهارنظر میکند. نقاط گرمسیر شهرستان یزد پیشنهاد این سازمان است: «در مورد تعیین محل سکونت این اشخاص در نقاط گرمسیر نیز شهرستان یزد که هم منطقه گرمسیر و هم در آنجا کارخانجاتی دایر است، مناسب بوده. با عرض مراتب در صورت تصویب، نسبتبه اعزام آنها اقدام شود». از میان همه پیشنهادهایی که به وزارت داده میشود، مقصد خوزستان بهدلیل آبوهوای نزدیک آن به فلسطین، پذیرفته میشود.
بنگاه تعاونعمومی نیز وارد گود میشود تا این افراد را به دزفول بفرستد و برای هرکدام، روزانه ۱۰ ریال پرداخت میکند تا امورشان بگذرد. سرنوشت این گروه از مهاجران، با دزفول گره میخورد و نامهای که به فرمانداری این شهرستان نوشته میشود، این موضوع را تأیید میکند: «۶۷ نفر از آوارگان فلسطینی که اخیرا به ایران مهاجرت نموده [اند]، به آن شهرستان اعزام شدهاند. قدغن فرمایید نسبتبه گماردن آنها به کارهای فلاحتی و حرفهای، اقدامات لازم معمول دارند».
در ادامه شریفی، فرماندار دزفول، چنین مینویسد: «فورا محل مناسبی برای نگهداری از آوارگان فلسطینی که وارد این شهر شدهاند، تهیه دیدیم. مذاکرات و اقدامات لازم برای اشتغال آنان به امور فلاحتی و حرفهای در جریان است»؛ موضوعی که آوارگان از آن استقبال نمیکنند و درخواست سرمایه برای تجارت را مطرح میکنند که نخستوزیر با آن موافقت نمیکند: «بیش از آنچه به آنان کمک شده، میسر نیست و اگر میخواهند زندگانی کنند، همان قسم پیشنهادشده به امور فلاحتی مشغول شوند. چنانچه از طریق دیگر مایلند زندگانی کنند، خود دانند».