ابهامات گروگان‌گیری رشت | چرا ترک تحصیل فرزندان جدی گرفته نشد؟ پدرم مدیر نفتی بود اختلافات بین دو رفیق منجر به قتل شد | قاتل جسد مقتول را مثله و به آتش کشید شیوع درد‌های قفسه سینه در سنین پایین‌ درباره آدم‌هایی که با اعتراض رانندگی می‌کنند | روی ترمز غر زدن بزن! آیا فرزندآوری در سن بالا خطرناک است؟ درمان تخصصی آسم مقاوم‌به‌درمان در بیمارستان امام‌رضا(ع) مشهد اژه‌ای: مقدمات آزادی زندانیان واجدشرایط هرچه زودتر فراهم شود جذب نیروی جدید در وزارت آموزش و پرورش ثبت آثار تاریخی و طبیعی خراسان رضوی در فهرست ملی، پنج برابر شاخص‌هاست آغاز عملیات خانه‌به‌خانه ایمن‌سازی فلج اطفال در مناطق پرخطر کشور (۱۷ دی ۱۴۰۳) تشدید نظارت کارشناسان بهداشت محیط برای مراسم معنوی اعتکاف ماه رجب  رصد دیدارهای مردمی برخی ادارات در گزارش میدانی شهرآرا | سربلند میان مردم ابلاغ مصوبه تثبیت ظرفیت پزشکی و دندان‌پزشکی توسط رئیس‌جمهور ۹ خودرو لوکس خارجی قاچاق در خراسان رضوی کشف شد + ویدئو پیش‌بینی هواشناسی مشهد و خراسان رضوی، امروز (دوشنبه، ۱۷ دی ۱۴۰۳) | افزایش انباشت آلاینده‌ها تا روز چهارشنبه پاداش فرهنگیان بازنشسته به زودی واریز خواهد شد ماجراجویی تنهایی در جنوب ایران؛ از جزیره کیش تا قشم ارسال اقلام دارویی از طریق پست ممنوع است مبتلایان به SMA تحت پوشش صندوق بیماران صعب‌العلاج قرار می‌گیرند درباره همایش‌هایی در مشهد که بار مشکلات را کم نمی‌کنند | همایش‌هایی برای نمایش نگاه دولت به سازمان تأمین‌اجتماعی و بازنشستگان آن، نگاه به فرزند ناتنی است آخرین وضعیت نیرو‌های غیررسمی آموزش و پرورش (۱۷ دی ۱۴۰۳) زن خیانتکار مدعی شد فیلم خیانت او کار هوش مصنوعی است حرکت امروز قطار مسافری مشهد – سرخس و بالعکس لغو شد + علت (۱۷ دی ۱۴۰۳) تأثیر منفی آلودگی هوا بر بیماری آلزایمر و سلامت مغز بررسی نقش زنان و مادران در اقتصاد خانواده  ورود سامانه بارشی به کشور طی امروز (۱۷ دی ۱۴۰۳) پوشش ۸۰ درصدی فلورایدتراپی برای سلامت دانش‌آموزان اعتبار جدید برای پرداخت معوقات پرستاران | اضافه‌کار پرستاران با فرمول جدید، از آذر ۱۴۰۳ محاسبه می‌شود حق بیمه مربوط به احتساب سوابق خدمت سربازی چگونه محاسبه می‌شود؟
سرخط خبرها
(٥٢) روزنوشتهاي شهري

مسافر سنت در هزاره سوم

  • کد خبر: ۲۱۶۳۹
  • ۲۹ اسفند ۱۳۹۸ - ۱۶:۲۹
مسافر سنت در هزاره سوم

با دانشگاه دخترم چه كنم؟

شنبه- مردي ميانسال با رويي خوش جلوي من را مي گيرد، سؤال دارد؛ مستأجر كسي بودم و كاملا به من اعتماد داشت و توي زندگي اش راه داشتم. يكبار كه جيبم خالي و دستم تنگ بود شيطان فريبم داد و قدري پول از خانه اش برداشتم! حالا مدتهاست كه پريشان و مضطربم، مي ترسم از اين كرونا بميرم و مديون باشم، چه كار كنم؟ مي گويم اولا خوشحال باش كه توبه كرده اي و پشيماني، ثانيا تا دير نشده پول را برگردان! مي گويد مي ترسم و خجالت مي كشم! ادامه مي دهم: البته لازم هم نيست كه او از نام تو مطلع شود، كسي را پيدا كن كه برود پول را به او بدهد و حلاليت بخواهد و فقط بگويد كه كسي به شما بدهكار بوده و اين را فرستاده، او را ببخشاييد، موقع خداحافظي اضافه مي كنم: فقط عجله كن!

يكشنبه- از راننده ماشين اينترنتي مي خواهم نزديك يك عابر بانك توقف كند تا قدري پول بگيرم براي پرداخت كرايه، وقتي از عابربانك استفاده مي كنم و برمي گردم و داخل ماشين مي نشينم دست دراز مي كند و به من اسپري ضدعفوني كننده و دستمال كاغذي مي دهد تا دستانم را تميز كنم! خيلي خوشحالم كه اين قدر وسواس و دقت در ميان مردم فراگير شده است.

دوشنبه- توي پياده رو سر چهارراه زني كه صورت خود را با فيلتر هوا پوشانده كنار ديوار ايستاده و برگه اي مقوايي در دست گرفته است؛ بي سرپرست و ناشنوا هستم!
مثل هميشه دچار ترديد مي شوم، نمي دانم در اين موارد بايد به افرادي كه نمي شناسيم كمك كرد يا نه؟

سه شنبه-كنار دكه روزنامه فروشي مشغول تماشاي تيترهاي صفحه اول روزنامه ها هستم كه كسي سلام مي كند، مردي است با شخصيت و محترم كه ظاهر آراسته و مرتبي دارد. مرا كنار مي كشد و از خيانت همسرش مي گويد و شرح مي دهد كه دخترش او را از خيانت مادر باخبر كرده و اصرار دارد توي گوشي مستندات را نشانم دهد! هم مي دانم كه كاري از دستم بر نمي آيد و هم مي فهمم كه درددل كردن قدري آرامش مي كند، مرد همچنان حرف مي زند و من به دختري فكر مي كنم كه خيانت مادر را به پدر گزارش داده است و حال پريشان و آينده پريشان تر اين دختر! مرد ادامه مي دهد؛ خانواده ام گفتند كه اين قدر مهر نكن و من نپذيرفتم، سرم نمي شد و حالا همه زندگيم را دارم قسط مهريه مي دهم!

چهارشنبه- سر كوچه كه مي رسم پيرمردي معتاد دارد با ميله اي توي سوراخ صندوق صدقات را زير و رو مي كند تا پولي بيرون بكشد! از اين كه هيچكس به او اعتراض نمي كند متعجب شده ام، جلو مي روم و از او مي خواهم دست از صندوق بردارد، با ديدن عبا و عمامه من اصلا جا نمي خورد و در حالي كه زير لب غُر مي زند كنار مي رود و زماني كه دورتر مي شود مي شنوم كه بد و بيراهي هم مي گويد!
حالا نوبت رهگذران است كه به من چشم غره بروند و شاكي باشند، تعجب مي كنم، خانمي با صداي بلند مي گويد: زورشان به اين پيرمرد بدبخت رسيده! مي روم توي فكر، راست نمي گويد؟ آيا من براي نهي از منكر زورم به بالاتري ها مي رسد؟ به آنها كه مثل اين پيرمرد معتاد و درمانده ضعيف نيستند هم مي توانم چيزي بگويم؟
و حالا كه زورم به آنها نمي رسيد آيا بايد با سكوت از كنار اين پيرمرد مي گذشتم؟ با خود مي گويم كاش لااقل يك اسكناس ده هزار توماني به او داده بودي! هر چه دور و برم را نگاه مي كنم خبري از پيرمرد نيست!

پنجشنبه- وقتي سوار ماشين مي شوم راننده تاكسي مسافر جديد سوار نمي كند و از كنار جواني كه همان مسير من را با صداي بلند اعلام مي كند بي اعتنا مي گذرد، حدس مي زنم كه مي خواهد چيزي بگويد! حدسم درست است، مي گويد: دخترم را زود شوهر دادم تا هوس دانشگاه رفتن نكند ولي حالا بعد از چند سال زندگي و يك بچه پنج ساله مي خواهد به دانشكاه برود! پايش را توي يك كفش كرده و هيچكس حريفش نمي شود، شوهرش هم راضي نيست ولي زورمان نمي رسد! حالا نمي دانم چه كنم.
از او مي پرسم: اگر مجبورش كنيد تسليم شما بشود آيا هميشه حسرت و شوق در دلش نخواهد داشت؟ تا كجا مي توانيد با اجبار و زور توي خانه نگهش داريد؟ آيا كسي مي تواند تضمين بدهد كه آن احساس خسارت و محروميت از چيزي كه خواسته بود در سالهاي آينده به زندگيش ضربه نمي زند؟
او هم سؤال مي كند: آيا تضميني وجود دارد كه بعد از قبولي در دانشگاه هوس اشتغال نداشته باشد و به مرور زندگيش آسيب ديگري نبيند؟ نه من براي سؤال او پاسخي قطعي دارم و نه او براي پرسشهاي من جوابي دارد! به مقصد رسيده ام و بايد خداحافظي كنم و پياده شوم!

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->