پیام تسلیت آیت‌الله وحید خراسانی به مناسبت شهادت «سیدحسن نصرالله» زمان ثبت‌نام حج تمتع ۱۴۰۴ مشخص شد اعلام همبستگی کودکان و نوجوانان ایرانی با کودکان و نوجوانان لبنان و فلسطین برگزاری ویژه‌برنامه شهادت پرچم‌دار جبهه مقاومت در حرم امام‌رضا(ع) آغازبه‌کار نمایشگاه نقاشی‌خط «غزه در خون» | استاد توسلی: هدف، تبیین جنایات اسرائیل است برای مرد فقیه مجاهد درباره «سردار عباس نیلفروشان» که به همراه سیدمقاومت به شهادت رسید شهید هاشمی‌نژاد، محبوب امام(ره) و مقام معظم رهبری تولیت آستان قدس رضوی: شعار‌های دوآتشه و انقلابی‌تر از رهبر انقلاب اسلامی، ما را فریب ندهد آیت‌الله جعفری‌اراکی درگذشت + بیوگرافی و سوابق به هق هق جمعمان جمع است، از بالا تماشا کن به سر برد او خطبه نامدار | شهید سید عبدالکریم هاشمی‌نژاد به روایت رهبر معظم انقلاب روز شهادت حجت‌الاسلام‌والمسلمین عبدالکریم هاشمی‌نژاد و روز‌های پس از آن، به‌روایت روزنامه‌های مشهد رابطه نماز با امام زمان (عج) سوره‌ای برای خوشبختی | بررسی فضیلت‌ها و آثار سوره مبارک بقره فضاآرایی اماکن متبرکه حرم امام‌رضا(ع) در پی شهادت سید مقاومت زندگی با مرگ، شرح غیرت ققنوس هاست* | درباره شهید آتش نشانی مشهد صورتِ جنگ | روایتی از رزمنده‌ای که در پانزده‌سالگی چهره و چشم و دستش را فدا کرد بازگشت پیکر ۹۸ شهید دفاع مقدس به کشور (۷ مهر ۱۴۰۳)
سرخط خبرها

عاشقانه‌های حبیب روی بوم

  • کد خبر: ۲۳۵۷۰۲
  • ۰۶ تير ۱۴۰۳ - ۱۴:۳۱
عاشقانه‌های حبیب روی بوم
آن سال‌های نه خیلی دور، وقتی که هنوز دوربین‌های دیجیتال و موبایل‌های دوربین دار در دست مردم نبود، حبیب ا... برای عکاسان دور فلکه آب و اطراف حرم، روی پارچه‌های بزرگ، نقش حرم و بارگاه می‌کشید.

حبیب ا... انگشتان دست لرزانش را آرام روی گنبد کشید، طوری که انگار دانه دانه خشت‌های طلایی را خودش روی هم گذاشته است. بوم زبر نقاشی زیر انگشت‌های حبیب ا...، از خواب بیدار می‌شد و می‌درخشید. از توی نقاشی صدای اذان می‌آمد و ماه از پشت گنبد طلوع می‌کرد. آسمان لبریز از نور بود و ستاره‌ها هرکدام برای خودشان، سوسو می‌زدند.

صحن خلوت بود، آن قدر خلوت که دو آهو آمده بودند لب حوض تا آب بنوشند، آن قدر خلوت که خودش همیشه دلش می‌خواست برود داخل صحن و زیارتی بکند، آن قدر خلوت که فقط صدای بال کبوتر‌ها می‌آمد. چشم هایش را ریز کرد تا کبوتر‌ها را بهتر ببیند. اما، امان از پـــــــیری! این چشم‌ها دیگر آن چشم‌های جوانی نبودند. خیلی پای همین چشم‌ها ایستاد تا گرفتار قفس شیشه‌ای نشوند. اما وقتی چندین بار قلم موی نقاشی راهش را روی بوم گم کرد، دید که چاره‌ای ندارد. 

اولین بار که عینک را به چشم گذاشت، انگار هوای صحن دوباره صاف شده بود. ابر‌های تیره رفته بودند و آسمان دوباره آبی آبی بود. حبیب ا... توی جیب‌های کتش دنبال عینکش گشت، اما بازهم عینکش را جا گذاشته بود. عینکش مانده بود خانه؛ لب همان طاقچه‌ای که قرآن و کتاب مفاتیحش را می‌گذاشت. هنوز عادت نکرده بود عینک را توی جیبش بگذارد و همراه خودش بیاورد. انگشت هایش را روی بوم کشید و کبوتر‌ها را شمرد؛ یک، دو، سه....

***

آن سال‌های نه خیلی دور، وقتی که هنوز دوربین‌های دیجیتال و موبایل‌های دوربین دار در دست مردم نبود، حبیب ا... برای عکاسان دور فلکه آب و اطراف حرم، روی پارچه‌های بزرگ، نقش حرم و بارگاه می‌کشید. زائرانی که از راه‌های دور و نزدیک می‌آمدند، جلوی این نقاشی ها، عکس یادگاری می‌گرفتند و تصویرشان برای همیشه در قاب عکسی ماندگار، به یادگار می‌ماند. حبیب ا... تمام نقاشی هایش از حرم امام رضا (ع) را با عشق کشیده بود. قبل از اینکه قلم مویش را بردارد، وضو می‌گرفت، دو رکعت نماز زیارت می‌خواند و بعد نقاشی اش را شروع می‌کرد. 

اوقات زیارت آ ن قدر خوب به درودیوار و صحن حرم نگاه کرده بود که موقع نقاشی حواسش به همه جزئیات باشد. رنگ‌ها را می‌شناخت، نور و سایه را بلد بود. صحن را خلوت می‌کشید تا آدم‌هایی که جلوی نقاشی اش می‌ایستند که عکس یادگاری بگیرند، تنها زائران حرم باشند. خودش همیشه اولین زائر بود. هر نقاشی که تمام می‌شد، چند قدم عقب می‌رفت، نگاه می‌کرد و تمام صدا‌ها را می‌شنید. دلش هوایی می‌شد و باز شوق زیارت، تمام وجودش را پر می‌کرد.

***

حبیب ا... به ورودی حرم که رسید، دست بر سینه گذاشت و سلام داد. عینکش را مثل همیشه جا گذاشته بود. صدای بال کبوتر‌ها را که شنید، لبخند زد. صحن خلوت بود، آن قدر خلوت که دو آهو لب حوض ایستاده بودند و به او نگاه می‌کردند.

عکس: زهرا وزیری

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->