به‌نام غیرت ناب مدافعان حرم | گزارش شهرآرانیوز از مراسم تشییع پیکرهای مطهر شهدای مشهدی مدافع حرم در مشهد + فیلم آیت‌الله علم‌الهدی: جوهره اصلی مقاومت، ایمان به خداست | ترویج فحشا، راهبرد دشمن برای تضعیف غیرت انقلابی تولیت آستان قدس رضوی: آموزه‌های قرآن را در زندگی عینیت دهیم آثار اجرای عدالت در کلام فاطمه‌زهرا (س) تلاش با چاشنی علم و عشق | با چه کار‌هایی می‌توانیم به امام عصر (عج) نزدیک شویم نشست ادبی «کلمات ملکوت» در مشهد برگزار شد بخش عمده‌ای از شعر فارسی، شعر آیینی است برفی که بر رکوع نشست بنده خدا، عیسی مسیح (ع) | مروری بر روایات به جامانده از امام رضا (ع) پیرامون پیامبری که مبشر بود کربلای ۴؛ این حماسه ماناست پیکر کارمند شهید سفارت ایران در سوریه، پنجشنبه در مشهد تشییع می‌شود سومین اجتماع بزرگ دختران سلیمانی در مشهد برگزار خواهد شد برگزاری جشن تکلیف دانش‌آموزان مشهدی در حرم مطهر امام‌رضا(ع) + فیلم (۴ دی ۱۴۰۳) برگزاری مراسم وداع با پیکر کارمند شهید سفارت ایران در سوریه، در حرم امام‌رضا(ع) لزوم تعامل و همگرایی دستگاه‌های اجرایی ستاد خدمات سفر خراسان رضوی برای خدمات‌رسانی شایسته به زائران رضوی و مسافران نوروزی رابطه تعقل با سخن گفتن امروز را غنیمت بدان! | درباره جایگاه و اهمیت بهره‌مندی از نعمت عمر در کلام اهل‌بیت (ع) وقتی شیطان با «واجب» ما را از عمل به «اوجب» بازمی‌دارد! ۸ زندانی جرائم غیرعمد به همت خادمان بارگاه منور رضوی آزاد شدند
سرخط خبرها

بی‌بی دیگر قلیان نکشید

  • کد خبر: ۲۳۷۸۱۱
  • ۱۷ تير ۱۴۰۳ - ۱۷:۳۰
بی‌بی دیگر قلیان نکشید
نمی‌دانم هشت‌نه‌ساله بودم یا بیشتر، اما برای یک بچه در این سن‌وسال خیلی هیجان‌انگیز است که بی‌بی برای یک روضه خانگی دورتادور دو اتاق کوچک خانه‌اش را قلیان بچیند تا زن‌ها بیایند روضه.

یادم نمی‌آید چندساله بودم که زن‌ها از جلسه‌شان پرتم نمی‌کردند بیرون. حتما خیلی ریزه‌میزه بوده‌ام و زن‌ها با دیدنم معذب نمی‌شده‌اند. همین حالا هم که به آنها فکر می‌کنم، یادم می‌آید که بیشترشان هم‌سن بی‌بی (مادربزرگم) بودند. اصلا گیرم که قدبلندی هم می‌کردم، مهم این بود که در چشم یک جمع پیرزن هنوز پشت لبم سبز نشده بود.

نمی‌دانم هشت‌نه‌ساله بودم یا بیشتر، اما برای یک بچه در این سن‌وسال خیلی هیجان‌انگیز است که بی‌بی برای یک روضه خانگی دورتادور دو اتاق کوچک خانه‌اش را قلیان بچیند تا زن‌ها بیایند روضه. من و پسردایی‌ها مسئول زغال‌ها بودیم تا خوب جرق شوند و گُر بگیرند.

اولین زن که می‌رسید، انگار که زنگ مدرسه ما خورده باشد، همه به‌سمت خیابان می‌دویدیم؛ اما یکی‌دوبار من با بچه‌ها نرفتم و خواستم بدانم داستان آن قلیان‌ها و زغال‌ها چیست. هنوز هم از آن همه دودی که از دهان بی‌بی‌ها بیرون می‌آمد و در کمتر از نیم‌ساعت فضای خانه را پر می‌کرد، متعجم.

تعجب آن زمانم به‌دلیل دیدن آن همه آدم بود که یک‌جا قلیان می‌کشیدند و الان متعجم که چرا آن زمان این همه سرطان و درد و کوفت دیگر نمی‌گرفتند. این داستان هر چهارشنبه خانه بی‌بی بود و تنها تفاوتش با روضه‌های محرم، در استفاده از سینی‌های زرد بیضی‌شکل اندازه کف دست یک آدم بزرگ بود که کنارش یک تکه نان قاق (نان قندی) هم می‌گذاشتند.

اما یک چهارشنبه که صدای خش‌خش جاروزدن حیاط بی‌بی تمام شد، از رختخواب زیر پنجره مشرف به بهارخواب برخاستم، دیدم فقط سماور بزرگ روشن است و خبری از قلیان‌ها نیست. فکر کردم بی‌بی خواب مانده و نرسیده قلیان‌ها را بچیند، اما از آن روز به بعد دیگر قلیان‌ها را ندیدم و نفهمیدم فلسفه وجودشان چه بوده است و حالا با کدام منطق و فلسفه جمع شده‌اند!

این معما تا نوجوانی گاهی قلقلکم می‌داد تا اینکه روزی از زبان مادرم که برای یکی‌دیگر تعریف می‌کرد، شنیدم که بی‌بی روزی مریض می‌شود و دکتر می‌رود، دکتر وقتی می‌فهمد که او قلیان می‌کشد، نهی‌اش می‌کند و از مضرات قلیان برایش می‌گوید. از همان روز بی‌بی وقتی می‌فهمد که قلیان چقدر ضرر دارد، نه‌تن‌ها خودش دیگر قلیان نمی‌کشد، بلکه آن را دیگر در شأن مجالس حضرت اباعبدا... (ع) هم نمی‌بیند و با یک تلنگر کوچک، قلیان برای همیشه از برنامه‌های چهارشنبه‌اش حذف می‌شود.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->