امروز جبهه فرهنگی در تلاش است تا در حوزه فکر و اندیشه نیز ظرفیت‌سازی کند تصویری قدیمی از «آلن دلون» در فرودگاه تهران + عکس ویدئو | قطعه آهنگ شجریان با آهنگسازی پرویز مشکاتیان با نام «جان جهان» جرج کلونی: کسب‌وکار‌های بزرگ در حال «بلعیدن» هالیوود هستند «نسیم حرم» به روایت «علی مشهدی» + زمان پخش قطب دوم تئاتر کشور درخطر بی‌دانشی | آسیب‌شناسی وضعیت آموزش تئاتر در مشهد برگزیدگان جشنواره عکس «چراغانی» معرفی شدند + اسامی «استاد» ایرانی به آمریکا می‌رود آلن دلون؛ از ستاره‌شدن تا اتهام به قتل سریال «عفیف» محمود معظمی در مسیر تولید دوبله «مارتین لوتر کینگ» برای پخش از شبکه نمایش مرغ‌های صادراتی غاز می‌شوند چند نکته جالب درباره زندگی حرفه‌ای و شخصی «آلن دلون»، ستاره سینمای فرانسه «سیدعباس صالحی»؛ تخصص‌گرا، معتدل و محبوب چهره‌های فرهنگی معرفی برگزیدگان جشنواره لوکارنو ۲۰۲۴ + اسامی «عکاسی، مرگ ماهی و چند مسئله دیگر» در نگارخانه فردوسی به آن‌ها بگو مرا نکشند | درباب کارکردهای دیالوگ در داستان
سرخط خبرها

اعجاز ایجاز (بخش سوم)

  • کد خبر: ۲۳۹۱۲۸
  • ۲۴ تير ۱۴۰۳ - ۱۴:۲۶
اعجاز ایجاز (بخش سوم)
بگذارید همین اول کار یک ترفند درست و حسابی برایتان رو کنم، اینکه خیلی وقت‌ها بهتر است رویکرد توضیحی را کنار بگذارید و به جای آن از «نشانه ها» استفاده کنید.

«شش وزیر کابینه را ساعت شش و نیم صبح پای دیوار بیمارستان اعدام کردند. توی حیاط، برکه‌های آب بود. کف سنگ فرش حیاط پوشیده از برگ‌های پژمرده و خیس بود. باران یکریز می‌بارید. کرکره تمام پنجره‌های بیمارستان را کیپ بسته بودند. یکی از وزرا حصبه داشت. دو نفر سرباز آوردندش توی حیاط، زیر باران. تلاش می‌کردند تا پای دیوار سرپا بایستد، اما چمباتمه زد توی گودال آب. پنج تای دیگر، آرام، پای دیوار ایستادند. بالأخره، افسر به سرباز‌ها گفت دست بردارند، چون نای ایستادن نداشت.

وقتی اولین رگبار گلوله را شلیک کردند، سردرگریبان، توی گودال نشسته بود.» [۱]بگذارید همین اول کار یک ترفند درست و حسابی برایتان رو کنم، اینکه خیلی وقت‌ها بهتر است رویکرد توضیحی را کنار بگذارید و به جای آن از «نشانه ها» استفاده کنید، به این معنا که به جای بیان مستقیم و شرح دادن مفصل یک حالت یا پدیده از چیزی دیگر برای نشان دادن آن بهره بگیرید. مثالش همین پاراگراف پیشین. ببینید آدمی که تمام عمرش را صرف تراش دادن سبک منحصر به فرد و کشنده اش کرده چطور صحنه یک تیرباران را توصیف می‌کند. 

تیرباران، اگر برای تصفیه و تسویه بدانیمش، چیزی است شبیه به شستن یک وضعیت از آدم‌هایی که آن را آلوده کرده اند؛ برای همین هم هست که پاراگراف پیشین در باران اتفاق می‌افتد: همان طور که باران زمین را شست وشو می‌دهد و تطهیر می‌کند، عده‌ای از آدم‌ها هم ــ به هر دلیل ــ به دنبال حذف کردن عده‌ای دیگر هستند.

اما همینگوی تمرکز را روی قربانی‌ها گذاشته است. وضعیت جسمی آن‌ها ظاهرا وخیم است. تیرباران در بیمارستان اتفاق می‌افتد. کسانی که قرار است آبکش شوند مریض احوال اند، درست مثل «کف سنگ فرش حیاط» که «پوشیده از برگ‌های پژمرده و خیس» است، این‌ها هم آدم‌هایی پژمرده و ــ حالا دیگر ــ خیس اند. اما همینگوی هیچ توضیحی درباره وضعیت آن‌ها نمی‌دهد. او برای تحریک دلسوزی مخاطبش ننه من غریبم بازی درنمی آورد. حرکتش باوقار و بااصالت است.

برای تشدید وضعیت و نشان دادن احوال این آدم ها، به توصیف وضعیت یکی از آن‌ها اکتفا می‌کند: «یکی از وزرا حصبه داشت. دو نفر سرباز آوردندش توی حیاط، زیر باران.» و، به جای توضیح دادن میزان وخامت حال جسمی او، از طریق سرباز‌ها به ما می‌فهماند که این آدم اصلا نای ایستادن هم ندارد: «تلاش می‌کردند تا پای دیوار سرپا بایستد، اما چمباتمه زد توی گودال آب.» یعنی فهم ما از وضعیت وزیری که حصبه دارد از طریق سرباز‌ها صورت می‌گیرد که تلاش می‌کنند او را سرپا نگه دارند و نمی‌شود.

آخر سر هم، وقتی می‌بینیم که او توی گودالی که آب باران دارد چمباتمه می‌زند، ناتوانی و درماندگی بیش ازحدش را درک می‌کنیم. این قضیه تیرباران، با همین توصیف، صورت تهوع آوری پیدا می‌کند: آدم‌هایی این چنین علیل و ناتوان را برای تیرباران آورده اند! و از آن بدتر اینکه «پنج تای دیگر، آرام، پای دیوار ایستادند.» این‌ها کوچک‌ترین مقاومتی از خودشان نشان نمی‌دهند. استیصالشان گلوی مخاطب را فشار می‌دهد که باید شاهد چنین کشتار چندش آور و مهوعی باشد.

بعد از همه این ها، همینگوی در پاراگراف درخشانش دو تیر خلاص شلیک می‌کند: اولی «بالأخره، افسر به سرباز‌ها گفت دست بردارند، چون نای ایستادن نداشت.» انگار که آن‌ها قرار است کاری معمولی و پیش پا افتاده انجام دهند. افسر به این نتیجه می‌رسد که سرپا نگه داشتن وزیر به زحمتش نمی‌ارزد و، چون او دیگر حوصله اش را سر برده دستور شلیک می‌دهد تا برود و کار‌های روزمره اش را پی بگیرد. 

دومی «وقتی اولین رگبار گلوله را شلیک کردند، سردرگریبان، توی گودال نشسته بود.» دوباره برمی گردد سراغ وزیری که حصبه دارد.
اینکه وقتی گلوله‌ها را شلیک می‌کنند، در یک وضعِ به بن بست رسیده، سر در گریبان فروبرده و توی گودال نشسته است؛ و تمام. باید بگویم به همین سادگی! البته که همینگوی قلم بسیار ساده‌ای دارد، اما این فقط ظاهر کار است. روابط درون متنی و شیوه‌ای که نویسنده با آن احساس و درک مخاطب را پیش می‌برد خیره کننده است.

فارغ از همه این ها، چیزی که بیانش را به عمد به تأخیر انداختم اولین جمله پاراگراف است: «شش وزیر کابینه را ساعت شش ونیم صبح پای دیوار بیمارستان اعدام کردند.» نویسنده، همان ابتدای کار، به مخاطب اعلام می‌کند که شش وزیر کابینه را اعدام کرده اند و کار تمام شده است. ما از همان ابتدا می‌دانیم که این تقلا به مرگ منتهی می‌شود. جمله اول به ما این آگاهی را می‌دهد که داریم روایت آدم‌های مفلوکی را دنبال می‌کنیم که از پیش مرده اند.

خونسردی پنج وزیری که پای دیوار ایستاده اند، باران و چاله‌های آبی که روی زمین شکل گرفته اند تا صحنه را در حد مرگ غمبار کنند، پنجره‌هایی که کیپ بسته شده اند و خفقان مطلق را به نمایش می‌گذارند، و تمام جزئیات دیگری که با دقتی شگفت آور چیده شده اند تا توضیح مفصل درباره این آدم‌ها و جهان حس‌های آن‌ها را دور بزند و این‌ها را در چند پیغام تلگرافی خلاصه کند و تبدیلشان کند به گلوله‌هایی کشنده که مغز مخاطب را آبکش می‌کنند، یک نمایش تمام عیار است از به کار گیری نشانه‌ها برای بیان حالات و عواطف. این یکی از شیوه‌های بسیار مؤثر در موجزکردن متن است.
(ادامه دارد...)
با احترام عمیق به فرانسیسکو گویا و برای تابلو «سوم ماه مه ۱۸۰۸».

[۱]«در زمان ما»، نوشته ارنست همینگوی، ترجمه شاهین بازیل.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->