استقلال چشم انتظار برد پرسپولیس مقابل نساجی! حمله هواداران استقلال به بیژن حیدری از دقیقه یک جباری گزینه جانشینی بوژوویچ|تشکیل جلسه فوری در باشگاه استقلال درگیری و پرتاب بطری در فینال لیگ برتر والیبال+ فیلم نتیجه بازی استقلال و فولاد در لیگ برتر(۲۱ فروردین ۱۴۰۴)+ فیلم گل‌| شب آقا یحیی بود ویدئو| خلاصه بازی استقلال و فولاد در لیگ برتر(۲۱ فروردین ۱۴۰۴) شرط درویش برای جذب بیفوما مشاوران درویش مخالف ماندن کارتال در پرسپولیس آقاسی در پرسپولیس، کنعانی در تراکتور استقبال درویش از بازگشت دو ستاره به پرسپولیس ترک‌های پا به سن گذاشته در لیست خرید کارتال پبروزی بارسلونا در پرونده اولمو حمایت فلیک از فاتی دورسون در تمرین پرسپولیس آفتابی شد پخش زنده فینال لیگ برتر والیبال بین شهداب یزد و فولاد سیرجان (۲۱ فروردین ۱۴۰۴) + تماشای آنلاین خداداد در راه یونان تاریخ و ساعت بازی چادرملو و تراکتور | تلاش برای حفظ صدر برد پرگل فوتسالیست‌های ایران مقابل کویت جنجال مامیاشویلی با والیف پای سکوی اهدای مدال + عکس گرندپری مادرید ۲۰۲۶ در خطر تعویق یا لغو!
سرخط خبرها

خاطرات تلخ شاهرخ بیانی از مادرش

  • کد خبر: ۲۴۴۰۵۶
  • ۱۹ مرداد ۱۴۰۳ - ۱۸:۲۰
خاطرات تلخ شاهرخ بیانی از مادرش
شاهر بیانی، پیشکسوت باشگاه استقلال و بازیکن سابق تیم ملی درباره مادرش که تازه به رحمت خدا رفته، حرف‌های جالبی به زبان آورده است.
رضا حمیدی
خبرنگار رضا حمیدی

گروه ورزش|شهرآرانیوز، شاهرخ بیانی، پیشکسوت استقلال و تیم ملی فوتبال ایران درباره مادرش که تازه به دیار باقی شتافته این جملات را به زبان آورده است: «مادر من مثل تمام مادارن سرزمینم بسیار فداکار بود. زمانی که ما فوتبال مان را شروع کردیم مثل آلان امکانات نبود. حمام نداشتیم، لباسشویی نداشتیم و مادرمان در سرمای زمستان لباس‌های گلی و کثیف ما را در تشت می‌شست و روی بخاری‌های نفتی خشک می‌کرد. من می‌خواهم برای اولینمرتبه به یک موضوع مهم اشاره کنم.» بیانی درباره یک خاطره از مادرش گفت: «من جوانان استقلال بودم و از ترس پدرم نمی‌گفتیم که فوتبال بازی می‌کنیم. آقای جکیچ مربی وقت استقلال تو یک روز برفی برای تماشای تمرین ما آمد انتخابم کرد و وگفت از فردا بیا سرتمرین بزرگسالان. من باورم نمی‌شد و قبل از تمرین باید می‌رفتم به دفتر مرکزی باشگاه برای عقد قرارداد. اما کی جرات می‌کرد به بابام بگوید. بنده خدا مادرم آمد و من در حضور خدابیامرز منصورخان قراردادم را به مبلغ ۷۰۰ تومان امضا کردم.


بیانی در ادامه صحبت‌های خود گفت: «بعد از عید امسال بود که مادرم متوجه کمردرد شدید من شد و به ساری آمد و دو ماه این جا بود. انگار قسمت بود که این ماه‌های آخر را کنار هم باشیم و تمام ۵۰ سال گذشته را مرور کنیم. خدا بیامرز من را طور خاصی دوست داشت و همیشه می‌گفت شاهرخ «گلِ محمدی» من است. مادرم همیشه ساعت ۱۱ شب می‌خوابید، اما آخرین شبی که قرار بود همراه تیم نساجی به ترکیه بروم تا ساعت ۲ و نیم شب بیدار ماند و می‌گفت باید تو را از زیر قرآن رد کنم. قرار بود وقتی برمی گردم همدیگر را باز ببنیم که قسمت نشد، افسوس. اما راضی ایم به رضای خدا و شاکریم که مادرم با عزت رفت و سربار کسی نبود. در همان مسجدی هم مراسم گرفتیم که دوست داشت.»


 

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->