۱- مینشیند جلویم. چند بار عذرخواهی میکند برای اینکه بدون اطلاع قبلی به دیدنم آمده است. دلیل این همه عذرخواهی را متوجه نمیشوم. ماسک پارچهای روی صورتش کج شده است. دانههای درشت عرق روی پیشانیاش را با گوشه ماسک پاک میکند و میگوید: آخیش... از خفگی راحت شدم. به او میگویم این خودش معدن آلودگی است. به صورتت نزن. دلت خوش است که ماسک میزنی و بعد عرق سر و صورت و دور و بر چشمت را با ماسک آلوده میگیری؟ لبخندی تحویلم میدهد و ماسک را داخل کیفش میاندازد..
هنوز شربت خاکشیر را سر نکشیده، به من نزدیکتر میشود. از دورکاریاش میگوید که این مدت در خانه به بچههای مردم آنلاین آموزش میداده و اینکه برخلاف تصور خیلیها این آموزش خیلی هم سختتر از حضور در کلاس است. هنوز علت آمدنش در آن ظهر خردادماه را نمیفهمم. دلتنگیاش را برای دیدنم بهانه میکند. از اینکه در این سه ماهی که گذشته فقط یکبار به دیدار پدر و مادرش در بهشت رضا (ع) رفته است. از رعایتکردنهای مکرر و ضدعفونی دستگیرههای در و پریزهای برق و حتی پخت نان خانگی و زولبیا و بامیه ماه رمضان. حال برادر کوچکترش را که میپرسم ناگهان حالت چشمهایش تغییر میکند و میزند زیر گریه و سرش را روی شانههایم میاندازد. میگوید کرونا گرفته و مدتی در بیمارستان امام رضا (ع) بستری بوده و اکنون هم به تشخیص پزشکان در قرنطینه است!
حرفش که تمام میشود، به بهانه آوردن دمنوش داغ از او فاصله میگیرم و به بهانه گرمای هوا دست و صورتم را میشویم و دو لیوان آب گرم میخورم.
تمام تنم انگار گر گرفته است. حرفی برای گفتن با دوست قدیمی بیستسالهام ندارم و فقط به حرفهایش گوش میدهم تا غمش سبک شود و زودتر پیش برادر کوچک مریضش برود. هنوز حس میکنم لحظه به لحظه تنم داغتر میشود، انگار تابستان امسال زودتر از راه رسیده است.
۲-جلوی درمانگاه سوار اسنپ میشوم. هوا گرم است و راننده به جای آنکه کولر روشن کند شیشههای ماشین را کمی باز کرده است. بیآنکه علت آن را بپرسم پیشدستی میکند و میگوید: گفتند از باد کولر ماشین ممکن است ویروس کرونا به داخل ماشین سرایت کند و کرونا بگیریم!
هاج و واج به او نگاه میکنم. مرد جوان میپرسد: شما در این درمانگاه کار میکنید؟
جواب میدهم: بله.
-هنوزم کرونا هست؟
-بله تا دلتان بخواهد.
-همه جا باز شده و همه هم میگن تموم شده؟
- کی میگه؟ اتفاقا، چون رعایت نمیکنن داره دوباره زیاد میشه... شوخی نیست که هنوز درمان قطعی پیدا نشده.
-یعنی تو همین درمانگاه هم مریض کرونایی دارید؟
-بله، هست. به محض تشخیص اگه حالشون بد باشه اورژانس ۱۱۵ رو خبر میکنیم ببرنشون بیمارستان امام رضا (ع) اگه هم علائم عمومی بهتری داشته باشند دارو میدهیم و باید خونه قرنطینه بشن.
راننده جوان دیگر در آیینه نگاه نمیکند. شیشه ماشین را کامل میدهد پایین. خم میشود و از داشبورد ماسک فیلتردار برمیدارد و به صورتش میزند. نگرانی و استرس در حالت صورتش پیداست. بعد از پیادهشدن هنوز چند قدمی دور نشدهام که سرم را برمیگردانم و میبینم با الکل و مواد ضدعفونی به جان ماشینش افتاده و از جایی که نشستهام تا دستگیرههای ماشینش را با وسواس ضدعفونی میکند.