به گزارش شهرآرانیوز؛ با آرنج دکمه آسانسور را میزند. وارد که میشود، طوری میایستد که نه به درودیوار بخورد، نه به دیگران نزدیک شود. دستکش یک بارمصرف پوشیده و پلاستیک زباله را با فاصله زیادی از خودش گرفته است. آسانسور که به طبقه همکف میرسد، زودتر از بقیه خارج میشود. زباله را کنار در میگذارد و میرود سراغ ماشینش. با همان دستکشها و خیالی که ظاهرا آسوده است، در را باز میکند و راه میافتد. این تصویر، شما را به یاد چه زمانی میاندازد؟ ایام شیوع کرونا. اما میدانید نکته غم انگیز داستان کجاست؟ تصویری که پیش چشمتان ترسیم شد، مربوط به همین دیروز بود، نه دو یا سه سال پیش.
برای همسایهها عجیب است که چرا بعد از گذشت چندسال از تمام شدن کرونا، یک نفر هنوز دستکش میپوشد، اما آنها نمیدانند که آن بیماری چه ترسی در جان آقای همسایه انداخته است که تمام شدنی نیست. درحقیقت آن دستکش و رعایت افراطی بهداشت نیز به آقای بختیاری آرامش نداده است و نخواهد داد.
کووید ۱۹ تنها یک بیماری جسمی با علائمی همچون سرفه و بدن درد نبود، بلکه به شدت روح و روانها را خراشید، به طوری که اثر زخم هایش همچنان باقی است. کدام یک از ما با شنیدن خبر ابتلای یک همکار به کرونا نگران نمیشویم؟ کداممان احساس غم و خستگی مداوم نمیکنیم؟
بی انگیزه شدن در زندگی روزمره چطور؟ چهره عزیزانی که گاه وبیگاه به خاطرمان میآیند، اختلال در تمرکز و پرخوری یا بی اشتهایی عصبی را چه کنیم؟ تحقیقات نشان میدهد گذر کردن از یک استرس ناگهانی و شدید، میتواند همه بخشهای سیستم روحی و روانی شما را برای همیشه تحت تأثیر قرار بدهد. ما همان طور که به وجود ویروس کرونا عادت کردیم، داریم با اختلالات روحی وجودمان نیز زندگی میکنیم، رنج میکشیم و دنبال درمان نیستیم.
مادرش را وقتی هشت ساله بود، از دست داد، آن هم بعد از یک دوره چندساله بیماری هم زمان ام اس با تومور مغزی. مرسده، خاطره چندانی از مادرش ندارد؛ چون آن روزها با عمه اش در خانه مادربزرگش زندگی میکرد. وقتی مادرش رفت هم، به خانه برنگشت. کنار مادربزرگش ماند و پدرش هم آمد همان جا. سه سالی گذشته بود که کرونا شایع شد. از درس و تحصیلش عقب ماند، اما خیلی هم برایش مهم نبود تا آن اتفاقات غم انگیز افتاد. پدرش کارمند یکی از ادارات دولتی بود و سال ۱۴۰۰ در زمان شیوع سویه دلتا، به کرونا مبتلا شد. یک هفته بعد هم مادربزرگش. چندروز بعد هردویشان در بیمارستان امام رضا (ع) بستری بودند؛ به مدت یک ماه.
نسیم، عمه مرسده، تعریف میکند: یک ماه بستری بودند، اما روزبه روز حالشان بدتر میشد تااینکه در کمال ناباوری خبر دادند برادرم فوت کرده است. میخواستیم خبر را نگوییم و صبر کنیم مادرم مرخص شود تا مایه دلگرمی مان باشد، اما یک هفته نشده مادرم هم تمام کرد. دنیا روی سرم خراب شد. نمیدانستم مراقب مرسده باشم یا برای عزیزانم عزاداری کنم، آن هم چه عزاداریای که نمیتوانستیم کسی را در آغوش بگیریم و زار بزنیم و خیلیها هم، مریض بودند و نیامدند و ترسیدند از ما کرونا بگیرند. سر مزار برادرم تعداد همکارانش از فامیل بیشتر بود.
هرطور بود، مراسم را برگزار کردند، اما غم را چه میکردند؟ نسیم ادامه میدهد: از آن روز به بعد، مرسده بچه دیگری شده است؛ نه با کسی حرف میزند، نه دوست پیدا میکند. نمره هایش هم خراب است. شش ماهی مدرسه هم نمیرفت تااینکه به کمک روان شناس به مدرسه برگشت. بیشتر وقتها داروهایش را نمیخورد. برای جلسات مشاوره هم گاهی به زور میبرمش و خیلی وقتها حریفش نمیشوم. هردوی ما مصیبت دیده ایم و دیگر هیچ چیز خوشحالمان نمیکند. خودم هم حال بدی دارم، ولی باید زندگی مان را اداره کنم. لعنت به کرونا!
افسانه قبل از حرف وحدیث کرونا هم وسواس داشت که خودش اسمش را گذاشته است وسواس ریز: «من وسواس نظم داشتم، آن هم فقط در مرتب کردن اشیا و محیط کار و زندگی ام. از به هم ریختگی بدم میآمد. من از آن حد وسواسم راضی بودم. اطرافیانم هم زیاد معترض نبودند. اما زمان کرونا روزبه روز حالم بدتر شد؛ چون وسواس شستن هم به مشکلاتم اضافه شد. من از همانهایی شدم که پلاستیک خوراکیها را میشستم».
اوضاع او آن قدر وخیم شد که شش ماه نگذشته از کرونا، تصمیم گرفت اتاقش را از پدر و مادر و بقیه اعضای خانواده جدا کند: «یک اتاق کوچک در زیرزمین داشتیم که زمان کنکور آنجا درس میخواندم. چون احساس میکردم اعضای خانواده ام نمیتوانند درست شیوه نامههای بهداشتی را رعایت کنند، وسایلم را جمع کردم و رفتم آنجا. شاید باورتان نشود تا آخر کرونا اجازه ندادم کسی به داخل اتاقم بیاید. اگر میشنیدم کسی از خانواده ام کرونا گرفته است، زیر در اتاق را پارچه و دستمال میگذاشتم که وقتی برای دکتر رفتن از حیاط رد می شوند، ویروسها وارد اتاقم نشوند».
حالا نه اینکه به اندازه زمان کرونا، وسواسش شدید باشد، اما خیلی هم خوب نیست و میگوید: به اصرار والدینم از اتاق بیرون آمدم، اما تا مدتها دلم شور میزد. دعواهایمان تمامی نداشت. من میگفتم باید وسایل را بشویید، همه میگفتند کرونا تمام شده است. همچنان اتاقم را نگه داشته ام و گاهی چندروزی آنجا میمانم.
از نظر من، خانه پدرم آلوده است و نظافت بقیه را هم قبول ندارم. حال روحی خودم هم که خوب نیست. مدام احساس ناتوانی و خستگی میکنم. دلم میخواهد همه جا را بسابم ولی توانش را ندارم. نه غذایی که میخورم، لذت بخش است، نه جایی که میروم. از آن موقع به بعد خیلی منزویتر شده ام.
از ۳۰ بهمن سال ۱۳۹۸ تا دوازدهم خرداد سال۱۴۰۱ روزگار عجیبی بر مردم ایران و دنیا گذشت؛ بیش از دو سال خیلی سخت. ناگهانی و طولانی. قبل از آنکه فرد کرونا بگیرد، یاد گرفت که از دیگران فاصله بگیرد. بیمار شدن در تنهایی، غذا را پشت در گذاشتن و سوگواری بدون حضور عزیزان، از دست دادن شغل، کار کردن درمیان بیماران و زندگی بدون مهمانی و دورهمی و سفر و حبس شدن در خانه و تنهایی، بعضی دردهای این چند ماه بود و همه ما با هر نوع روحیه و حال درونی افتادیم میان این همه رنج، بدون آنکه قوی باشیم و آماده.
کرونا آهسته پایش را از روی گلویمان برداشت و رفت، اما اثر حضورش هنوز ما را رنج میدهد. ما ماندیم و کلی حال روحی خراب، غم، بی حوصلگی و رفتارهای خشن. چرا حالا که کرونا رفته است، از خانه بیرون نمیآییم؟ مثل روزهای قبل خوشحال نمیشویم و خبرهای بد را فراموش نمیکنیم؟ کرونا عوارض روحی و روانی دردناکی به جا گذاشت که به گفته یک روان شناس برای درمانش «باید دست کم یک سال تمام مشاوره بگیرید و دارو بخورید».
نجمه اسماعیلی، با مدرک کارشناسی ارشد روان شناس بالینی، سابقه کار در حوزههای مختلف پیش از ازدواج، زوج درمانی، درمان اختلالات جنسی و مشاوره فردی را دارد. علاوه بر روان شناس بودن آنچه از تجربه کاری اش برایمان جالب بود، کار کردن در یکی از آزمایشگاههای مشهور شهر آن هم در زمان کرونا بود. هم بیمار مبتلا زیاد دید، هم همکارانی که در استرسهای مداوم بودند.
او عوارض روحی باقی مانده از روزهای کرونا را به چنددسته تقسیم میکند: عدهای به وسواس فکری عملی مبتلا شدند. مثل نظافت کردن یا استفاده از ماسک که میبینید چقدر رایج شده است. برخی دیگر مدام در جسم خودشان دنبال علائم بیماری میگردند و به اصطلاح خودمان، خودبیمارانگاری دارند. با یک سرفه میگویند کرونا گرفتم. گروهی دیگر به شدت مشغول خوددرمانی هستند. از بس سایتها را جست وجو و استفاده کرده اند، خودشان بیماری را تشخص میدهند و دارو میخورند. آنها که عزیزی را در کرونا از دست داده اند، هم میتوانند جزو هرکدام از این دستهها باشند و ترس همراهشان باشد.
این روان شناس یکی از مصداقهای تأثیرات روحی و روانی کرونا را شرح میدهد: بعد از کرونا تمایل خانوادهها به تزریق واکسن آنفلوانزا خیلی بیشتر شده است. همیشه این طور رایج بود که سالمندان و بیماران خاص واکسن بزنند، اما امسال شاهد این بودیم که از هر سن وسالی واکسن میخواهند. همه به شدت به مصرف داروهای مکمل روی آورده اند و خوددرمانی بیشتر شده است.
اسماعیلی در پاسخ به این پرسش که آیا این واکنشها پس از همه بحرانها رخ میدهد و طبیعی است یا خیر، میگوید: طبیعی است و ما هم تجربهای از اتفاقی همچون کرونا نداشتیم. قبل از آن، بیماریهایی مربوط به گروههای خاصی بود که درگیر آن بودند، نه به این شکل. هنوز خیلیها آموزشهای دوران کرونا را از یاد نبرده اند؛ هرچند که بعدها برخی از آنها نقض شد؛ مثلا مدام ماسک میزنند. حتی کسانی را میبینیم که توی جیب و کیفشان اسپری الکل دارند و هرچیزی را ضدعفونی میکنند؛ یعنی هنوز نگراناند.
یکی از آسیبهای روحی رایج برای افرادی است که عزیز خود را از دست داده اند. او اضافه میکند: وقتی فردی با مرگ نزدیکان مواجه میشود، باید پنج مرحله انکار، عصبانیت، مذاکره، افسردگی و فرایند سوگواری را برای پذیرش از دست دادن تجربه کند. نبودن مراسم تشییع جنازه و آداب و رسوم آن در ایام کرونا باعث ایجاد درد روحی میشد و آسیبهای عاطفی را بیشتر کرد. درد ناشی از ضربه روحی، میتواند عواقب جسمی فوری و طولانی مدت همچون اختلال استرس پس از سانحه ایجاد کند.
اسماعیلی ادامه میدهد: علت دیگر افزایش اختلالات روحی و شدت یافتن آن ها، این است که ما بحران بزرگی را از سر گذراندیم و دچار مشکلات روحی شدیم، اما برای درمانش اقدامی نکردیم. با همه حالات روحی بد، هنوز بسیاری از افراد حاضر نیستند به روان شناس مراجعه کنند یا هزینه آن را گران میدانند یا روان شناس را قبول ندارند و به جای همه اینها از اطلاعات اغلب غلط دنیای مجازی استفاده میکنند.
به گفته او دنبال کردنهای میلیونی صفحات روان شناسی زرد یعنی آن مخاطبان نیاز به راه چاره و درمان دارند، اما سراغ درمانگر واقعی نمیروند. سخنرانیها و همایشهایی را گوش میکنند که شرایط هر فرد را درنظر نمیگیرد و تنها جملاتی زیباست.
این روان شناس درباره اینکه این گونه اطلاعات گرفتن اشتباه است، توضیح میدهد: کارهایی که آن بلاگرها میگویند، مخاطبانشان انجام میدهند، اما حالشان خوب نمیشود. در اینستاگرام زیاد میبینم که نوشته اند: «تراپی ممنوع! فلان کار رو انجام میدم». درست کردن غذا، پختن کیک و بازی کردن با حیوان خانگی شاید حال را به طور موقت خوب کند، اما درما ن کننده نیست. درمان واقعی و اصولی حال درونی نمیشود. برای درمان آسیبهای روحی که در مدت کرونا به همه ما وارد شده است، باید دست کم یک سال مداوم در جلسات مشاوره شرکت کنید و دارو بخورید تا درمان شوید.
او اضافه میکند: شاید اکنون سیستم عصبی شما قوی باشد و بتوانید فشارهای روحی را تحمل کنید، اما دو سال بعد اینها به بخشهای بدن آسیب جدی میزند. این دردهای روحی از ۳۵ سال به بالا آسیب هایش را نشان میدهد.
اسماعیلی ادامه میدهد: گوش کردن به چند جلسه سخنرانی و لایواینستاگرام برای مردم جذابیت دارد؛ چون رایگان است و دیگر اینکه درد آنها را بیان میکند، اما باقی ماندن روی این اختلالات، عواقب دارد. صوتها را میخرند و گوش نمیدهند. کلاسها را هم شرکت میکنند، اما درنهایت به جایی میرسند که دردهای زندگی بیشتر میشود. اگر به مطب روان پزشکان حاذق شهر مشهد مراجعه کنید، میبینید چقدر شلوغتر شده اند؛ به ویژه جوان ترها. آدمهای بسیاری نیاز به مشاوره دارند ولی به جای مراجعه به روان شناس با این و آن حرف میزنند. برای درمان عوارض روحی کرونا باید نسخه خود را بگیرید و درمان آن در مصرف مکمل نیست.
«آ نها که اختلالات روحی داشتند و درمان نگرفتند، به تدریج دچار بیماریهای جسمی شدند». این جمله را کارشناس ارشد روان شناسی بالینی میگوید و ادامه میدهد: برخی پیوسته در قسمتهای مختلف بدن خود، احساس درد میکنند که پس از بررسی معلوم میشود بیماری خاصی در کار نیست. وقتی مشکلات روحی خیلی عمیق شود، با عوارض جسمانی مانند پادرد و کمردرد و دردهای مبهم شکمی، خودش را نشان میدهد. این دردها روحی است و اثر آن شرایط سخت طولانی.
او یادآوری میکند: به خیابانهای احمدآباد که سر بزنید، میبینید مطبهای پزشکان چقدر شلوغ است. بخشی از شلوغی آنجا یا همان خودبیمارانگاری است و وسواس در پدیدار کردن بیماری یا دردهای مبهم ناشی از اختلالات روحی. بیشتر وقتها فرد اظهار بیماری و درد میکند و نمیپذیرد که برای تسکین دردهایش باید داروی آرام بخش بخورد.
از نگاه او آمار خودکشی در سنین پایین، قتل، خشونت و اختلافات به شدت افزایش یافته است و درباره آن میگوید: گاهی باید همه اعضای یک خانواده دارو بگیرند. یکی از پزشکان می گفت الان در ۹۹ درصد نسخهها چند داروی آرام بخش هست و به عقیده او باید یکی از آ نها را در آب شهری بریزند که همه مصرف کنند؛ زیرا اختلالات همه گیر است. حرفش درست است. در شرایطی که فرد مشاوره نمیرود، باید دارو بخورد. هرچند توصیه ما به افراد، حضور هم زمان در جلسات تراپی و مصرف داروست.