ازصحن قدس وارد مسجد گوهرشاد شدم و از دری که به ایوان مقصوره باز میشد وارد ایوان شدم. نگاهم به گنبد افتاد و چشمهایم برق زد و همانجا نشستم. بدون اینکه کار خاصی بکنم زمان زیادی را خیره به گنبد بودم و یک آن با صدای خانم میانسالی به خودم آمدم که پرسید ببخشید ماه رجب کی شروع میشه؟ گوشیام را برداشتم و گفتم پنجشنبه۱۳دی اول ماه رجب است. تشکر کرد و خواست برود که برگشت و گفت: یعنی لیلهالرغائب اول ماه رجبه؟
دوباره تقویم تلفنم را بررسی کردم و گفتم: بله. اصلا حواسم به لیلهالرغائب نبود. یادم آمد لیست خاطرات سال گذشتهام را بررسی کنم و ببینم چندتا از حاجاتم برآورده شده. این کار را استاد اخلاق سال اول طلبگی یادمان داده بود. آرزوها را که نگاه میکردم از دیدن برآوردهشدهها لبخند میزدم و با دیدن بعضی دیگر به خودم میگفتم: آخه این چیه از خدا خواستی! فکر کردم امسال چه برنامهای برای سال پیش رو دارم؟ اصلا چه افقهایی پیش رو دارم که دلم میخواهد به آنها برسم!
دخترکی که چشمش دنبال کبوتری میدوید و با هر پرواز کبوتر ذوق میکرد، حسابی حواسم را پرت کرد و افکارم را بههم ریخت، زیر لب گفتم: کاش الآن همسن تو میبودم وروجک! میل به زندگی هم چیز عجیبی است تا وقتی بچهایم دلمان میخواهد زودتر بزرگ شویم و حالا که بزرگ شدهایم دلمان برای بچگیها تنگ میشود و آرزو داریم بچه بودیم. صدای مداحی که برای عدهای از همراهانش میخواند از گوشه ایوان مقصوره بلند شد. تصمیم گرفتم به جمعشان بپیوندم.
بعد از ذکر توسل بین دعاها گفت: چند تن از دوستانی که توفیق خادمی حضرت رضا (ع) دارند با پرچم گنبد امامرضا (ع) عازم لبنان شدهاند. از مردم خواست برای عاقبتبهخیری مردم لبنان و غزه و سوریه و شرایط منطقه دعا کنند. حتما حضور خدام امامهشتم میتواند روحیهی خوبی در مردم لبنان ایجاد کند و لیلهالرغائب امسال حاجت همه ما میتواند آزادی مسلمانان از شر اسرائیل باشد و چه آرزویی مهمتر از ظهور امامزمان (عج) و نابودی اسرائیل.