شأنِ پدری آن قدر بلند و عظیم و عظمتآفرین است که همه شئون و جایگاهها را تحتتأثیر خود قرار میدهد. خداوند در وجود پدر عظمتی به ودیعت گذاشته است که آدمی میتواند به آن تکیه کند و به بزرگی برسد. پدرِ هرکس برای او چنین حکمی دارد. به جرئت میتوان گفت هیچکس در ذهن خود هم نمیتواند بگوید کاش دیگری پدر او بود. شاید بگویدای کاش پدر من شرایط و جایگاه فلان را داشت، اما هیچکس را بر او ترجیح نمیدهد. این را حرف به حرف با همه باورم نوشتم تا بگویم برای من دستهای پدر که به زمین خشکیده میمانست بوسیدنی بود. حالا هم بوسیدنی است هرچند چهارده سال است که باید آن را با بوسیدن سنگِ مزارش به انجام رسانم. بله، دستهای پدرِ من پر از ترکهای پرشمار بود. به زمینِ «خویش کشیده» میمانست. نه سختتر از این بود. مثل زمینی که به تلواسه عطش گرفتار شده و هزار ترک برداشته است. دیده بودم ترکها به خون مینشست، اما در روستا و زیست روستایی یاد گرفته بودند به جای پمادهای نرمکننده، شیره رسته بر تنه درختِ سنجد، بر زخمها بگذارند و به تکه پارچهای – به جای گاز و باند- ببندند؛ و پدر میبست تا فردا بتواند بیل و کلنگ دست بگیرد. برای من که همه کلمههایم را نذر پدر میکنم او بهترین پدر دنیا بود. شأنی داشت که با مقام توحید در یک تراز قرار میگرفت. بارها خواندهام در آیات متعدد قرآن، خداوند، لاتشرک بالله را با وبالوالدینِ احسانا آورده است. والدین را و بهویژه این بار پدران را قدر بدانیم.