آزادی زندانی محکوم به اعدام پس از ۲۳ سال حبس در پایان هفته خراسان رضوی، میزبان باران و برف می‌شود (۲۵ دی ۱۴۰۳) کلاهبردار سایت‌های خرید و فروش کالا در مشهد دستگیر شد آخرین وضعیت ترافیکی محور‌های شمالی کشور (۲۵ دی ۱۴۰۳) دانشگاه درباره مسائل فرهنگی و ارزش‌های اجتماعی، دینی و فرهنگی جامعه مسئول است طهرانچی: دانشگاه آزاد می‌خواهد حیات طیبه را برپا کند کمی «بیشتر»، کمی «کمتر» من، بابا و کارت‌پستال مریم امامی قیمت بلیت قطار‌های مسافری افزایش یافت؟ (۲۴ دی ۱۴۰۳) درس اول: رعایت انسان آنچه باید از طریق توسعه فردی رقم بخورد سالم‌ترین و مغذی‌ترین ماده غذایی جهان دیده شدن یک قلاده شغال در برخی پارک‌های مشهد | هنگام مواجه با حیوانات وحشی چه کاری انجام دهیم؟ تعطیلی برخی مدارس به دلیل شیوع آنفلوآنزا «شایعه» است بسیاری از خدمات ضروری بیماران تحت پوشش «بیمه» نیست لغو سه پرواز رفت و برگشت فرودگاه کرمانشاه به دلیل شرایط نامساعد جوی مسیر (۲۴ دی ۱۴۰۳) وزارت بهداشت: ۳۶ هزار میلیارد تومان برای تأمین زیرساخت‌های افزایش ظرفیت پزشکی نیاز داریم گرانی دارو گریبان‌گیر بیماران تالاسمی ارتباط بین ویروس تبخال دهان و آلزایمر ارائه خدمات تخصصی به مادران باردار نیازمند مراقبت ویژه در بیمارستان امام‌رضا (ع) مشهد (۲۴ دی ۱۴۰۳) تأمین حدود ۳ هزار میلیون دلار برای واردات دارو امیرعلی اکبری: توله‌شیر را به یگان حفاظت محیط زیست تحویل می‌دهم تصادف مرگ بار در مشهد ماجرای رازآلود پرونده پدر گم شده را فاش کرد | باران پس از ۳۰ سال پدرش را پیدا کرد هزینه نوار تست قند خون به ماهی ۲ میلیون تومان می‌رسد | دوراهی سلامت و هزینه در مسیر درمان دیابتی‌ها پیش‌بینی هواشناسی مشهد و خراسان رضوی، امروز (دوشنبه، ۲۴ دی ۱۴۰۳) | بارش باران در سطح استان از پنجشنبه پدر خوب و نمونه بودن با دانستن رازورمزهای نقش پدری | پدرانه‌های یک مرد خرده روایت‌هایی از فرازونشیب زندگی پدران مشهدی | پناهی به نام پدر آیا مدارس به دلیل برگزاری مراسم اعتکاف تعطیل خواهند شد؟ + پاسخ سخنگوی وزارت آموزش و پرورش
سرخط خبرها

من، بابا و کارت‌پستال مریم امامی

  • کد خبر: ۳۱۰۶۱۹
  • ۲۴ دی ۱۴۰۳ - ۱۷:۴۲
من، بابا و کارت‌پستال مریم امامی
«مریم امامی» اسم یک کارت‌پستال بود توی خانه ما؛ کارت‌پستالِ تصویر دختری با چادرسفید و ناخن‌های لاک زده قرمز، که سر سجاده نماز نشسته و ما هر وقت آلبوم قدیمی را ورق می‌زدیم، نگاهش می‌کردیم.

«مریم امامی» اسم یک کارت‌پستال بود توی خانه ما؛ کارت‌پستالِ تصویر دختری با چادرسفید و ناخن‌های لاک زده قرمز، که سر سجاده نماز نشسته و ما هر وقت آلبوم قدیمی را ورق می‌زدیم، نگاهش می‌کردیم. بعد کارت‌پستال را می‌چرخاندیم و برای نمی‌دانم مرتبه چندم، جمله پشتِ آن را که یک دختر هشت ساله با خودکار آبی نوشته بود، می‌خواندیم: «تقدیم به برادر مهربانم که مرا از زیر آوار نجات داد. مریم امامی کلاس دوم دبستان، مدرسه...»

بابایم، وقتی این کارت‌پستال را از مریم امامی هدیه گرفته بود، هنوز اسم من توی شناسنامه‌اش نبود. خرمشهر روز‌های اشغال را پشت سر می‌گذاشت و اخبار دو شبکه ملی ایران، بوی باروت و خمپاره و گلوله می‌داد. بابا ولی همه چیزش با آنچه در زشتیِ آن روز‌ها حل شده بود، فرق داشت؛ هنوز جوان بود، پاهایش نمی‌لنگید و خس‌خس سینه نفسش را نمی‌برید، از همه مهم‌تر اینکه زورش می‌رسید، امتدادِ کوچه‌های پر از دود و بمبارانِ خرمشهر را زیر بارانِ تیر‌ها و ترکش‌ها، بدود و دست ببرد توی آوار یک خانه خشت و گلی، آجر به آجر و ستون به ستونِ شکسته چوبی‌اش را کنار بزند و شانه لاغرِ مریم امامی را بگیرد و بالا بکشد، بعد آن حجمِ کوچک ترسیده را مثل پرنده‌ای که باید از طوفان گذر دهد، بردارد و برگردد سمت بیمارستان.

می‌گفت: «سه روز بعدی، هر ساعت که جنگ می‌خوابید، پاهایم بی‌اختیار سمتِ اتاق او می‌رفت.»

بعد می‌نشسته بالای سرش، به حرف‌هایش گوش می‌داده و دست‌هایش، جای دست‌های پدری که دیگر زیرِ آوار جان نداشت، نوازشش می‌کرده. کنارِ گریه‌هایش، اشک ریخته و ساعت قرص و شربتش را از بر بوده.

راستش بچه که بودم وقتی به کارت‌پستال مریم امامی نگاه می‌کردم، حسودی‌ام می‌شد. دوست نداشتم کسی غیر از من دختر یکی یک‌دانه بابایم باشد. حالا که بزرگ‌تر شده‌ام، اما از مریم امامی ممنونم. او باعث شده بود بابا، پیش از آنکه من یاد بگیرم، بابا صدایش بزنم، پدری کردن برای دختر بچه‌ها را بلد بشود.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->