به گزارش شهرآرانیوز؛ مسعود پدرش را توی کرونا از دست داد، پدرش راننده تاکسی بود، یک زندگی آبرومند وبه قاعده داشت. پدرش نه بدهی زیادی داشت وقتی مرد و نه طلب زیادی، نه پیشرفت خیلی چشمگیری در زندگی داشت نه شکست و ورشکستگی وحشتناکی را تجربه کرد. مسعود از بعد مرگ پدرش دیگر آن مسعود قبلی نشد. یکهو خیلی حساس شد، طرد شد، انگار همه دندانهایش را با هم کشیده باشند تمامیت درد را لمس کرد و روی آخرین پله رنج ایستاد.
این جمله را بارها از مسعود شنیدم که من آخر رنج و درد و فقدان را از دست دادم و دیگر هیچ چیزی لیاقت این را ندارد که ناراحتم کند، حتی داغ زن و فرزند و خواهر و برادر این حجم رنجی که قلبم متحمل شد را نمیتواند به تکرار ببیند.
من یک پدرم. پدر بودن از یک جایی به بعد انگار شروع میشود، از یک جایی به بعد که دیگر رویت نمیشود جلوی بچههایت شلوارک بپوشی. رویت نمیشود جلوی بچهها روی کاناپه دراز بکشی. رویت نمیشود بگویی حال ندارم، الان نه، باشد یک وقت دیگر. تو رشته کوهی و در این دگردیسی و تکاملیافتگی دیگر نمیتوانی ضعیف باشی.
پدر بودن تا یک سنی شخص بودن است و از یک سنی به بعد میشود یک مفهوم. در پدر بودن همیشه حس ناکافی بودن داری. اگر حرفهای دلشان را به تو نگویند چی؟ اگر یک وقتی میلشان به کفشی، لباسی، غذایی، وسیلهای بکشد و به تو نگویند چی؟
اگر کاری از من را دوست نداشته باشند و رویشان نشود به من بگویند چی؟ نه ملک و باغ و پاساژ و آپارتمان دارم که برایشان بگذارم و نه ارز دیجیتال و دلار و درهم و دینار. منم و ده دوازده تا کتاب، دوسه هزارتایی ستون پراکنده در روزنامههای مملکت، یک آپارتمان نقلی و قسطی وسط شهر و یک ماشین و یک موتور. این همه دارایی من است که بعد از مرگم برایشان گذاشتهام ولی تلاشم این بوده شریف زندگی کنم.
تلاشم این بوده نامی هرچند کوچک، اما روشن برایشان بگذارم. سعی کردهام رعایت کردن انسان را یادشان بدهم و خودشان را قوی و ورزیده بار بیاورم که بتوانند بال برنند و لانه بسازند و رشد کنند. در همه این موارد هم از پدر پدران عالم حیدرکرار ابوتراب (ع) مدد خواستهام و بیحضور و مدد او عرضه همین ذره را هم نداشتهام. جهان فانی است. باید گذاشت وگذشت. انسان باشیم که فقط انسان بودن را با خود به خاک میبریم.