هیچوقت قسمتم نمیشد که همراه اعضای خانواده راهی سفر اربعین شوم. سال ۱۳۹۸ گذرنامه گرفتم. پول آماده کردم و واریز کردم به حساب کاروان هنرمندان، اما نشد! نشد که نشد! به اشک نشد به التماس نشد و تنها حسرت شد روی قلبم. بعد هم کرونا شدت گرفت و مسیر برای زائران ایران بسته شد.
سال۱۳۹۹ خواب دیدم که دوستان تهرانی تماس گرفتهاند و میگویند: بار سفر ببند که پانزده نفر سهمیه داریم برای شاعران تو هم همراه ما بیا! وقتی از خواب بیدار شدم تماس گرفتم با کسی که خوابش را دیده بودم و خواب را تعریف کردم که اگر بنا شد راهی شوند یاد من هم باشند و بعد هم یکسال خوابم را به فراموشی سپردم. اربعین سال۱۴۰۰ همان کسی که خوابش را دیده بودم تماس گرفت و گفت از طرف کاروان هنرمندان پانزدهسهم گرفته برای شاعران و میخواهد من هم همراهشان باشم. به هر شکل بود مبلغ سفر را تهیه کردم و راهی شدم.
در مسیر برایشان تعریف کردم خاطرتان هست سال گذشته خواب این سفر را برایتان تعریف کردم؟ گفتند: نه! و هیچ چیز یادشان نمیآمد. اما من در کمال ناباوری در آن مسیر بودم! مهم نبود که واسطه سفر بهخاطر خوابم مرا دعوت کرده یا چه؟! مهم این بود من مسافر راهی بودم که حضرت زینب (س) به همراه کاروان اسرا طی کرده بودند.
حس و حالم غریب بود و حضرت زینب (س) را تصور میکردم که گاهی پیش حضرت سکینه (س) است و گاهی غمخوار رباب (س) خودم را کنار رقیه سهساله میدیدم و دلداریاش میدادم. با خودم فکر کردم چه کسی عمه سادات را در آن سفر دلداری داده. نه نمیشد تصور کرد زنی که در چهارسالگی مادرش به شهادت رسیده چطور با شهادت دستهگلهایش روبهرو شده است؟
خواستم همانجا کلاف غزلی را برای ایشان سر بیندازم. بیت اول را نوشتم و ادامه دادم، اما زبانم قفل کرد! نشد، نتوانستم، نمیدانستم انگار! من از این بانوی بزرگ انگار هیچ نمیدانستم. غزل در بیت چهارم ماند و من در حسرت تمام شدنش. اما این چهار بیت ناتمام برای من تمام خاطراتم از مسیر سهروزه اربعین است و از لحظاتی که کنار قدمهای جابر قدم بر زمین گذاشتم که همراه رنجهای حضرت زینب (س) باشم.
نقل کردند راویان در جنگ که گذشتی تو از تمام خودت
سند کربلا روایت توست کربلا را زدی به نام خودت
گاه پیش رباب میرفتی گاه دنبال آب میرفتی
در اسارت نبودهای هرگز لحظهای فکر التیام خودت
گذراندید کوفه را تا شام وای از شام گفتم و الشام
وقت ایراد خطبهات بانو پرده بردار از مقام خودت
ذوالفقار تو خطبههای تواند خطبههای تو مدعای تواند
دختر کوثری و میگیری اذن پیکار از امام خودت