به گزارش شهرآرانیوز، زنگ در ورزش باستانی برای سفرهداران، کارکشتهها و کهندیران به صدا درمیآید؛ زنگهایی که با ورود هر پهلوان به گود زورخانه، مرشد مینوازد و حاضران احترام پهلوان زنده را خوش میدارند و جلو پایش بهپا میخیزند. هفدهم ماه شوال که امسال در تقویم شمسی با بیستوهشتمین روز از بهار مقارن شده، روز فرهنگ پهلوانی و ورزش زورخانهای است؛ بهانهای برای آنکه در این روز به نام شش مردی بپردازیم که پهلوانان زنده شهر در روزگار جاری هستند و هنوز سایه وجودشان بر سر اهالی ورزش زورخانه و مردم مشهد است. پیش از این عزیزان نیز پهلوانان نامدار در این خطه پهلوانی میکردند، اما حالا که از دنیا رفتهاند، میراثشان برای این افراد مانده است.
اگر تاکنون سروکارتان به گود زورخانه و ورزش پهلوانی افتاده باشد، حتما دیدهاید که با ورود افراد مختلف به سالن، مرشد زنگ بالایسرش را مینوازد. برای برخی یک زنگ میزند، برخی را با دو زنگ تحویل میگیرد و برخی دیگر که وارد میشوند، سه زنگ و گاهی ممتد برایشان زنگ میزند! اینان همان کهنهسوارانی هستند که حالا دیگر سنوسالشان هم از هفتاد فزونی گرفته است و کهندیر گود زورخانه به حساب میآیند. میگویند کسانی که یک زنگ دارند، سفرهداران جوانتر هستند و آنها که دوبار زنگ زورخانه برایشان نواخته میشود، باتجربههایی هستند که مدالدار یا عنواندار مسابقات کشوری هستند. حمید توکل، رضا احدیان، حسن ریاحی، محمدابراهیم آزمون، ماشاءا... عرفانیان (خطیب) و امیرحامد چوبدار شش کهنهسواری هستند که هرگاه وارد زورخانه میشوند، مرشدان برایشان سنگتمام میگذارند و نه سه زنگ، بلکه گاهی ممتد زنگ میزنند.
حمید توکل نهفقط برای ورزش زورخانهای و پهلوانی، بلکه برای کشتی حرفهای کشور نامی آشناست؛ مردی که نخستینبار استان خراسانرضوی و شهر مشهد را در مسابقات جهانی کشتی آزاد صاحب مدال کرد؛ آن هم مدال برنز بازیهای جهانی یوکوهامای ژاپن. توکل متولد سال ۱۳۱۲ و در آستانه نودودوسالگی است. توکل سال ۱۳۶۰، یعنی درست ۴۴ سال پیش، از آموزشوپرورش بازنشسته شد. استاد حمید توکل که سالن خانه کشتی استان امروز به نام ایشان است، خاطره جالبی از همدورهایهایش دارد. او درباره مرحوم محمدعلی فردین، آرتیست سینما و کشتیگیر نامدار ایران، میگوید: فردین مرد خوشخلق و جالبی بود. هربار در اردوهای تهران او را میدیدیم، آنقدر خاکی و صمیمی بود که به او میگفتیم آقفردین، به ما هم یاد بده و او همیشه لبخند میزد.
رضا احدیان متولد سال ۱۳۱۴ است. او در خانوادهای یازدهنفره متولد شد و به گفته خودش با تشویق برادرش، حاجمیرزاباقر که از پیشکسوتان ورزش زورخانهای است، به این رشته علاقهمند شد. احدیان در هفدهسالگی وارد کشتی حرفهای شد و فقط ۱۰ سال و تا بیستوهفتسالگی کشتی گرفت، اما عمر پهلوانی و حضورش در ورزش زورخانهای به درازا کشید؛ چنانکه هنوز هم از زورخانه و فرهنگ پهلوانی دست نکشیده است. احدیان در خاطراتش درباره جهانپهلوان تختی بهعنوان یکی از الگوهای پهلوانیاش میگوید: تختی کسی بود که در ایران همانندش نمیآید. او به معنای واقعی کلمه مردی باوقار و سنگین بود که بیریا و باخدا بود. هیچوقت بهخاطر اختلاف وزن نتوانستم با او کشتی بگیرم.
محمدابراهیم آزمون برای رسیدن به عشقش، گود زورخانه، مشقتها کشید. خودش میگوید برای رسیدن به این علاقه، سختیها کشیده است. او در سال ۱۳۱۹ در خانوادهای مذهبی دیده به جهان گشود و به گفته خودش در نوجوانی و جوانی همیشه خواب کشتی میدیده است. مردی که کشتیبلد بود و برای تمرینات کشتی به گود زورخانه میرفت و رفتهرفته شیفته این فرهنگ پهلوانی ناب شد. آزمون خیلی زود در آزمون پهلوانی موفق شد. او خاطرهای جالب از مسابقات قهرمانی کشور در ساری میگوید: در آن سال خاطرم هست هیچکس روی من حساب نمیکرد و میگفتند اگر پنجم یا ششم هم شود، شانس قهرمانی داریم. همانجا دلم شکست و با خودم عهد کردم برای مدال به روی تشک بروم و درنهایت با قهرمانی من، تیم خراسان قهرمان شد.
ماشاءا... عرفانیان یا همان ماشاءا... خطیب پابهسنگذاشتهترین و کهنسالترین پهلوان کنونی گود زورخانه است. او که با این سنوسال هم هنوز گاهی دلش هوای گود و نوای مرشد را میکند، سال ۱۳۰۵ به دنیا آمده و در آستانه صدسالگی مشق عشق میکند. بچه محله سرشور، حالا به نماد پهلوانی این محله از شهر مشهد بدل شده است. حاجماشاءا... ورزش زورخانهای را عشق و دلدادگی میداند و آن را سالها به جوانترها مشق کرده است. ماشاءا... خان میگوید: تماشای شور و اشتیاق جوانان در گود زورخانه، تماشای کبادهکشیدن و میلزدنشان بازنشستگی نمیشناسد و به همین دلیل است که هنوز هم اگر بتوانم و مرا به گود زورخانه بیاورند، برای تماشا میآیم و از ورزش زورخانه و نوای مرشد سیر نمیشوم.
حسنآقا متولد ۱۳۲۷ است. او به تیزچرخترین پهلوان مشهور است؛ مردی که در هفتادوهفتسالگی هنوز چراغ زورخانه مشهورش، زورخانه شهدای شهرداری، روشن است و تلاش زیادی میکند تا جوانان را به این زورخانه بکشاند. ریاحی علاوه بر صاحبزنگی، پس از ساخت زورخانه شهدای شهرداری در میان پهلوانان شهر به صاحب زورخانهای درخوراعتنا بدل شد. او در این سالن روزانه به پرورش ورزشکاران زیادی میپردازد و درس پهلوانی به آنها میدهد. تیزچرخ گودهای شهر خاطرهای جالب از کربلارفتنش به لطف چرخهایش میگوید: یک روز قرار بود تریلی از حرم مطهر به سمت میدان شهدا حرکت کند و من و چند چرخزن دیگر هم روی آن چرخ بزنیم که کار آسانی نبود. مرحوم ببرحسینی اولین ضرب را که گرفت، من شروع به چرخیدن کردم و وقتی دست کشید، خودم را در میدان شهدا دیدم. کل این مسیر را روی تریلی بدون لحظهای ایست چرخیده بودم و بهواسطه هنرم در چرخزدن به پابوسی آقا امامحسین(ع) رفتم.
میگویند شبیه ارتشبدهاست و هر وقت وارد زورخانهای میشود، گویی ارتشبدی وارد سیستم نظامی شده است. امیرحامد چوبدار متولد ۱۳۲۵ است. او از همان نوجوانی در کنار درس به کشتی میپرداخت. البته خیلی زود بهدلیل شکستگی دست کشتی را کنار گذاشت، اما بعدتر با ورزش زورخانهای آشنا شد و به این سمت کشیده شد. زورخانه امیرکبیر متعلق به اوست که تأسیس آن هم با هزینه شخصی چوبدار ماجرای غریبی دارد؛ زورخانهای که الان زنده است. چوبدار میگوید: ورزش زورخانهای آداب و رسوم خاصی دارد که همه باید رعایت کنند؛ از بوسیدن خاک زورخانه که فلسفه عمیقی دارد تا سر خمکردن موقع ورود به زورخانه که نشانه تواضع است. اصلا در زورخانه را به همین دلیل پایین میسازند. اگر فردی از سادات وارد گود شود، ولو اینکه نوجوان باشد و تازه وارد باستانیکاری شده باشد، جایش در ضلع آخر در کنار پیشکسوتان است.
بهجز شش پهلوانی که در این گزارش از آنها یاد شد و مرشدان برای آنها سه زنگ مینوازند، ورزش پهلوانی و زورخانهای استان خراسانرضوی پهلوانان زیاد دیگری هم دارد؛ پهلوانانی که شاید نامشان از قلم ما افتاده باشد، اما بیتردید صاحب زنگ و احترام پهلوانی در زورخانههای این شهر و دیار هستند. اما در این بین نباید از یاد پهلوانانی هم غافل شویم که چشم از جهان فروبستند، اما هنوز نام و خاطرشان در زورخانههای شهر جاری است. پیش از انقلاب، مرحومان ابوالقاسم سخدری، احمد وفادار و یعقوبعلی شورورزی نامشان در زورخانههای استان خراسان میدرخشید و پس از انقلاب هم نفراتی، چون کریم محمدیان، محمد توابی، سیداحمد ابریشمی و غلامحسین اکبرزاده بودند که چراغ زورخانههای شهر را روشن و فضای آن را گرم میکردند؛ مردانی که امروز دیگر در میانمان نیستند، اما یادشان همیشه زنده است.