چند روزی است که گرمای آتش یک جنگ جدید، تنور گمانهزنیها و تحلیلها را حسابی گرم کرده است. جنگ هند و پاکستان که از چهار روز قبل آغاز شده، اگرچه ریشههای تاریخی، ژئوپلتیک و حتی فرهنگی فراوان دارد، اما برافروختهشدن آتش این جنگ در روزهای اخیر، آنقدر ناگهانی و سریع بوده که افکار عمومی و رسانههای جهان را کاملاً غافلگیر کرده است.
از سال ۱۹۴۷ با فروپاشی استعمار انگلستان در هند و تقسیم سرزمین وسیع هندوستان به دو کشور هند و پاکستان، استعمار اخراجشده بذر اختلافاتی را در این منطقه کاشت که وقوع ۸ جنگ رسمی، درگیری غیررسمی و جنگ نیابتی در ۷۱ سال اخیر، میوه مسموم آن بوده است. مسئله حاکمیت بر کشمیر، فعالیت گروهکهای تروریستی متعدد در قلمرو جغرافیایی طرفین، نفرت عمیق پاکستانیها از هندیها و البته جنگطلبی تاریخی پیروان بودا در برابر مسلمانان همگی از عواملی است که تحت تأثیر آن، منطقه به مدت بیش از هفت دهه، آبستن شدیدترین مظاهر خشونت و مستعد شکلگیری جنگ بوده است.
با همه این تفاسیر، فراتر از موشکپراکنیهای دولت هند، تلاش دولت پاکستان برای ایجاد توازن قدرت و تهدیدهای مستمر دوطرف که زمزمههای استفاده از سلاح هستهای را هم سر زبانها انداخت، مهمترین نکته در خبری نهفته است که عصر روز شنبه (۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۴)، به شکلی کاملاً ناگهانی مطرح شد و فوراً جای خودش را در سرتیتر رسانههای بینالمللی پیدا کرد. دونالد ترامپ رئیسجمهور آمریکا با یک پست در فضای مجازی جنگ را تمام کرد؛ همینقدر ناگهانی، همینقدر مشکوک!
نظریات مختلفی در این باره وجود دارد. ۱۱ روز قبل و پیش از آغاز جنگ اخیر، اندیشکده بروکینگز و موسسه مطالعات صلح ایالات متحده (USIP) در گزارشی مشترک اعلام کردند که ایالات متحده بهدلیل برخورداری هند و پاکستان از سلاحهای اتمی تلاش خواهد کرد تا از بروز هر جنگی جلوگیری کند و اگر هم جنگی رخ داد، هرچه سریعتر به آن خاتمه دهد. این ظاهر کار است، اما تجربه تاریخی از سیاستهای راهبردی آمریکا در قرن معاصر، گمانهزنیهای دیگری را به فرضیه قابل اعتنا تبدیل میکند.
روی کاغذ، استمرار جنگ هند و پاکستان میتوانست قوای نظامی هر دو کشور را تا حدی تضعیف کند که این موضوع، فرصتی برای احیای گروهکهای تروریستی باشد یعنی معادلهای که برنده قطعی آن از هر جهت، دولت ایالات متحده آمریکاست. دلایل متعددی هم برای اثبات این نظریه وجود دارد؛ هم از این جهت که میدانی را برای آزمایش واقعی سلاحهای آمریکایی هند در مقابل تسلیحات روسی و چینی پاکستان فراهم میکرد، هم بازار تجارت سیاه (مواد مخدر، انسان و سلاح) را در این منطقه احیا میکرد، هم فرصت استقرار گروههای حافظ صلح (آمریکا) در مرز مشترک دو کشور فراهم میشد، هم آمریکاییها در مقام پاسبان امنیت کریدور آیمک (محور تجاری رژیم صهیونیستی) قرار میگرفتند و هم منطقه مرزی چین در تنگه گالوان، زیر سایه سنگین قوای آمریکایی قرار میگرفت. علاوه بر همه این موارد، اهمیت راهبردی منطقه کشمیر را هم میتوان درنظر گرفت؛ محدودهای تحت تسلط فرهنگی جمهوری اسلامی ایران که با استمرار جنگ، زیر ذرهبین نیروهای آمریکایی قرار میگرفت تا با گسترش ناامنی و فعالیت گروهکهای ترویستی، بذر دلبستگی مردم به مقاومت و توسعه گفتمان انقلاب اسلامی برای همیشه برچیده شود.
اینها همه حقایق میدان است و با درنظر گرفتن این موارد، تلاش ترامپ برای پایان دادن به جنگ و برقراری صلح کاملاً غیرمنطقی به نظر میرسد. اکنون در شرایطی که وقایع کلی همگی برخلاف پیشبینی تحلیلگران سیاسی و اندیشکدههای دفاعی امنیتی پیش میرود، چشمها به جنوب آسیا و مرز مشترک هند و پاکستان دوخته شده است. شاید چهل و هفتمین رئیسجمهور آمریکا براساس سیاست پرهیز از تنش خود که جهان، آن را با تلاش مستمر برای حلوفصل درگیریهای اوکراین تجربه کرده، اینبار هم واقعاً میخواهد پرچمدار تنشزدایی و پایاندادن به جنگ باشد. شاید واقعاً نفوذ لابی صهیونیستی و مافیای تولیدکنندگان سلاح در دولت آمریکا به پایان رسیده و دوران جنگافروزی، جنایت و نسلکشی آمریکا در جهان بهسر آمده است. باید صبر کنیم و ببینیم؛ اگرچه تاریخ گواهی میدهد که همیشه انتظار صلح از دولت آمریکا، رؤیای حکومتهای سرنگونشده و تمدنهای فروپاشیده بوده است.