یک کاسه نبات زعفرانی به یاد «شهید مصطفی چمران» هم‌زمان با سالروز پایان یافتن محاصره پاوه | نور خورشید پس از گرگ‌ومیش پاوه عوامل هلاکت مردم در گفتار اخلاقی امام حسن مجتبی (ع) مظلومیت و غربت امام حسن (ع) در گفت‌وگو با حجت‌الاسلام‌والمسلمین فرحزاد | جلوه کرامت در نهایت غربت درخواست اختصاص اعتبار ویژه از وزیر کشور برای ستاد خدمات زائر در دهه پایانی صفر برپایی بیش از ۷۰۰ موکب برای دهه پایانی صفر در خراسان رضوی | ۵۷۵ موکب در مشهد فعال می‌شوند مشهد میزبان بزرگ‌ترین اجتماع مذهبی ایرانیان در دهه پایانی ماه صفر | تشرف بیش از ۷ میلیون زائر به حرم مطهر امام رضا(ع) + فیلم هزار کاروان پیاده در مسیر مشهدالرضا (ع) برنامه‌ریزی برای خدمات‌رسانی به زائران دهه آخر ماه صفر در خراسان رضوی استقرار ۱۵۰ موکب مردمی در ۵ محور اصلی اطراف حرم امام‌رضا(ع) طی دهه آخر صفر ۱۴۰۴ راز ماندگاری حال خوش عبادت راهکارهای عملی افزایش حضور قلب در نماز | چگونه در نماز حضور قلب داشته باشیم؟ از فلکه آب تا «الرمادیه ۲» | ناگفته‌های مترجم مشهدی صلیب سرخ در اردوگاه اسرای ایرانی آغاز فعالیت حوزه علمیه خراسان رضوی در دهه پایانی ماه صفر ۱۴۰۴ مشهد؛ میزبان همایش «هوش مصنوعی و اعتاب مقدسه» برپایی بزرگ‌ترین موکب آستان قدس رضوی برای خدمت به زائران امام رضا (ع) در دهه پایانی ماه صفر ۱۴۰۴ اجرای برنامه فرهنگی در میدان شهدا و چهارراه دانش مشهد در دهه آخر صفر ۱۴۰۴ تاریخ شهادت امام حسن مجتبی (ع) هفتم یا ۲۸ ماه صفر است؟ ناگفته‌هایی از تشکیل نخستین اردوگاه اسرای ایرانی
سرخط خبرها

پیاده نظام یا سواره نظام؟

  • کد خبر: ۳۵۱۴۰۲
  • ۲۲ مرداد ۱۴۰۴ - ۰۹:۰۹
پیاده نظام یا سواره نظام؟
در راه امام حسین (ع) کارت را که درست انجام بدهی نتیجه خوب است. توی کربلا میزبان و میهمان فرقی نمی‌کند، هرکس مهربان باشد در سفره اباعبدا... (ع) شریک است.

عطا و محسن اصرار داشتند با ماشین برویم و من که تازه عرق عاشورای کربلایم خشک شده بود تصمیم داشتم حتما پیاده بروم. توی مسیر کوفه رأی گرفتیم و من که دیدم داریم می‌بازیم زدم زیر میز و گفتم رأی جمع هرچه باشد من پیاده می‌روم.

دو دسته شدیم، من، برادرم مصطفی، حسین و مهدی صبح زود به جاده زدیم و ده نفر دیگر با یک ون اختصاصی به سمت کربلا رفتند.

هوا سرد بود، جوری که به مغز استخوان نفوذ می‌کرد و ما که تجربه اولمان بود جای خواب درست و درمانی نداشتیم، روز سوم پای مصطفی طوری ورم کرد که مجبور شد با عصا بیاید، تب کرده بود و همه به خاطر اینکه فکر نکند بار سنگین کاروان است پشت سرش راه می‌رفتند.

توی راه دونفر دیگر از آشنایان همراه ما شدند، من صدایم قطع شده بود و کاملا با اشاره حرف می‌زدم.

توی کربلا راه را گم کردیم، راه را گم نکرده بودیم، ولی این‌قدر ازدحام بود که به هر دری می‌زدیم سر از جای نا‌بجا در می‌آوردیم.

اینجور وقت‌ها آدم گیج‌تر هم می‌شود، قند از تعادل خارج شده، فشار بالاست، خستگی توانایی بینایی را پایین می‌آورد و آدم اگر هوشیاری خودش را بازیابی نکند ممکن است دست به کار‌های احمقانه‌ای بزند، مثل مجید (میانه راه به ما پیوسته بود) که گم می‌شد و بعد از نیم‌ساعت توی شلوغی پیدایش می‌کردی که رفته بود از یک سوژه خیلی خیلی دم‌دستی عکس بگیرد. بعد مثل یک نونهال که نمی‌فهمد گم شده می‌رفت و می‌رفت و همه را ساعت‌ها معطل می‌کرد.

نیمه‌شب به محل قرار رسیدیم. لشکر شکست خورده ما که پیاده نظام بود جوری وارد کربلا شد که منتظر بودیم سواره‌نظام با طعنه زیاد به استقبال ما بیاید.

آخر صف ایستادم، نمی‌خواستم با بقیه چشم تو چشم باشم، عطا رسید و برخلاف انتظارم به جای متلک‌پرانی محکم بغلم کرد و گفت: قبول باشه!

قندم تنظیم شد، فشارم درست بود و مغزم انگار کار افتاد. بغلش کردم. بغض کرده بودم! کوله‌پشتی‌ام را گرفت و من را به اتاق برد. بهم آمپول زد و گذاشت که ساعت‌ها بخوابم.

بیدار که شدم به این فکر کردم که چه فرقی می‌کند پیاده بروی یا سواره؟ چه فرقی می‌کند چه‌کار می‌کنی؟ در راه امام حسین (ع) کارت را که درست انجام بدهی نتیجه خوب است. توی کربلا میزبان و میهمان فرقی نمی‌کند، هرکس مهربان باشد در سفره اباعبدا... (ع) شریک است.

عطا کارش را درست انجام داد، کاش یکی بود که از کاروان اسرا میزبانی کند.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
آخرین اخبار پربازدیدها چند رسانه ای عکس
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->