به گزارش شهرآرانیوز، در دل یکی از محلههای قدیمی و در مرکز مشهد، جایی که هنوز کوچهها بوی تاریخ میدهند و مغازههایش ردّ پای دهههای گذشته را با خود حمل میکنند، مسجدی کوچک، اما پر از قصه جا خوش کرده است؛ «مسجد جوادالائمه(ع)». اکنون به بهانه روز جهانی مسجد سراغ این مسجد در خاطره با بیش از ۱۵۰ سال قدمت، میرویم.
اگر برای نخستینبار گذرت به این کوچه بیفتد، شاید چشمت بهدنبال گنبدی طلایی یا منارهای بلند بگردد، اما اینجا خبری از تجمل نیست؛ نه سنگ مرمر گرانقیمت در دیوارهایش پیدا میشود، نه ستونهای عظیم و نه لوسترهای درخشان. اما همان لحظه که پا روی پلههای کوتاهش میگذاری، میفهمی روحانیتی که در این سادگی جریان دارد، با هیچ طلا و مرمری قابلقیاس نیست.
پلهها را که بالا میروی، اولین تصویری که نگاهت را میرباید، قاب عکسهایی است که بر دیوار نشستهاند؛ چهره مردانی جوان با لبخندهایی آرام، همانها که روزی با شور ایمان از این کوچهها گذشتند و به میدان رفتند تا امنیت امروز را بسازند. کنارشان، عکس خادمان مسجد است؛ مردانی که سالها با عشق، چراغ این خانه خدا را روشن نگه داشتند.
سمت چپ، آبدارخانهای کوچک جا خوش کرده است؛ جایی که سینیهای استیل قدیمی با استکانهای کمرنگشده از گذر سالها، هنوز بوی مهماننوازی را در هوا پخش میکنند. وقتی سماور قدیمی آنجا به جوش میآید، چای تازه با عطر هل در فضای مسجد میپیچد؛ عطری که انگار خاطره تمام شبهای محرم را زنده میکند.
اما سمت راست، دنیای دیگری است؛ جایی که صفهای نماز شکل میگیرد، دعای کمیل و توسل زمزمه میشود و صدای مناجات، سقف کوتاه مسجد را پر میکند.
وارد محل برگزاری نماز جماعت که میشوی، در مقابلت کتیبهای سبز با خطی خوش بر دیوار روبهروی ورودی نوشته شده است: «جوادالائمه(ع)».
همین خط ساده، در کنار دیوارهایی که با نامهای مبارک سیدالشهدا(ع) و حضرت ابوالفضل(ع) جان گرفتهاند، حریمی آشنا برای عاشقان اهلبیت(ع) ساخته است. محراب مسجد، با رنگی که ترک خورده و پوستهپوسته شده، گواهی است از سالهایی طولانی که هزاران سجده عاشقانه بر این زمین افتاده است.
مسجد کوچک است؛ تنها سه یا چهار صف برای مردان جا میشود و یک صف برای زنان، که با پردهای سبز از هم جدا شدهاند. کف مسجد با فرشهای قرمز کهنه مفروش شده، همانهایی که بارها و بارها بوی گلاب و اشک دیدهاند. روشنایی مسجد تنها به چند مهتابی ساده سپرده شده و دو پنکه سقفی که در تابستانهای داغ مشهد، با همه توانشان برای خنککردن این خانه گرم تلاش میکنند.
اینجا خبری از امکانات لوکس نیست، اما وقتی پا در این فضای ساده میگذاری، حس میکنی گرمایی عجیب در هوا موج میزند؛ گرمایی که از ایمان و صمیمیت مردمی برخاسته که با عشق، این مسجد را زنده نگه داشتهاند.
آقای مصحفی، مردی میانسال با چهرهای مهربان، پانزده سال است که متولی این مسجد است. با لبخندی پر از افتخار میگوید: «اول فقط برای کمک آمده بودم، اما کمکم عضو هیئتامنا شدم. حالا بیش از ده سال است که رسماً خادم این مسجد هستم.»
وقتی از تاریخچه مسجد میپرسم، با نگاهی پر از احترام میگوید: «این مسجد بیش از صد سال قدمت دارد، اما بنای فعلی حدود پنجاه سال پیش ساخته شد. پدربزرگ آقای رجبپور از خیرانی بود که در دهه ۵۰ همت کرد و مسجد را بازسازی کرد.»
او از آرزویش برای توسعه مسجد میگوید: «دو خانه کناری را خریدهایم تا مسجد بزرگتر شود، اما مسائل اداری کمی دستوپاگیر است. با این حال، امیدواریم روزی مسجدی درخور این محله ساخته شود.»
امروز، نماز جماعت ظهر و عصر در مسجد برگزار میشود. صبحها به دلیل تجاریشدن محله، نماز جماعت برقرار نیست، اما ظهرها حدود پنجاه تا شصت نفر خود را به این مسجد میرسانند. در صف کوچک پشتپرده سبز، زنانی حضور دارند که اگرچه تعدادشان کم است، اما نقش پررنگی در زندهنگهداشتن این مسجد دارند.
برنامههای مذهبی مسجد محدود به نماز نیست؛ هر هفته دعای توسل و کمیل برگزار میشود. محرم و صفر که از راه میرسد، مسجد رنگوبوی دیگری میگیرد؛ چراغها روشن میشود، پرچمهای مشکی برافراشته میشود و صدای مداحی در کوچهها میپیچد. حتی در ایام اربعین، این مسجد به پایگاهی برای آمادهسازی موکبها و بدرقه زائران پیاده تبدیل میشود.
وقتی از خاطراتش میپرسم، چشمانش پر از اشک میشود: «یکی از خادمان قدیمی مسجد، آقای بادار، عمل جراحی سختی داشت که پزشکان از او قطع امید کرده بودند. خودش میگفت در عالم خواب، امام جواد(ع) را دیدم. بعد از عمل، برخلاف نظر پزشکان، چند سال دیگر زندگی کرد. سال گذشته از دنیا رفت، اما وصیت کرده بود که جنازهاش را از همین مسجد ببرند.»
در این مسجد کوچک، خاطرات بزرگی پنهان است؛ خاطراتی از شبهای دعا با سه چهار نفر، تا مراسم شهادت امام رضا(ع) که همه چراغها روشن میشود و صدای روضه تا دل کوچهها میرود.
امام جماعت مسجد، حجتالاسلاموالمسلمین منصور جرجانی، بیش از ۴۵ سال است که در اینجا نماز میخواند؛ مردی که خودش بخشی از تاریخ زنده این مسجد است.
مسجد جوادالائمه(ع) تنها یک عبادتگاه نیست؛ بخشی از تاریخ مشهد است. در روزهای انقلاب، یکی از اولین مراکزی بود که فعالیتهای انقلابی را آغاز کرد. هنوز اگر فرشهای قدیمی را کنار بزنی، موزاییکهایی را میبینی که شعارهای «مرگ بر شاه» و «درود بر خمینی» بر آن حک شده است.
مهدی رجبپور، مسئول کانون فرهنگی و هیئت مسجد جوادالائمه(ع) میگوید که این مسجد، نخستین پایگاه بسیج محله را تشکیل داد؛ جایی که جوانان برای اعزام به جبهه گرد هم میآمدند. رجبپور با افتخار میگوید: «جوادالائمه(ع)، قلب تپنده انقلاب در این محله بود.»
به گفته او دهه ۷۰، مسجد وارد فصلی تازه شد؛ هیئت و کانون فرهنگی مسجد شکل گرفت تا با برنامههای متنوع، نسل جوان را جذب کند. امروز، این کانون به یکی از فعالترین مجموعههای مذهبی شهر تبدیل شده است؛ مجموعهای که حتی فراتر از مرزها عمل میکند. برای نهمین سال متوالی، این مسجد کوچک در صحن امام علی(ع) در حرم امامین جوادین در کاظمین موکب برپا کرده و به زائران اربعین خدمترسانی میکند؛ آنهم با حجمی شگفتانگیز: در برخی روزها، سی تا چهلهزار وعده غذا بین زائران توزیع میشود.
رجبپور ادامه میدهد: از دل این مسجد، پویشهایی برخاست که حالا نامشان در سراسر کشور شناخته شده است؛ «پویش ثارالله» برای اهدای خون در عاشورا، بهعنوان جایگزین قمهزنی، یکی از آنهاست. یا طرح «سلام بر امام» که حالا به «چهارشنبههای امام رضایی» تبدیل شده و حتی خارج از کشور هم اجرا میشود. در دهه آخر صفر، مسجد جوادالائمه(ع) به یکی از پرجنبوجوشترین نقاط مشهد تبدیل میشود؛ اقامه نماز ظهر شهادت امام رضا(ع) در چهارراه شهدا، اطعام عزاداران و برگزاری طرح «معاهده آسمانی» که هر ماه نهم، با طبخ و توزیع غذا بین نیازمندان اجرا میشود، بخشی از این برنامههاست.
شاید روی نقشه، مسجد جوادالائمه(ع) فقط یک نقطه کوچک باشد؛ اما در قلب صدها نفر، دنیایی بزرگ است. اینجا جایی است که سادگی، زیباترین معنا را ساخته؛ جایی که بوی ایمان با عطر چای و خاطره گره خورده و صمیمیتی جاری است که با هیچ گنبد طلایی عوض نمیشود.