اعترافات هولناک یک فروشنده موادمخدر در مشهد: باجناق خائن، زندگی‌ام را نابود کرد دستگیری دزد سابقه‌دار حین سرقت میلگرد در مشهد جنایت و خیانت در مشهد؛ قتل دوست صمیمی بخاطر رابطه نامشروع با همسر | دوقلوها به دنیا آمدند... زمین‌لرزه نسبتا شدید در قفقاز معمای پیچیده پلیس برای پیدا کردن قاتل زن تنها تاثیر پروبیوتیک‌ها بر سلامت روان و کاهش استرس و افسردگی دستاورد ایران در تولید نانوداروی ضدسرطان ارتقای جایگاه ایران در عرصه پلاسماپزشکی نتایج آزمون استخدامی آموزش و پرورش اعلام شد + لینک مشاهده نتایج سخنگوی کمیسیون بهداشت: شرط موفقیت طرح پزشک خانواده مشارکت همه ارکان دولت است افزایش سهم زنان از پست‌های مدیریتی نیازمند ارتقای اعتماد به نفس آنان است  پویش «مشهد مهربان» برای حمایت از کودکان بازمانده از تحصیل گسترش می‌یابد شنا در استخر ویلا، جان مرد مشهدی را گرفت (۴ شهریور ۱۴۰۴) گذرگاه موجر و مستأجر چهره واقعی خشک سالی در  تابستانی بی نقاب روایتی از  واحد فراهم آوری قرنیه مشهد | به خاطر چشم هایت تعطیلی دفاتر اسناد رسمی در روز‌های پنج شنبه تا پایان شهریور ۱۴۰۴ بازنگری در حریم مسجد «تاریخانه دامغان» دانش‌آموزان تحت پوشش تحصیل رایگان هم می‌توانند در مدارس غیردولتی ثبت‌ نام کنند طرح صیانت از جنگل‌های شمال، سال آینده اجرایی می‌شود (۴ شهریور ۱۴۰۴) ۷ کشته و زخمی در پی توفان شدید رومانی (۴ شهریور ۱۴۰۴) ۱۱ کشته در پی بارش شدید باران در راجستان هند (۴ شهریور ۱۴۰۴) افتتاح ۲۵۰ پروژه منابع طبیعی در هفته دولت داروی طبیعی برای خواب آرام، قلب سالم و کبد پاک تأثیر آب چغندر بر کاهش فشارخون سالمندان رفلاکس معده چگونه دندان‌ها را تهدید می‌کند طلب ۵۰۰ همتی از دولت؛ مشکل اصلی سازمان تأمین اجتماعی است اهدای عضو بیمار مرگ مغزی در مشهد به ۴ بیمار زندگی دوباره بخشید (۴ شهریور ۱۴۰۴) صالحی‌امیری: اختصاص اعتبار ۶ همتی به تسهیلات بومگردی‌ها
سرخط خبرها

اعترافات هولناک یک فروشنده موادمخدر در مشهد: باجناق خائن، زندگی‌ام را نابود کرد

  • کد خبر: ۳۵۴۴۸۸
  • ۰۵ شهريور ۱۴۰۴ - ۰۱:۱۶
اعترافات هولناک یک فروشنده موادمخدر در مشهد: باجناق خائن، زندگی‌ام را نابود کرد
جوان موادفروش پس ار دستگیری توسط کلانتری نواب صفوی مشهد از نقشه شوم باجناق حسودش پرده برداشت.

به گزارش شهرآرانیوز؛ سال ۸۶ با دختر همسایه در روستا ازدواج کردم. چراکه خانواده هایمان با هم آشنا بودند و کاملا یکدیگر را می‌شناختیم. همسرم زن بسیارخوبی بود. وقتی زندگی را شروع کردیم هیچی نداشتیم.

۲۲ ساله بودم که در منزل پدرهمسرم که یک طبقه خالی داشتند زندگی را شروع کردیم. یک سال بعد دخترم به دنیا آمد. من هم در تولیدی کیف مدرسه کار می‌کردم. حقوق کمی می‌گرفتم، اما راضی بودم. باجناقم که چند سال زودتر از من داماد خانواده شده بود مدام به ما حسودی می‌کرد و به پدرهمسرم می‌گفت: به ما خانه ندادی، اما به این دخترت خانه دادی! رفت وآمد با هم داشتیم، اما نمی‌دانستم که باجناقم قصد دیگری دارد.

باجناقم یک روزگفت بیا با هم به باغ یکی از دوستان برویم. قبول کردم ورفتم آن جا منقل و ... گذاشتند و باجناقم کنار دوستانش شیره مصرف می‌کرد. به من هم تعارف کردند. ابتدا گفتم: من اهل دود و دم نیستم. اما باجناقم اصرارکرد و گفت: مگرتو بچه‌ای؟ مرد باید شیره بکشد! خیلی به غرورم برخورد. نشستم پای منقل و با آن‌ها همراه شدم. ازآن روز به بعد اعتیاد شدید پیدا کردم.

روزگارم سیاه شد. حالا مدام به «اکبر» باجناقم زنگ می‌زدم تا برای من مواد تهیه کند. همسرم متوجه شد خیلی با من صحبت کردتا ترک کنم، اما فایده‌ای نداشت. چند ماهی به اصرار همسرم به مرکز ترک اعتیاد رفتم، اما دوباره شروع کردم. در همین روز‌ها دختر دومم به دنیا آمد. مخارج زندگی زیاد شده بود. از کارم اخراج شدم به دلیل این که مدام چرت می‌زدم و دیر سرکارمی رفتم راندمان کاری‌ام پایین آمده بود ازکارگاه بیرونم کردند.

باجناق حسودم وقتی شرایط زندگی و اعتیاد مرا می‌دید لذت می‌برد. نمی‌دانستم چه کار کنم بیکاری و بی پولی ازیک طرف و هزینه‌های سنگین زندگی ازطرف دیگر خیلی روی من فشار آورده بود. باجناقم دیگر بدون پول به من مواد نمی‌داد تا این که یک روز به غلام که در پاتوق اکبر با او آشنا شده بودم زنگ زدم و درخواست مواد کردم. گفت بیا پیش خودم کارکن! پول خوبی هم پرداخت می‌کنم که مخارج مصرف مواد مخدرت هم تامین شود.

 از روی ناچاری قبول کردم و در مسیر خرید و فروش مواد مخدر صنعتی افتادم. به علت قیمت بالایی که شیره و تریاک داشت سمت مصرف «گل» و «حشیش» رفتم. روز‌ها در پارک مواد بسته بندی شده که غلام می‌داد را به مشتری‌های قدیمی می‌فروختم. دیگر همه مرا آن جا می‌شناختند. اوضاع مالی‌ام خیلی بهتر شد. همسرم خبر نداشت من چه کار می‌کنم ولی خیلی خوشحال بود. پول می‌دادم تا هر چیزی که لازم است برای منزل و بچه‌ها و خودش خرید کند.

 دیگر با کشیدن مواد در منزل مشکلی نداشت. باجناقم فهمیده بود که من کارخرید و فروش مواد مخدر انجام می‌دهم، چون غلام به او گفته بود. یک روز که در پارک نشسته و منتظر مشتری بودم، ناگهان ماموری کنارم نشست و به دستانم دستبند زد و مرا به کلانتری آورد. این جا فهمیدم «اکبر» باجناقم مرا لو داده است چراکه از همان روز اول چشم دیدن من و زندگی‌ام را نداشت. او مرا معتاد کرد، به واسطه اعتیادم از کار بیکار شدم و در نهایت به خرید و فروش مواد مخدر روی آوردم و الان هم فقط به دلیل حسادت باجناقم و البته حماقت و سادگی خودم زندگی‌ام نابود شده است‌ای کاش...

به دستور سرهنگ علی ابراهیمیان (رئیس کلانتری نواب صفوی مشهد) تحقیقات گسترده پلیس برای شناسایی دیگر افراد مرتبط با این پرونده آغاز شد.

منبع: خراسان

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
آخرین اخبار پربازدیدها چند رسانه ای عکس
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->