به گزارش شهرآرانیوز؛ خودم هم باورم نمیشود چگونه ۳۰ سال از عمرم را با این مرد خسیس سپری کردهام و دم برنیاوردم؛ اما اکنون که فرزندانم قصد دارند ازدواج کنند و در دانشگاه ادامه تحصیل بدهند، دیگر نمیتوانم این شرایط را تحمل کنم چرا که همسرم حتی تعداد استفاده از سرویس بهداشتی را هم زیرنظر دارد و اگر بیشتر از حد معمول وارد سرویس بهداشتی شوم، مرا زیرمشت و لگد میگیرد که احتمالا غذای بیشتری خوردهام!
زن ۴۵ ساله که با نگرانی و اضطراب شدیدی وارد کلانتری گلشهر مشهد شده بود، در حالی که فریاد میزد «شما را به خدا کمکم کنید!» به کارشناس اجتماعی کلانتری گفت: ۱۵ سال بیشتر نداشتم که با «فرزین» ازدواج کردم. او پسرعمویم بود و ما در یکی از روستاهای قوچان زندگی میکردیم. به خاطر این که در روستا فقط مدارس ابتدایی وجود داشت، من هم بیشتر از کلاس پنجم ابتدایی نتوانستم درس بخوانم و با نظر بزرگترها پای سفره عقد نشستم؛ اما «فرزین» در دوران نامزدی هیچ گاه مرا با یک کادوی ارزان قیمت هم خوشحال نکرد.
او هدایای شب یلدا یا عید نوروز را هم که بین نوعروسان مرسوم است، برایم نخرید و من همواره در میان دخترانی که نامزد بودند به شدت خجالت میکشیدم. آنها از هدایای روزهای مناسبتی و جشن سخن میگفتند، اما من به بهانهای از نزد آنها میرفتم تا از من درباره هدایای نامزدم چیزی نپرسند! «فرزین» مدعی بود دستش تنگ است! پدر و مادرم نیز معتقد بودند وقتی زندگی مشترک را آغاز کنید همه چیز روبه راه میشود!
خلاصه در همین شرایط فرزین تصمیم گرفت برای یافتن شغلی مناسب به مشهد مهاجرت کنیم. با آن که خانوادهام مخالف بودند ولی به خاطر همسرم راهی مشهد شدم. این درحالی بود که رفتارهای خساست بار فرزین هیچ تغییری نکرد.
او که در یک تعمیرگاه خودرو مشغول کار شده بود، حساب و کتاب همه چیز را داشت. وقتی از خانه بیرون میرفت مقدار معینی چای و تعداد شمارش شده قند را برایم میگذاشت تا از آن استفاده کنم. حتی مقدار حبوباتی که باید در غذا استفاده میکردم یا تعداد سیب زمینی و پیاز هم مشخص بود. اگر مقدار مصرف آب و برق و گاز هم از ماه قبل بیشتر بود، باید کتک میخوردم!
او زمانی که سرکار میرفت درِ سرویس بهداشتی را قفل میکرد تا زمانی که خودش به خانه بازگردد. چندبار از شدت گرسنگی غش کردم که همسایگان نجاتم دادند. او میگفت من اسراف میکنم. به همین دلیل هم هیچ مهمانی به خانه ما راه نداشت. وقتی دومین فرزندم به دنیا آمد، اوضاع خیلی بدتر شد چرا که پسرم باید شیرخشک مصرف میکرد و او آن قدر به فرزندم گرسنگی میداد که از شدت گریه سیاه و کبود میشد.
«فرزین» حتی در محبت کردن هم خسیس بود؛ به گونهای که در طول ۳۰ سال گذشته یک بار هم کلمهای محبت آمیز بر زبانش جاری نکرده است و اعتقاد دارد بچهها با شنیدن این جملات پررو میشوند! این درحالی بود که من هم حتی از لفظ «جان» برای فرزندانم نمیتوانستم استفاده کنم! ولی حالا که فرزندانم باید به دانشگاه بروند و دخترم قصد ازدواج با خواستگارش را دارد، دیگر نمیتوانم این رفتارهای خساست بار را تحمل کنم. به همین دلیل به کلانتری آمدهام تا از او برای آزار و اذیت خانواده اش شکایت کنم.
با دستور سرهنگ ابراهیم عربخانی (رئیس کلانتری گلشهر) اقدامات مشاورهای و روانشناختی با دعوت از شوهر این زن جوان در دایره مددکاری اجتماعی برای بررسی دلایل رفتارهای خسیسترین مرد ایران آغاز شد.
منبع: خراسان