مشکلات خواب در دوران بارداری، بر جنین اثرات منفی می‌گذارد ویدئو| مادرانه| روایتی از دلتنگی مادران شهدا| شهید علیرضا معتمدی حفظ قرآن، از کلاسی که تعطیل شد تا مسیری که ادامه دارد ملی‌پوش میز مستطیلی | مهشید اشتری، ۷ سال با لباس تیم ملی وقتی «دور دورِ مجازی» به زندگی واقعی می‌رسد کمپ‌های غیراستاندارد ترک اعتیاد و نبود حمایت خانوادگی از زنان معتاد | راه سخت برگشت بانوان معتاد به خانه زنان و دام الگو‌های زرد مجازی بِلاگری یا بَلاگری؟ زندگی در قاب فالوئر‌ها درباره نمایشگاه عکاسی فاطمه حسنی با عنوان «خاک جان» در مشهد | دوربین عکاس؛ پلی میان واقعیت و روایت سهم قابل‌توجه زنان در بحث پژوهش آغاز ثبت نام تسهیلات ویژه به زنان روستایی و عشایری دعوت از تیم ملی فوتسال بانوان ایران برای حضور در یک تورنمنت ۴جانبه روایت خبرنگار شهرآرا از دیدار با آیت‌الله علم‌الهدی، امام‌جمعه مشهد| شهر برای بانوان باید مناسب‌سازی شود یک پیمانه برنج، کمتر گفت‌وگو با زهرا داوری درباره کتاب «شیرین‌تر از خواب» و جایگاه لالایی در ادبیات کودک | زمزمه‌هایی برای آرام‌کردن جهان سهم ۶۴ درصدی زنان در مدیریت کسب و کار‌های اینترنتی کشور روایت زنی که امدادگری را از جوانی تا امروز ادامه داده است زنگ امید در حاشیه شهر مشهد تربیت زن تراز انقلاب اسلامی؛ محور اقدامات و فعالیت‌های بسیج خراسان رضوی
سرخط خبرها
مامان منو ببخش!

مامان منو ببخش!

  • کد خبر: ۳۷۸۳۵۲
  • ۲۰ آذر ۱۴۰۴ - ۱۶:۱۵
آن زمان‌هایی که من «بچه» می‌شوم و او «مادر»، خود واقعی‌ام را می‌توانم در چهره و نوع رفتارهایش ببینم.

آن زمان‌هایی که من «بچه» می‌شوم و او «مادر»، خود واقعی‌ام را می‌توانم در چهره و نوع رفتارهایش ببینم.

عین خودم نسبت به کار‌های اشتباه، ابروهایش را به هم می‌کشد و چشمانش را گرد می‌کند. من و ترگل یک روز‌هایی باهم بازی و جایمان را باهم عوض می‌کنیم.

او مامان می‌شود و من دختر بچه‌ای ۹ ساله!

در آن زمان‌ها از فرصت استفاده می‌کنم و خوب بچگی می‌کنم. او هم خوب در نقش بزرگ سالی اش غرق می‌شود. به حدی که لباس‌های مرا می‌پوشد و ژست‌های مرا به خود می‌گیرد. حتی مدل موهایش را شبیه مو‌های من می‌بندد. مدت هاست این بازی ما را به وجد می‌آورد.

من از سر بچگی مشغول کودکی هایم می‌شوم و او در نقش یک مادر، تمام اعتراض هایش را سرم خالی می‌کند.

درست مثل زمان‌هایی که مشق هایش را ننوشته یا لباس‌های فرم مدرسه اش را مرتب توی کمد نگذاشته است یا شاید هم مثل زمان‌هایی که لیوان آب آبرنگش را وسط قالی چپه کرده است.

خوب به یاد دارد که همان دیالوگ‌هایی را بشنوم که با گوش‌های کوچکش از زبان من شنیده است.

جمله به جمله را در وسط بازی تحولیم می‌دهد. یک جا‌هایی امرونهی و تهدید می‌کند و یک جا‌هایی بوسه بر سرم می‌زند تا مرا از خر شیطان پایین بیاورد.

هر چه عجز و لابه می‌کنم، خودم را لوس می‌کنم، یواشکی از کنار دیوار آشپزخانه سرم را خم می‌کنم تا وقتی مشغول کار‌های خانه است چشمش به من بیفتد و دلش به رحم بیایید فایده‌ای ندارد. سروقت دفتر نقاشی و مدادرنگی هایش می‌روم. من هم دست به کار می‌شوم و مثل او رفتار می‌کنم.

یک نقاشی می‌کشم و پایین صفحه می‌نویسم: «مامان معذرت میخوام، منو ببخش، قول میدم دیگه هیچ وقت ناراحتت نکنم...»

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.