امروزه پژوهشگران و باستان شناسان درباره اینکه دیرپاترین شهرها در هزاره سوم پیش از میلاد در جنوب بین النهرین شکل گرفته اند اشتراک نظر دارند، اما آنچه مرتب در حال توسعه و بحث است طیفها و گوناگونی شهرهاست. در همین راستا و در این نوشته کوتاه ایده «شهر شرقی» را طرح میکنم.
شهر اصولا در شبکه و با شبکه معنی پیدا میکند، شبکههای درهم تنیدهای که داخلی یا درون شهری، بیرونی، بیرونی تر، محلی، ناحیهای و منطقهای هستند. بر اساس همین شبکه ها، اندازه، مقیاس و کارکردشان، بروس تریگر، باستان شناس آمریکایی، شهرها را از نظر سامان دهی تمدن به ۲ طیف کلی «دولت شهری» و «حاکمیتهای سرزمینی» تقسیم میکرد. مشهورترین دولت شهرها آتن و اسپارت بودند. البته آنچه دیرپاتر از همه در جنوب بین النهرین شکل گرفته بود نیز عموما پژوهشگران دولت شهر قلمداد میکنند. دولت شهر واحدی با مرکزیت یک شهر (مرکز) است که اقمار و مناطق و اطرافی وابسته به مرکز واحد شهری دارد. بر خلاف دولت شهرها، حاکمیتهای سرزمینی وابسته به سرزمینهای گستردهای هستند که مرزهایشان را در مکانهای دوردست تعریف میکنند. مراکز اداری در دولت شهرها اصولا به صورت ارگ و شاه نشین در مرکز شهر است، اما در حاکمیتهای سرزمینی، مراکز اداری در سرحدات واقع اند و از مرزها نگهداری و حراست میکنند. شهر شرقی پدیدهای بینابین و وابسته به موقعیت جغرافیای طبیعی و طیفی از جغرافیاها تعریف میشود. در چنین شهرهایی که شهر شرقی میخوانم، حیات شهری و تداوم آن همان قدر که به حاکمیت و سیاست وابسته است، به طیفهایی از زیست بومهایی بستگی دارد که شهرها در شبکهای هم گرا واحدهای وابسته به هم را تشکیل میدهند. چرا یک مرکز بزرگ مثل مشهد معاصر شکل نمیگیرد؟ پاسخ ساده است:، چون ظرفیتهای طبیعی و زیست بومی مانند آب و زمین وجود ندارد. نخستین بار، گای لو استرنج، نویسنده کتاب «سرزمینهای خلافت شرقی»، بر اساس منابع تاریخی دوره اسلامی، چنین شبکههایی از شهرهای شرقی را معرفی کرد، مجموعهای چهارتایی از شهرهای تقریبا هم پایه و هم گرا که با هم مجموعه واحد (خراسان) را در ساختار سیاسی تشکیل میدادند.
نیشابور در داخل فلات ایران، هرات در درهای کوهستانی و رابط، مرو دقیقا مسلط به شبکه روابط بیابانی در حاشیه کویرهای قره قوم و در نهایت بلخ که باز هم در درهای کوهستانی واقع شده بود، کرسیهای چهارگانه خراسان دوران اسلامی بودند. یک شهر نبود. یک مجموعه بود. سازمان دهی حاکمیت خلیفه در بغداد برای مراکز چهارگانه هم گرا و احتمالا هم تراز در شبکهای از روابط پیچیده درونی و بیرونی، زیست بومی و فرامنطقهای بود. آن مجموعه از منظر خلفا یک واحد قلمداد میشد، اما از نگاهی محلی، ۴ مرکز متکثر بود. مانند دولت شهرها با هم رقابت میکردند، اما رقابت هایشان در سطح محلی بود. در سطح فرا منطقه ای، واحدی به نام خراسان ذیل خلافت قلمداد میشد. مادامی که چنین سازمان دهیای صرفا در دوره اسلامی بود، تعریف شهر شرقی ممکن نمیشد، چون متناسب با زمان خاصی بود، نه با مؤلفههای فرهنگی سرزمینی خاص. پژوهشهای باستان شناسی نشان داد که شبکهای از دست کم ۲ سطح رابطه بین مراکز چهارگانه یادشده وجود داشته است و تا اواخر عصر مفرغ به عقب میرود. اکنون پرسش اصلی باقی است. اینها دولت شهر هستند یا حاکمیتهای سرزمینی؟ البته در این مجال کوتاه، برای پاسخ به این سؤال فرصت نیست.