انتشار ویدئویی از حضور جبلی در پشت‌صحنه «پایتخت ۷» + فیلم برو کار می‌کن، نگو بازنشسته‌ام! پدر در پدر پهلوان‌زاده‌ایم گذر‌های هنری به وسعت شهر | گزارشی از بخش جدید جشنواره هنر‌های شهری بهار ۱۴۰۴ درنگی در کم‌وکیف برگردان‌های منثور منظومه فردوسی، به‌مناسبت انتشار «شاهنامه منثور»، اثر گیتی فلاح‌رستگار رقابت ۲۴ گروه در جشنواره ملی سرود رضوی مستند «جانان» اثر فیلم‌ساز مشهدی، روی آنتن شبکه دو + زمان پخش انتشار مجموعه داستان «شرّ درونش» قسمت ۱۲ مسابقه مافیا دن، در شبکه خانگی رکوردشکنی تقاضا برای بلیت مشهد، هم‌زمان با پخش قسمت پایانی «پایتخت» حضور دیزنی با «زوتوپیا۲»، «الیو» و «داستان اسباب‌بازی ۵» در جشنواره انسی رکوردشکنی نمایش آنلاین | «پایتخت ۷» در تلوبیون ۱.۸۵ میلیارد دقیقه تماشا شد خانه منسوب به «سعدی» در حال ویرانی مجری مراسم جوایز امی ۲۰۲۵ را بشناسید زمان پخش فصل دوم سریال بی‌باک: تولدی دوباره صفحه نخست روزنامه‌های کشور - پنجشنبه ۲۸ فروردین ۱۴۰۴
سرخط خبرها

آن راوی بی عارْ کسی جز «من» بود

  • کد خبر: ۴۵۲۴۲
  • ۱۰ مهر ۱۳۹۹ - ۱۱:۳۹
آن راوی بی عارْ کسی جز «من» بود
وحید حسینی ایرانی
دوران دبیرستان، یک بار دبیر ادبیاتْ نگارش متنی طنز را به عنوان انشا به ما دانش آموزان تکلیف کرد. هر کس چیزی نوشت و من هم که خیال می‌کنم به نوشتن انشا‌های روایی علاقه داشتم، یک داستان طنز -در حد توانایی و فهم آن زمانم از موضوع و قالبش- نوشتم. داستان درباره یک روز از زندگی نوجوانی با خراب کاری‌ها و شیطنت هایش و متأثر از «قصه‌های مجید» هوشنگ مرادی کرمانی بود. متن از نگاه اول شخص یا همان منِ راوی روایت می‌شد و طی آن، پسر نوجوان اتفاقات ناخوشایندی را شرح می‌داد که برایش می‌افتاد. او از آدم‌هایی می‌گفت که در خانه و مدرسه و اجتماع با آن‌ها سر و کله می‌زد. یکی از چیز‌هایی که پسرک درباره اش صحبت می‌کرد، داشتن هفت هشت تا خواهر (حالا کمتر یا بیشتر) بود که یکی از آن‌ها نامزد معلم او بود. راوی از این نسبت خویشاوندی با معلمش سوءاستفاده می‌کرد و ماجرایی رقم می‌خورد.
 
یادم هست دبیر ادبیاتمان خیلی از این انشا یا داستان یا داستان واره خوشش آمد و تشویقم کرد، اما واکنش دست کم یکی از همشاگردی‌ها جالب و عجیب بود (تعداد واکنش‌ها خاطرم نیست). خلاصه اش اینکه خاک بر سرت، آبروی خودت را بردی! بحث رگ غیرت و این حرف‌ها بود ظاهرا! البته من هفت هشت تا خواهر نداشتم و در واقع اصلا خواهر نداشتم؛ بنابراین روشن است که ماجرای آن داستان را از خودم درآورده بودم. با این همه، آن راوی اول شخص سوءتفاهم ایجاد کرده بود. وقتی شمای نویسنده می‌نویسید یکی از هفت خواهر «من» نامزد آقامعلم بود، باید احتمال هر گونه داوری و برخورد مخاطب را درباره خود بدهید، اینکه مثلا اگر مخاطب شما پسر نوجوانی با شرارت‌ها و رندی‌های مقتضی این سن و سال است، هیچ بعید نیست تصور شکل گرفته اش از شما آدمی بی عار و بی رگ باشد و اگر به شما دسترس داشته باشد، متلکی هم بارتان کند!
 
این‌ها را گفتم که نکاتی را درباره حاشیه‌ای شکل گرفته پیرامون راوی اول شخص مرور کنم. این، واقعیت و بدیهی است که بسیاری از نویسندگان -و شاید بیشترشان- از خاطرات و تجربه‌های شخصی خود در نوشتن داستان بهره می‌برند و وقتی داستانی با من راوی روایت شد، نخستین استنباط مخاطبش می‌تواند این باشد که او دارد خاطره نویسنده را در لباس داستان می‌خواند. این در حالی است که مستندترین و متکی‌ترین داستان‌ها به واقعیت‌های بیرونی هم عینا همان چیزی نیستند که رخ داده، زیرا واقعیت از صافی ذهن خیال پرداز خالقش گذشته و چیز‌هایی به آن افزوده یا از آن کم شده تا جامه داستان پوشیده است. اگر جز این بود، دیگر متن مدنظر داستان نبود. خاطره بود. روایت بود. مستندنگاری بود یا هر چیزی با اسمی از این دست.
سوءتفاهم پیش آمده به مخاطب عادی محدود نمی‌شود و چه بسا فرهیختگان نیز به آن دچار شوند. حتی بسیار اتفاق می‌افتد که همکاران نویسنده راوی اول شخصی را جای نویسنده بگذارند و گفته‌ها و ذهنیات و باور‌های او یا ماجرا‌هایی را که برایش رخ می‌دهد، متعلق به نویسنده تلقی کنند. اما مسئله وقتی چهره ناخوشایندش را نشان می‌دهد که این گفته‌ها و ذهنیات و باور‌ها و ماجرا‌ها برخلاف هنجار‌های جامعه‌ای باشد که آقا یا خانم نویسنده با آن سر و کار دارد، مانند همان مسائل بازگوشده از زبان نوجوان داستان من که ضد عرفی بود که، چون قانونی نانوشته بر جمع آن پسران نوبالغ دانش آموز حاکم بود. اینجاست که وقتی فلان بانوی داستان نویس ماجرای تولد فرزندی را از زبان راوی اول شخص می‌نویسد، منتقدی می‌گوید که عجب جسارتی!
 
شاید از همین روست که بسیاری از داستان نویسان از زاویه دید اول شخص خوششان نمی‌آید و اگر هم تمایل به ایجاد نزدیکی و صمیمیت میان آدم اصلی داستان و خواننده شان دارند -که از امکانات زاویه دید من راوی است- به راوی سوم شخص محدود به ذهن آدم اصلی روی می‌آورند تا هم چیزی با امکانات نزدیک به اول شخص دستشان را بگیرد و هم از قضاوت‌های علیه اول شخص در امان بمانند!
اما نویسندگان باتجربه‌تر می‌دانند داستان‌های گوناگونْ امکانات گوناگون و از جمله زاویه دید‌های گوناگون می‌طلبند. گاهی برای نوشتن یک داستان فقط من راوی جواب گوست و می‌تواند آنچه بایسته است، برای متن اثر رقم بزند و به خواننده عرضه کند. اینجاست که نویسنده باید چشمش را بر داوری‌های ناگوار احتمالی ببندد و کاری را بکند که باید. هنر در خیلی از مواقع با همین بی اعتنایی‌ها آثار ماندگار می‌آفریند.
در پایان، لازم می‌دانم یک بار دیگر و به بیانی دیگر یادآور شوم که حتی خاطره وارترین داستان‌ها نیز که یک «من» روایتشان می‌کند، هویتی مستقل از زندگی آفریننده خود دارند، چون ذهنی خلاق -با هر سطحی که باشد- ماده‌ای خام (یک خاطره یا واقعیت) را غربال و کم و زیاد و در نهایت آن داستان را خلق کرده
است.
گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->