رونمایی از نخستین تیزر «ساعت جادویی» + فیلم خیز هنرمندان مشهدی‌ برای ساخت ۶ مجموعه تلویزیونی ۲۹ مجموعه سینمایی، میزبان چهل و سومین جشنواره فیلم فجر داستان‌های کهن را با ابزارهای نو تعریف کنیم کیانوش عیاری و منوچهر محمدی پروانه ساخت گرفتند سریال سرزمین مادری با کیفیت 4K-HDR روی آنتن تلویزیون+ زمان پخش اولیویا هاسی، ستاره فیلم‌های رومئو و ژولیت و کریسمس سیاه درگذشت آمار فروش سینما‌های خراسان‌رضوی در هفته گذشته (۸ دی ۱۴۰۳) «خیام‌خوانی» پرواز همای و گروه بوشهری «لیان» در تبریز + فیلم آمار فروش نمایش‌های روی صحنه تئاتر در مشهد طی هفته گذشته (۸ دی ۱۴۰۳) زمان پخش فصل سوم بازی مرکب مشخص شد + خلاصه داستان فیلم کوتاه کُر در راه جشنواره فیلم سولوتورن مجید صالحی با «تاکسیدرمی» در راه فجر چهل و سوم + عکس خون‌آشامی‌ها در رأس گیشه آمریکای شمالی انیمیشن داستان اسباب بازی ۵، در راه سینما تقدیر از بضاعت‌های مشهد، موجب افزایش انگیزه فرهیختگان و رشد مشهد می‌شود میلاد افواج، بازیگر تئاتر، درگذشت + علت فوت
سرخط خبرها

روایتی درباره پرتره‌ای که محمد ادیبی از یک مادر شهید ثبت کرد

  • کد خبر: ۵۶۹۹۸
  • ۰۸ بهمن ۱۳۹۹ - ۱۳:۲۴
روایتی درباره پرتره‌ای که محمد ادیبی از یک مادر شهید ثبت کرد
حیاط خانه یادم هست، وقتی که برگ‌های رنجیده از هجوم پاییز از شاخه‌ها سقوط می‌کردند و صحن حیاط انباشته می‌شد از رنگ‌های زرد و سرخ.
حمید سلطان‌آبادیان | شهرآرانیوز - حیاط خانه یادم هست، وقتی که برگ‌های رنجیده از هجوم پاییز از شاخه‌ها سقوط می‌کردند و صحن حیاط انباشته می‌شد از رنگ‌های زرد و سرخ. صدای خش خش قدم‌های آرام تو یادم هست وقتی که هر روز، صبورانه قد خم می‌کردی و جارو به دست، رنگ آشنای کف حیاط را با کنار زدن برگ‌ها دوباره هویدا می‌کردی. تکرار هرروزه این ماجرا تصویر آشنای نقش بسته در ذهن من از خانه‌ای بود که تو بانوی آن بودی، که تو بانوی آن هستی، که تو همیشه بانویی. خانه با تو رنگ خانه می‌گرفت. خانه با تو خانه می‌شد. صبح، زودتر از همه، چشم‌های مهربان تو بر من طلوع می‌کرد و با صدای اذان، چهره زیبای تو بر من لبخند می‌زد که «پسرم! وقت نماز است». پشت پلک‌های من گرم بود و صدای تو گرم تر، وقتی که چادر سفیدت را که آسمان من بود بر سر می‌کشیدی و آهسته «بسم ا... الرحمن الرحیم» را زمزمه می‌کردی. تو را خواب می‌دیدم که صدایم می‌کنی: «پسرم، پسرم!» و من در آسمان سفید چادرت پرواز می‌کردم و اوج می‌گرفتم تا «إهدنا الصراط المستقیم».
 
خواب وبیداری من، مادر، مادر من، مادر مهربان من، مادر صبور من، من معنای واژه «صبر» را در کتاب‌ها نیاموخته ام. من ایثار را در مدرسه و کلاس یاد نگرفته ام. من عشق را، آن گونه که هست، نه آن گونه که می‌گویند، در کوچه و خیابان پیدا نکرده ام. تو به من بخشیدی. تو به من آموختی. تو برایم معنی کردی. قد کشیدم در پناه امن مهربانی ات. گفتی «رشید شدی پسرم» و رشیدت شدم. بغض می‌کردی و می‌دیدم که قطره‌های اشکت که دانه‌های الماس من بود، می‌چکد. دانه دانه، همچون دانه‌های تسبیحت که بین انگشتانت گم می‌شد و «لاحول و لا قوة إلا با...» را برای من می‌خواندی و نگاهم می‌کردی. نگاهم می‌کردی که آتش بر دلم می‌زد و بغضش راه گلویم را می‌بست.
 
مادرجان، من برمی گردم. برایم دعا کن. این طور نگاهم نکن که آتشم می‌زند. این طور بی قراری نکن مادر. من رشید توام. هرکجا که باشم، هرکجا بروم، من رشید توام.
 
هیچ نمی‌گفتی و نگاهم می‌کردی. لب‌های لرزانت را که آهسته ذکر می‌گفتند و گوشه چادرت را که چشم‌های خیست را پنهان می‌کرد، می‌بوسیدم و بوی عطر تو را که بهشت با آن در ذهن من تصویر می‌شد می‌بوییدم. بهشت من، مادر من، بی قراری نکن. اگر بگویی نرو، نمی‌روم، و هیچ نمی‌گفتی و سر تکان می‌دادی که برو.

پشت سرم آب ریختی و اشک که بازگردم و انتظار کشیدی و رنج که دوباره صدایم کنی: «پسرم!»

حیاط خانه را برگ‌های زرد و سرخ پوشانده اند و تو با قدی خمیده، پشت پنجره‌های اتاق نشسته ای. صدای خش خش نفس هایت را می‌شنوم از سینه‌ای که خسته است و نگاهی را می‌بینم که خط کشیده تا در خانه که قول داده بودم برمی گردم. به جای حیاط، هرروز شیشه قاب عکس من را می‌روبی از غبار انتظاری که به روی صورتم نشسته است. چادر گل دار سفیدت را کجا گذاشته‌ای مادرم؟ من را در این قاب بسته نگاه کن. من را بی اندازه نگاه کن. پسرت برای همیشه اینجاست. من شهید توام. من هرکجا که باشم، من هرکجا که بروم، مادر صبور من، شهید تو خواهم بود.
 
گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->