برای تقویت سیستم ایمنی بدن روزانه چقدر میوه و سبزی بخوریم؟ افزایش ۲۵ درصدی مرگ‌های ناشی از سرطان امیدی تازه برای درمان سرطان تهاجمی پستان ماجرای بخشش یک قاتل پای چوبه دار پیدا شدن پیکر جوان گلستانی پس از چند روز در استخر کشاورزی + فیلم بایدها و نبایدهای تغذیه‌ای برای پیشگیری از سرطان پروستات هشدار: تغییر الگوی انتقال ایدز از اعتیاد به رابطه جنسی راهکارهای یک مشاور برای کاهش وابستگی نوجوانان به فضای مجازی معمای پیچیده مرگ مرد تهرانی پس از مصرف مشروبات الکلی اعترافات تکان دهنده زن جوان به قتل خونین همسرش هشدار هواشناسی نسبت به رگبارو رعد و برق در خراسان رضوی و ۲۴ استان دیگر قتل مرد جوان کرمانشاهی به دست همسرش + جزییات ۵۹۲ هزار زن تحت پوشش بهزیستی هستند| ۳۰۰ هزار نفر معلولیت شدید دارند آتش‌سوزی منزل مسکونی در خیابان خاقانی مشهد (دوشنبه ۲۸ آبان ۱۴۰۳) سرانه فضای آموزشی در «تبادکان» مشهد به سه مترمربع رسید آغاز ثبت‌نام مقدماتی حج تمتع ۱۴۰۴ از پنجم آذر ۱۴۰۳ کمبود دارو و عدم تغییر سبک زندگی، بلای جان بیماران کلیوی | پیوند کلیه را جدی بگیرید وحید شالچی معاون فرهنگی و اجتماعی وزارت علوم شد + بیوگرافی و سوابق شیوع بیماری ناشناخته گوارشی در کشور | همچنان با کرونا درگیریم اجاره سیم کارت، دامی برای فریب شهروندان نحوه محاسبه متناسب‌سازی حقوق بازنشستگان تأمین اجتماعی چگونه است؟ (۲۸ آبان ۱۴۰۳) آغاز نام‌نویسی بیستمین دوره عمره دانشگاهیان (۲۸ آبان ۱۴۰۳) نکاتی برای پایداری زندگی و رابطه­ سالم بین همسران | دل‌بسته هم باشیم کمک ۱۴ میلیارد تومانی مردم خراسان رضوی به جبهه مقاومت سند ملی حقوق کودک به طور شایسته اجرا نشد ثبت‌نام داوطلبان کنکور برای ترمیم نمرات از آذرماه ۱۴۰۳ آغاز می‌شود انتقاد نماینده سابق مجلس از راه‌اندازی کلینیک ترک بدحجابی پیش‌بینی هواشناسی مشهد و خراسان رضوی (دوشنبه ۲۸ آبان ۱۴۰۳) | کاهش کیفیت هوا در شهر‌های صنعتی و پرجمعیت طی امروز و فردا توصیه‌های دندانپزشکی برای دیابتی‌ها مصرف کنسرو ماهی نجوشیده، منجر به بستری شدن یک ماهه شهروند مشهدی شد هشدار سازمان غذا و دارو: در سرماخوردگی و آنفلوانزا از مصرف خودسرانه آنتی‌بیوتیک بپرهیزید معلمان در بارگذاری مدارک برای رتبه‌بندی به این مراحل توجه کنند
سرخط خبرها

یک قطره خون!

  • کد خبر: ۶۱۹۱۸
  • ۱۳ فروردين ۱۴۰۰ - ۱۳:۰۵
یک قطره خون!
الهام ظریفیان - روزنامه نگار
تلفن را با سر و شانه می‌چســــباندم به گوشـــم و مثل مسخ شده‌ها تکرار می‌کردم: «جدی؟! ... وای... بیچاره سنی هم نداشت که...!» چاقو در یک دستم بود و پیاز از وسط برش خورده در دست دیگرم. جمله‌های بعدی از دهانم خارج می‌شدند: «زن و بچه شم نذاشتن برن تشییع جنازه ش؟!... بیا... کی از آینده ش خبر داره...؟! بردن چالش کردن، روش هم آهک ریختن... تمام!»
 
تلفن گاهی از بین سر و شانه ام سر می‌خورد و می‌افتاد روی صفحه صاف ام دی اف روی اوپن که خط‌های قهوه‌ای کج ومعوجش به طرز ناشیانه‌ای سعی داشتند از چوب تقلید کنند. در دلم می‌گفتم: «اَه...؟!» دستم را داخل پلاستیک می‌کردم، تلفن را برمی داشتم و دوباره با استخوان شانه ام آن را کنار گوش نگه می‌داشتم.
 
بعد برای اینکه پی حرف را گرفته باشم، می‌گفتم: «تو رو خدا شمام رعایت کنین... هیچ جا نرین... هیچ کس رو هم راه ندین...!» تقریبا کار هر روزم بود. سوپ را با شلغم و سیر و آویشن و ریشه جوز و کلی ادویه جات دیگر بار می‌گذاشتم. بعد می‌رفتم سراغ لیموشیرین و پرتقال. به اندازه‌ای که یک لیوان آب بدهد، دوسه تایشان را می‌چلاندم. روزی سه بار به همه دستگیره‌ها الکل می‌پاشیدم.
 
کلی کار‌های دیگر هم بود که حالا وقتی بهشان فکر می‌کنم، نفسم می‌گیرد و فکر می‌کنم خواب در خواب شده ام. بعد وحشت زده دنبال یک قطره خون می‌گردم، اما پیدایش نمی‌کنم که بگویم: «چیزی نیست... خون خواب رو باطل می‌کنه...»
دید و بازدید‌های عیدمان به لطف تماس‌های تصویری پیام رسان‌های مجازی بود و گاهی سوپ و آشی که برای هم می‌فرستادیم و قبل از آوردن به خانه ظرفش را با الکل ضدعفونی می‌کردیم.
 
زندگی مان شده بود دربه در گشتن دنبال یک شیشه الکل و یک بسته ماسک و یک قوطی ویتامین دی هزار! نه آجیل عیدی، نه دید و بازدیدی که به هوای نزدیک شدن ساعت پخش «نقی» تا آخر شب طول بکشد و نه حتی خندیدن به جوک‌هایی درباره تعداد ماچ‌های میهمانان در دید و بازدید‌های عید!
 
حالا با اینکه خیلی‌ها می‌گویند ما دیگر «سِر» شده ایم و آن همه حساسیت‌ها و وحشت‌ها کم رنگ شده اند، من هنوز هم فکر می‌کنم خواب در خواب شده ام. خونی هم در کار نیست. انگار دیگر هیچ خونی در رگ هایمان پیدا نمی‌شود.
 
شاید من هم یک جور‌هایی سِر شده ام که دیگر صبح‌ها بین راه رادیو را روشن نمی‌کنم تا خبر‌های اقتصادی را بشنوم، پسرکی را که پشت چراغ با دستمال چرکش رد‌های خاکستری روی شیشه می‌اندازد، نمی‌بینم و ظهر‌ها به هوای سرزدن به کتاب فروشی یک چهارراه بالاتر راهم را کج نمی‌کنم.
 
حتما سِر شده ام که هرچه حساب و کتاب می‌کنم و چرتکه می‌اندازم، باز هم هرماه یکی دو قسطم کم می‌آید و هرروز پلاستیک خریدهایم سبک‌تر می‌شود. حتما سِر شده ام که هرچه در خواب به خودم می‌گویم «توی خوابی!» بیدار نمی‌شوم.
گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->