محکومیت با پابند مهدی یراحی پایان یافت (۸ دی ۱۴۰۳) مرگ ۷ نفر بر اثر گازگرفتگی در تهران عوارض روحی سقط جنین در مادران چیست؟ خودروهای شوتی ۲۶۹ نفر را به کام مرگ کشاندند در چه صورتی سقط جنین باعث مرگ مادر می‌شود؟ همه آنچه باید درباره تجربه دندان درآوردن کودکتان بدانید | چالش‌های یک اتفاق دندانی تصادفات جاده‌ای در خراسان‌رضوی ۱۷ مصدوم بر جای گذاشت (۸ دی ۱۴۰۳) روغن‌کاری چرخ زنگاری توسعه از طریق نخبگان تسهیلات اشتغال تبصره ۱۸ به تأسیسات گردشگری استان خراسان رضوی پرداخت می‌شود ضرب و شتم شدید بازرس غذا و دارو در کرج میز کار مخصوص کمردرد ابداع شد افزایش قابل‌توجه آمار ابتلا به آنفلوانزا در کشور (۸ دی ۱۴۰۳) پراید، آلاینده‌ترین خودروی مشهد است معوقات حقوق بازنشستگان در ۳ ماه باقی‌مانده از سال ۱۴۰۳ با اعمال متناسب‌سازی واریز خواهد شد هشدار پلیس فتا درباره دو شگرد معروف کلاهبرداران تلفنی و پیامکی سقط جنین و خطر جدی باقی‌ماندن بقایای جفت در بدن مادر آنفلوانزا در رأس فهرست ویروس‌های درگردش کشور پیش‌بینی هواشناسی مشهد و خراسان رضوی (شنبه، ۸ دی ۱۴۰۳) | بارش باران و برف در روز‌های پایانی هفته بازسازی صحنه نزاع منجر به قتل | دوئل مرگ‌بار دهه‌هشتادی ها آیا حق عائله‌مندی برای زنان بازنشسته تأمین اجتماعی برقرار می‌شود؟ پارابن، عامل مهم سرطان پستان ده ماده غذایی برای رشد خوب مو‌ها خطرات جدی سوخت مازوت برای سلامت مردم اعتراف «بوقلمون‌های شمشیرکش» به ۶۰ فقره زورگیری | این زورگیران را شناسایی کنید + عکس کدام استا‌ن‌های کشور در هفته جاری بارانی می‌شود؟ (۸ دی ۱۴۰۳) + فیلم قتل پدر پولدار توسط پسر و عروس به خاطر تجدید فراش آلودگی هوا به مغز جنین آسیب می‌رساند «تناسب اندام» باعث سلامت مغز در سالمندان می‌شود دارو‌هایی که خطر لخته‌شدن خون را افزایش می‌دهند زنگ خطر سوختگی در زمستان چگونگی تامین انواع شیرخشک در داروخانه‌ها رشتخوار خراسان رضوی لرزید (۷ دی ۱۴۰۳)
سرخط خبرها

«چه دانم»‌های بسیار است...

  • کد خبر: ۶۰۶۲۵
  • ۱۶ اسفند ۱۳۹۹ - ۱۱:۲۹
«چه دانم»‌های بسیار است...
بهروز فرهمند - روزنامه‌نگار
«دوستان دیگر، اول سخنانشان را بفرمایند، من در پایان، چند نکته را عرض می‌کنم.»
این سخن شده بود ترجیع بند کلامش که تا بر زبان می‌آورد، همه ما نیم نگاهی از گوشه چشم به یکدیگر می‌کردیم و گاه نیز لبخندکی بر چهره می‌نشاندیم. گویی همه -بیش وکم- انتظار چنین حرفی را از او داشتیم.
اگر هم گپ وگفتی درمی گرفت و یک نفر پاسخ را می‌گفت که درست بود، او نیز نمی‌توانست سکوت کند و بی درنگ می‌گفت: «باور کنید من هم نوک زبانم بود و همین را می‌خواستم بگویم.» (!)
راستش را بخواهید، نمی‌دانم از کدام شیرپاک خورده‌ای شنیده یا در جایی خوانده بود یا به تجربه، خودش دریافته بود که هر فردی جلسه را جمع بندی و خروجی نشست را در چندجمله به حاضران ارائه کند و نقطه پایان را بگذارد، از دیگران «چیزفهم تر» است.

القصه آقای دوست، شهره جمع شده بود و معروف به «آقای جمع بندی!»
این را شور و اشتیاق سرخوشانه و چه بسا کودکانه او به جمع بندی کردن نشان می‌داد؛ هرچند جلسه‌ها بیشتر بر محوریت بده وبستان تجربه‌ها می‌چرخید و جمع بندی‌ای به آن معنا که به کرسی نشاندن سخن یا باور یک فرد باشد، سر سوزنی در کار نبود.
بعد‌ها بیشتر در رفتار آن دوست اندیشه کردم، زیرا پافشاری اش بر ایفای نقش تمام کننده، به شکل غریبی، افراط گونه بود و دور از اعتدال و رفتار طبیعی.

مانند جوانکی سرخوش که دوست دارد در بازی فوتبال، همیشه نوک حمله بازی کند و «لیونل مسی» هم نامیده شود، اما فاجعه در این است که از «مسی» شدن، فقط و فقط آرزویش را در دل دارد و نه بیش. به عنوان یک شاهد عینی ماجرا بار‌ها به این فکر کردم که اگر آن دوست، به جای این همه دورخیز ذهنی برای جمع بندی کردن بحث -آن هم ناشیانه- بر اصل موضوع و دستورکار نشست، متمرکز می‌شد، چه بسا می‌توانست سخنانی درخور جلسه، در چنته فراهم کند که در بزنگاه سخن، آن را بر روی میز بگذارد و افسار کلام را -چنان که خود واله و شیفته اش بود- محکم در دست بگیرد و پز دانایی اش را هم بدهد.
خاصه در روزگاری که به مدد ابوالعلم- عالی جناب گوگل- در کسری از ثانیه‌ می‌شود اطلاعات ریزودرشتی را از کاهگل پشت بام تا فرمول بمب اتم، به دست آورد و درباره شان، داد سخن داد و افاضه‌های بی پایان فرمود، چنان که افتد و دانی.

دوست نازنین ما -به گمانم-، اما راه دیگری را برگزیده بود؛ راهی که شاید -به باور خودش- مشقت و سختی کمتری داشت، اما پرستیژ آنی و اعتبار ساندویچی‌ای را که او در پی آن بود، برایش فراهم می‌آورد و اشتها و عطش بالانشینی اش را سیراب می‌کرد، این، اما همه ماجرا نبود.
دوستان!
دارنده یک جفت چشم تیزبین همواره می‌تواند لایه‌های دیگری از واقعیت را کشف کند، به شرط اینکه جای ایستادنش را کمی تغییر دهد تا ماجرا را از زاویه دیگر نیز بتواند ببیند و روی دیگر سکه را برای همه ما آشکار کند.

رفقا!
دوست بلندپرواز من اگر با سلسله «لاادریون» -به قول محمدصالح علای نازنین- زلف گره زده بود و از کودکی، آموزش دیده و تمرین کرده بود که وقتی در گفتگو، حرفی برای گفتن و چیزی در چنته ندارد، سینه ستبر کند، سر بالا بگیرد، گره از ابرو بگشاید و لبخندکی را نیز چاشنی صورت زیبایش کند و به بانگ بلند، بگوید: «متاسفم، من در این باره چیزی نمی‌دانم»، شاید هرگز، کم دانی و گاه، نادانی خودش را در پشت خاکریز «جمع بندی آخر با من» و «اول دوستان بفرمایند»، پنهان نمی‌کرد.
بگذریم. راستش را بخواهید، من حکایت آن دوست را بهانه کردم تا بتوانیم خودمان را بیشتر بنوازیم، بی هیچ تعصب.
چنان که من و شما هم اگر به وقت کم دانی یا نادانی در هر بحث و گفتگو، بی شرمساری بگوییم: «نمی دانم، اما اکنون می‌خواهم با افتخار از شما بیاموزم»، بی گمان بیشتر راه سربلندی را در پشت سر می‌بینیم و نه در پیش رو.

به بیان دیگر، بشر اگر تمدن‌ها ساخت و مرز‌های دانش را درنوردید، بی شک ریشه اش، شجاعت او در بر زبان آوردن همین یک واژه (نمی دانم) و اعتراف پیوسته وی به فزونی مجهولات بر معلوماتش بوده است.
انسان دچار گمراهی و غرور و نخوت، اگر می‌خواست در باد دانسته هایش بخوابد و به معلومات ناچیزش پز بدهد، هرگز به جایی نمی‌رسید، پس دور از انصاف نیست اگر گفته شود بشر هرچه دارد و ندارد، از صدقه سر انبوه همین «ندانم»‌ها و «چه دانم»‌های اوست که به قول مولانا جلال الدین محمد:
«چه دانم‌های بسیار است لیکن من نمی‌دانم/ که خوردم از دهان بندی در آن دریا کفی افیون»
و چه سزامند است که فراز واپسین این متن را سخن امام علی (ع) بگذاریم، آنجا که فرمود: هرکه جمله «نمی دانم» را ترک کند، به هلاکت افتد. (نهج البلاغه/ حکمت۸۵).
گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->