در سیاست خارجی و دیپلماسی، تنظیم و ساماندهی روابط مسالمتآمیز با همسایگان برای هر دولتی یک ضرورت درجه اول است. طرح «ائتلاف امید» یا همان «ابتکار صلح هرمز» که چندی پیش از سوی آقای رئیسجمهور در مجمع عمومی سازمان ملل مطرح شد، درواقع برنامهای است در راستای تحکیم روابط صلحآمیز با همسایگان جنوبی ایران و بهطورکلی تضمین بلندمدت صلح و امنیت در منطقه خلیجفارس.
هدف این طرح در درجه اول، تأمین امنیت انرژی و تجارت در خلیجفارس بهوسیله کشورهای منطقه بدون دخالت نیروهای خارجی و بیگانه است. بهبیاندیگر، طرح صلح هرمز به دنبال ایجاد امنیتی «درونزا» از طریق همکاریهای منطقهای بین کشورهای حوزه خلیجفارس است و در این راستا تصریح شده که این ائتلاف، علیه هیچ کشوری نبوده و رویکرد آن به مقوله امنیت نه سلبی، بلکه ایجابی است. از سال 1853م که عهدنامهای با عنوان «قرارداد صلح دائمی» بین دولت بریتانیا و برخی شیوخ عرب خلیجفارس بهمنظور تأمین امنیت این منطقه از سوی نیروهای بریتانیایی منعقد شد، تاکنون دولتهای غربی، ابتدا انگلیس و سپس آمریکا همواره خود را محق دانستهاند که به بهانه حفظ امنیت تجارت و انرژی در خلیجفارس، حضور نظامی و مداخله گسترده خود در این منطقه را موجه و مشروع جلوه دهند. ائتلاف امید در پی آن است که کشورهای منطقه را از تمایل به این امنیت برونزای پرهزینه
باز دارد و یک نظام امنیت دستهجمعی درونزا و بومی را جایگزین آن نماید. بهموجب این طرح، تمامی 8کشور ساحلی خلیجفارس میتوانند بدون وابستگی و نیاز به دولتهای خارجی، امنیت این منطقه را تأمین کنند، مشروط به اینکه اختلافات و خصومتها را به کناری نهند و با مبنا قراردادن منافع مشترک، ضمن ایجاد شرایطی امن در منطقه، مانع از سوءاستفاده قدرتهای خارجی از یک خلأ امنیتی شوند.
بدون تردید عامل اصلی حضور پررنگ نیروهای بیگانه در خلیجفارس، اختلافاتی است که بهموجب عوامل تاریخی، سیاسی و مذهبی بین دولتهای منطقه به وجود آمده است و تا زمانی که این عوامل اختلافبرانگیز برطرف یا حداقل تعدیل نشوند، این شرایط تداوم خواهد داشت. مسئله اساسی در این میان، نبود اعتماد متقابل بین ایران و دولتهایی چون عربستانسعودی، امارات متحده عربی و بحرین است. عوامل مؤثر در این بیاعتمادی و خصومت آنقدر متعدد، متنوع و ریشهدار هستند که در کوتاهمدت نمیتوان امیدی به حل آنها داشت؛ اما آنچه مسلم است، تنها یک مسیر برای برونرفت از این بحران وجود دارد و آن، مسیر دیپلماسی و گفتوگو است. گفتوگویی با هدف تنشزدایی و تقویت منافع و علایق مشترک. منافعی که عمدتا ناشی از موقعیت مشابه ژئوپلیتیک، ملاحظات اقتصادی و مشترکات فرهنگی و تاریخی است. این منافع مشترک عبارتاند از: امنیت صادرات انرژی، مبادلات تجاری منطقهای، مبارزه با تروریسم، توسعه صنعت گردشگری و توریسم، اشتراکات دینی و فرهنگی و حفظ محیطزیست.
همانطورکه کارل دویچ، نظریهپرداز سیاسی، گفته است، گسترش ارتباطات اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی بین مردمان دو یا چند کشور میتواند به ایجاد یک حس مشترک و یک ادراک جمعی مشترک بین آنها و درنهایت دولتهایشان منجر شود.
همچنین طبق نظر دیوید میترانی، ازنظریهپردازان روابط بینالملل، صلح جهانی تنها از راه سازماندهی فعالیتهای بینالمللی بر اساس نیازهای کارکردی همانند حملونقل، ارتباطات، بهداشت، فعالیتهای فرهنگی و تجاری و... حاصل میشود. از نظر او، با ایجاد شبکههایی از سازمانهای کارکردی بینالمللی برای رفع نیازهای گوناگون انسان، تمایل و گرایش به جنگ از میان رفته و انسان در مسیر صلح جاودانه قرار خواهد گرفت. پیشتر از همه اینها نیز امانوئل کانت، فیلسوف شهیر، در نظریه صلح ابدیاش بر نقش عوامل غیرسیاسی و بهویژه توسعه مبادلات تجاری و بازرگانی بین کشورها در ایجاد صلح در جهان تأکید کرده بود. بر این اساس به نظر میرسد که آنچه میتواند کشورهای حوزه خلیجفارس را در مسیر گفتوگو، مذاکره و تفاهم بیشتر قرار دهد، نه ملاحظات سیاسی و ایدئولوژیک، بلکه ملاحظات غیرسیاسی، بهویژه اشتراکات فرهنگی و منافع اقتصادی و زیستمحیطی مشترک است. همچنین افزایش ارتباطات اجتماعی در قالب ارتباطات مردمی و غیردولتی بین جوامع یادشده میتواند زمینههای اشتراک منافع و نزدیکی هرچه بیشتر دولتهای آنها را نیز در این منطقه فراهم سازد. به عکس، اصرار و پافشاری بر مواضع سیاسی و ایدئولوژیک از ناحیه دوطرف، حاصل و نتیجهای جز افزایش تنش و خصومت بیشتر به همراه نخواهد داشت.