سرنوشت لایحه فرونشست زمین در مجلس به کجا رسید؟ دستور اقدامات مقابله‌ای و پیشگیرانه فوری در برابر «حشره سنک» در مشهد حریق کنتور برق در خیابان بابانظر (۳ شهریور ۱۴۰۳) مرگ تلخ مادر باردار و دختر خردسال مشهدی در دریای خزر (۳ شهریور ۱۴۰۳) پیام وزیر جدید آموزش و پرورش درباره دغدغه‌های معیشتی فرهنگیان تمهیدات ترافیکی پلیس راهور برای روز اربعین در مشهد (۳ شهریور ۱۴۰۳) ستاد مرکزی اربعین: زائران روز اربعین به کشور برنگردند قرار گرفتن در معرض نور مصنوعی در شب به سلامتی شما آسیب می‌رساند هواشناسی: دمای ۴۸ درجه‌ای در شهر‌های زیارتی عراق به ثبت رسید ویدئو | لحظه دیده شدن پلنگ ایرانی در پناهگاه حیات وحش حیدری نیشابور (۳ شهریور ۱۴۰۳) دومین مورد آبله میمونی جهش‌یافته در خارج از آفریقا تایید شد سردار رادان: ۲.۵ میلیون زائر تاکنون از عراق بازگشته‌اند (سوم شهریور ۱۴۰۳) سازمان اورژانس کشور: روند کاهشی موارد غرق‌‍شدگی در استان‌های خراسان تغییر در نرخ اضافه‌کار پرستاران و استخدام نیرو‌های جدید (سوم شهریور ۱۴۰۳) راه‌های موثر برای مبارزه با حشره «سِنَک» ستاد اربعین هلال احمر:۲۵۳ زائر مصدوم و جان‌باخته به داخل کشور انتقال یافتند تصادف شدید موتورسیکلت و خودرو در بلوار شریعتی مشهد + جزئیات (۳ شهریور ۱۴۰۳) تحویل وزارت میراث فرهنگی به صالحی امیری با حضور عزت الله ضرغامی دستگیری ۵ متهم درگیری مسلحانه در مشهد + فیلم دبیر انجمن علمی داروسازان ایران: به دلیل اعمال تحریم‌ها، با کمبود دارو‌ مواجه هستیم پلیس هرمزگان از کشف هروئین در چند بسته‌ شیرخشک‌‌‌ خبر داد ویدئو | لحظه انفجار خودروی سواری پس از تصادف با تریلی در محور ایلام-مهران (۲ شهریور ۱۴۰۳)
سرخط خبرها

یاد مسعود با کرونا آمد

  • کد خبر: ۷۱۱۲۶
  • ۲۹ خرداد ۱۴۰۰ - ۱۲:۰۳
یاد مسعود با کرونا آمد
محمدرضا امانی - نویسنده

حتی آن زمانی که وزنم به زحمت ۳۵ کیلو می‌شد، هم استعداد چندانی در بازی فوتبال نداشتم. همیشه در زنگ ورزش جزو آخرین نفراتی بودم که با اکراه انتخاب می‌شدم. بدون استثنا هم جایگاهم میان دو تیرک دروازه بود. یکی از آخرین رویارویی‌های جدی‌ام با مسعود، میان همین دو تیرک آهنی بود. با مسعود هم سن‌وسال و همسایه بودیم، اما نه خیلی صمیمی. سال‌ها قبل در یک سالن ورزشی وقتی وزنم از ۷۰ کیلو هم عبور کرده بود، مسعود که در تیم مقابل بود، پس از دریبل زدن مدافعان تیمم، مانند اجل معلق یک‌باره مقابلم ظاهر شد. حالا من بودم و مسعود و آبرویی که در آستانه ریختن بود.

 

انگار قصد داشته باشم گوساله‌ای رمیده را مهار کنم، با دست‌هایی گشوده به استقبال مسعود رفتم. شلیک مسعود هرچند قدرت بی‌اندازه‌ای داشت، آن دقت لازم را نداشت و دروازه نجات یافت؛ اگرچه به‌علت شدت صدمات دو هفته در خانه ماندم. پس از آن شب دیگر مسعود را خیلی کم دیدم. دانشگاه و کار و ازدواج، دیدار‌های تصادفی‌مان را به همان دست تکان دادن‌های از دور محدود کرد. از دوستان مشترک می‌شنیدم که سخت در تلاش است برای قبول شدن در رشته پزشکی. بعد‌ها شنیدم که در یکی از شهر‌های غربی کشور پرستاری می‌خواند و یک شب هم که به خانه پدرم آمده بودم و کوچه را چراغانی دیدم، فهمیدم که ازدواج کرده است.

 

یاد مسعود با کرونا آمد، وقتی که برادرم با ۴۰ درصد درگیری ریه در بیمارستان بستری شد. او در خط مقدم جبهه بود و در آن دو هفته شاهد بودم که بدون هیچ اکراه و هراسی با بیماران کرونایی در ارتباط است و با خنده و شوخی و التماس، از بیماران می‌خواهد که مایعات بنوشند و چند قاشق غذا بخورند. مسعود، همسایه‌ای که خیلی با او صمیمی نبودم و شوت‌هایش دمار از روزگارت درمی‌آورد، بهار قرن تازه را ندید. مسعود شهید شد. او مانند غریقی بود که صدهانفری را که درحال غرق شدن بودند، نجات داد. اما جانی برایش نماند تا خودش را به ساحل امن برساند.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->