آیا آتش‌سوزی در فرودگاه رشت صحت دارد؟ (۲۸ مرداد ۱۴۰۴) حذف ایستگاه راه‌آهن نیشابور از نقشه ریلی کشور! (۲۸ مرداد ۱۴۰۴) یادی از دکتر جواد حدیدی | آینه‌دار تمدن شرق اشتباه‌های رایج زنان در زندگی مشترک | این ونوسی‌های پراشتباه اعزام ۴ هزار مددجوی کمیته امداد خراسان رضوی به اربعین | مشارکت خیرین، آرزوی زیارت کربلا را محقق ساخت امتحانات دانشگاه‌ها در تعطیلات روز شنبه (یکم شهریور ۱۴۰۴) برگزار می‌شود | لزوم پایان امتحانات تا ۲۳ شهریور افزایش قطار‌های فوق‌العاده به مقصد مشهد در دهه پایانی صفر ۱۴۰۴ مدیرعامل آب و فاضلاب مشهد: مشهد کمترین سرانه مصرف آب را در سطح کشور دارد خداحافظی با پیرترین هواپیمای کشور | ایرباس ۴۱ ساله ایران‌ایر بالاخره بازنشست شد ثبت ۵۴۳ چندقلوزایی در خراسان رضوی طی ۴ ماه نخست سال جاری کم‌خوابی چگونه سلامت قلب را تهدید می‌کند؟ چرا چای جایگزین مناسبی برای آب نیست؟ وزیر کشور: آموزش نباید به خاطر ناترازی انرژی تعطیل شود شرایط برای واگذاری سریع سهام شرکت‌های صندوق تأمین اجتماعی مهیا نیست شیرخشک رژیمی وارد داروخانه‌ها شد اهدای عضو بانوی مرگ مغزی در مشهد به ۶ بیمار زندگی دوباره بخشید (۲۸ مرداد ۱۴۰۴) ۱۳۰۰ طلاق صوری در میان مقرری بگیران تأمین اجتماعی کشف شد وعده وزیر آموزش و پرورش برای افتتاح ۲۴۰۰ مدرسه تا مهر ۱۴۰۴ + ویدئو ۱۷۰ ایستگاه صلواتی به زائران پیاده در جاده‌های مشهد خدمت می‌کنند اعمال محدودیت‌های جاده‌ای در تعطیلات شهادت امام رضا (ع) چرا درختان ۸۰ ساله ارومیه نابود شدند؟ المپیادی‌ها از «سربازی» معاف نیستند | کسب ۴۰ مدال طلای جهانی در ۲.۵ سال اخیر تخصیص اعتبار ۵ هزار میلیارد ریالی به سپاس‌کارت معلمان کشف ۱۴۸ قطعه سکه طلای فاقد کد استاندارد در سبزوار (۲۸ مرداد ۱۴۰۴) بیش از ۱۶ درصد مدارس کشور غیردولتی هستند | اجرای قانون بیمه ۳۰ ساعته معلمان از ابتدای سال تحصیلی ۱۴۰۴ تدابیر ویژه برای جلوگیری از قطع برق در اطراف حرم امام‌رضا(ع) در دهه آخر صفر ۱۴۰۴ | تصمیم‌گیری نهایی با استاندار معوقات حقوق بازنشستگان تأمین اجتماعی نیمه‌اول شهریورماه ۱۴۰۴ پرداخت می‌شود بوی بدن چه چیز‌هایی را در مورد سلامتی شما آشکار می‌کند؟
سرخط خبرها

آدم باید قدرشناس باشد

  • کد خبر: ۸۴۸۶۵
  • ۲۹ مهر ۱۴۰۰ - ۱۲:۱۲
آدم باید قدرشناس باشد
محمدرضا امانی - نویسنده

از نصیحت‌هایی که همیشه بابا میان صحبت هایش به ما می‌گفت، این بود که اگر در زندگی، کسی یک لیوان آب خالی هم به دستتان داد، آن را در خاطرتان نگه دارید تا یک روز بتوانید همان محبت کوچک و ساده را جبران کنید.

آن شب لحاف تشک‌هایی که وسط خانه عین کوه روی هم ریخته بودیم، برایمان نقش قله اورستی را داشت که با برادرم باید فتحش می‌کردیم. هنوز به میانه‌های قله نرسیده بودیم که زنگ خانه به صدا درآمد. پشت در آقاهاشم بود که از سرما گردن لاغرش را در یقه کاپشنش فرو برده بود. لپم را که کشید، زبری انگشتانش صورتم را خراشید.

گفت: «بابات هست؟» پابرهنه تا داخل خانه دویدم و به بابا که جلو تلویزیون نشسته بود، می‌گویم آقا هاشم جلو در منتظرش است. بابا غرغری می‌کند که چرا به خانه دعوتش نکرده ام و خودش تند از جایش بلند می‌شود و از همان داخل خانه صدایش را بلند می‌کند و آقاهاشم را به خانه تعارف می‌کند.

بیست دقیقه بعد که از جلو در حیاط به داخل خانه برمی گردد، سرما حسابی به جانش نشسته است. خودش را به بخاری می‌چسباند و در مقابل پرسش مامان که آقاهاشم برای چه کاری آمده بود؟! به نقطه‌ای نامعلوم در سقف خیره نگاه می‌کند. کمی که گرما زیر پوستش نفوذ می‌کند، به حرف می‌آید. «بیچاره کمی پول قرض می‌خواست. دارد خانه اش را می‌سازد و لنگ مانده است.»

مامان درحالی که سعی می‌کند با اخم لحاف و تشک‌ها را از زیر دست و پای ما بیرون بکشد، می‌گوید: «حالا داری که قرض بدهی؟!»

بابا درحالی که از گرمای بخاری کیفور می‌شود، دست هایش را به هم می‌مالد و لبخند پهنی بر صورتش می‌نشیند. معنی این لبخند را خوب می‌فهمم. این لبخند همیشه دشوارترین کار‌های دنیا را به آسانی خوردن یک لیوان آب بدل می‌کند.

صبح زود از صدای به هم خوردن استکان نعلبکی‌ها از خواب بیدار می‌شوم. هوا هنوز کامل روشن نشده است. بابا چای را در نعلبکی ریخته است تا زودتر خنک شود و از سرویسش جا نماند. همان طور که چای را هورت می‌کشد، به مامان می‌گوید: «خودم که ندارم. ولی هر طور شده است برایش جور می‌کنم.

این آقا هاشم خیلی به گردن ما حق دارد.» مامان به تکه نان که روی بخاری گرم شده است، پنیر می‌مالد و به دست بابا می‌دهد تا در راه بخورد. مامان می‌گوید: «آن وقت‌هایی که جبهه بودی، زن همین آقا هاشم سر هر ماه یک دبه شیر یا مسکه می‌آورد. تابستان‌ها هم که انباری از خربزه و طالبی خالی نمی‌شد. آقاهاشم آدم قدرشناسی است.

هر کاری می‌توانی برایش بکن.» بابا لقمه را از دست مامان می‌گیرد و می‌گوید: «آدم خوب است قدرشناس باشد.» ظهر که از مدرسه برمی گردم، دسته اسکناسی را کنار تلویزیون می‌بینم.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
آخرین اخبار پربازدیدها چند رسانه ای عکس
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->