سعیده آل ابراهیم | شهرآرانیوز؛ براساس آمارها در کشور حدود ۷ میلیون حاشیهنشین داریم که سهم مشهد از این آمار بیش از یک میلیون نفر است. این موضوع به مرور به یک معضل تبدیل شده است که رفع آن نیازمند همکاری و همراهی همه دستگاههاست. در این میان، گروههای مردمی خودجوش پای کار آمدهاند تا باری را که روی زمین مانده است بردارند و طبیعی است که حمایت دولت از این گروهها و مشارکت این تشکلها در کنار یکدیگر، اوضاع بسامانی برای حاشیه شهر رقم میزند.
تشکل مهربانو یک سالی است در حاشیه شهر مشهد فعالیت دارد و به قشری توجه میکند که در میان سیل کمکها مغفول میماند. زنان سرپرست خانوار و دختران نوجوان آنها نوک پیکان کمکهای این تشکل هستند، کسانی که اگر به مشکلاتشان توجه نشود، ممکن است آسیبهای ناشی از آن، دامنگیر جامعه شود. ۲۲ بانو به صورت جهادی کار را در این تشکل دست گرفتهاند و در مسیر بهبود سلامت روان این قشر میکوشند. آنها معتقدند گاهی حتی یک صحبت میتواند معجزه کند.
زهرا عباسپور اهل رفسنجان است و پس از ازدواج به مشهد کوچ میکند. حالا ۱۶ سالی میشود که ساکن مشهد است. کارشناسی ارشد تاریخ تشیع خوانده است و اکنون در حال تحصیل در مقطع کارشناسی ارشد مطالعات زنان است. از همان ابتدا نیز به حوزه زنان علاقهمند بود. به همین دلیل، ابتدا فعالیتش را از انجمن اسلامی دانشآموزان شروع میکند و پس از آن با فعالیت در مؤسسه حیات طیبه و جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی پا به عرصه فعالیتهایاجتماعی میگذارد.
متولد سال ۶۰ است، اما آنقدر در حوزه زنان علاوه بر مطالعه، پژوهش میدانی کرده است که حرفهایش نشان از پختگی دارد و زیر و بم مشکلات زنان سرپرست خانوار حاشیه شهر را میداند. حتی به نکاتی نیز که شاید از دید ما پنهان مانده است توجه میکند. مشتاق کار و پیگیر حل مشکلات این زنان و خانوادههایشان است. همین اشتیاق و پیگیری او را پای میز مصاحبه کشانده است تا درد این مردم را به گوش افراد بیشتری برساند.
میشود گفت زمانی جرقه شروع به کار تشکل مهربانو به ذهنش میرسد که گذرش به تنها کمپ ترک اعتیاد اجباری بانوان در مشهد میافتد و دختران نوجوان، جوان و زنانی را میبیند که مشت اعتیاد آنها را مچاله کرده است. دختری را میبیند که برادرانش نمیگذارند سهمی از ارث خانوادگیشان ببرد و برای رهایی از زندگی بیسروسامانش به سمت اعتیاد کشیده میشود یا زنی که توسط همسر مصرفکنندهاش رها میشود و در نبود تکیهگاه، بهاشتباه اعتیاد را پناه میبیند. رضاپور به این نتیجه میرسد که با انجام برخی مشاورههای حقوقی یا خانوادگی، میتوان سد راه اعتیاد، مشکلات دیگر و در نهایت نابودی زندگی این زنان شد.
او معتقد است ۴ سالی میشود به صورت تخصصی در حوزه زنان ورود پیدا کرده است، پژوهش انجام میدهد و یادداشتهای مرتبط مینویسد. براساس این تحقیقات به حوزههایی میرسد که آمار آن در مشهد زیاد است مانند زنان سرپرست خانوار که اگر نیازمندیهایشان رفع و مشکلاتشان حل نشود، در آینده شاهد آسیبهای اجتماعی میشویم. «طبق آمار سرشماری سال ۹۵، تعداد زنان سرپرست خانوار در مشهد رتبه دوم را داشته است. خیلی به این موضوع فکر میکردم که اگر آمارها این میزان را نشان میدهد، پس در واقعیت اوضاع چگونه است. با این افکار درگیر بودم که یک نفر حرف خوبی به من زد. گفت مسائل زنان با پشتمیزنشینی حل نمیشود و باید به کف میدان رفت. به همین دلیل، به صورت میدانی به حاشیه شهر رفتم و در نهایت، تشکل مهربانو را به راه انداختم و از ظرفیتهای موجود استفاده کردم.»
او بر این باور است که متأسفانه افراد فکر میکنند مددکاری و کمک به مردم محروم این است که به آنها بسته معیشتی بدهند، در صورتی که او به یقین رسیده است که مردم در حاشیه شهر بیش از اینکه مشکل معیشتی داشته باشند، دچار مشکل سلامت روان هستند. «متأسفانه این خانوادهها مهارت تصمیمگیری لازم را ندارند و عزت نفس پایینی دارند. آنها نمیدانند مسئلههایشان را چطور حل کنند. هدفمان در مهربانو این بوده است و هست که دید این افراد را به سختیهای زندگی تغییر بدهیم. ابتدا درسنامههایی تنظیم کردیم که بدانیم چه برنامهای برای زنان سرپرست خانوار و فرزندانشان در نظر بگیریم.»
عباسپور اولین بار خودش تنها این کار را شروع میکند و به مرور به ۲، ۵ و حالا ۲۲ نفر رسیده اند، ۲۲ بانویی که همگی از روانشناس گرفته تا وکیل و ... به صورت جهادی کار میکنند. شماره تلفن اعضای این گروه در اختیار گروه هدفشان قرار دارد تا هر زمانی که نیاز است مشکلاتشان را تلفنی به آنها بگویند و راهنمایی بگیرند. «نیازمندیها خیلی زیاد، اما نیروهایمان کماند. هرروز تلفنی با مددجویان در ارتباط هستیم و گاهی مکالمههای تلفنی یکساعته نیز با آنها دارم. در شبکههای مجازی نیز با زنان و دختران نوجوان این خانوادهها در ارتباط هستم و برای بعضی از مشکلاتی که حاد است، حضوری گفتگو میکنیم.»
او به همراه همکاران دیگر خود در تشکل مهربانو براساس مشکلات و نیازمندیها، مدلی ترسیم میکند برای دختران نوجوانی که سایه پدر بالای سرشان نیست و از محبت پدرانه بیبهرهاند. «این دختران در لبه پرتگاهی قرار دارند که در نبود پدر، مادر بیشتر اوقات مشغول کار است و توجه کاملی به این بچهها نمیشود. در نتیجه، نیازمند مربی تربیتی برای این دختران بودیم.
مورد بعدی نیاز به مشاوره فردی و خانوادگی همچنین مشاوره حقوقی بود. بیشتر دختران نوجوانی که در جلسات ما شرکت میکردند، از رفتار و صحبتهایشان متوجه میشدیم که با زبان بیزبانی به ما میگویند: «هیچکس ما را دوست ندارد، اما شما با ما دوست باشید!» وقتی آنها را در آغوش میگرفتیم، دوست نداشتند از آغوشمان بیرون بروند. همه اینها نشانه کمبود محبت بود.»
مشاهدات عباسپور در حاشیه شهر حاکی از این است که در برخی مناطق دخترانی در شانزدهسالگی یا یکی دو سال بالاتر و پایینتر، در حال انجام کارهای مربوط به طلاقشان هستند. «موردی داشتیم که دختر متولد سال ۸۷ و عقد کرده بود. همسرش شکاک بود. به همین دلیل، اجازه نداده بود این دختر در شبکههای اجتماعی حضور داشته باشد. حتی زمانی که بین صحبت، همسرش با او تماس گرفت، رنگ دختر مانند زردچوبه شده بود، زیرا از شوهرش میترسید. جدا از این موارد، او هیچ درکی از ازدواج و مفهوم آن نداشت. متأسفانه از نظر قانونی هم در این زمینه مشکلاتی وجود دارد. از یک طرف، گفته میشود منعی برای ازدواج دختران کمسنوسال وجود ندارد. از طرف دیگر، اگر بخواهد برای مهریهاش اقدام کند، میگویند باید حکم کفالت بیاید.»
او و همکارانش جلساتشان را در مساجد میگذارند و در مورد مفاهیم مختلفی با زنان و دختران صحبت میکنند. عباسپور به یاد دارد که موضوع یکی از جلسات در مورد صبوری بود و یکی از زنانی که در آن جمع حضور داشت، ادعا میکرد که خیلی صبور است، زیرا فرزندش را از ظهر به حمام میبرد و چندین ساعت به شستوشوی او میپردازد. این زن تصور اشتباهی از صبوری داشت، در صورتی که دچار وسواس شدیدی بود. «خانمی در میان مخاطبان ما بود که همسرش بر اثر تصادف، دچار حیات نباتی شده بود.
به همین دلیل، او و پسر سیزدهسالهاش کار میکردند تا خرج خانه را درآورند. البته بیشتر سعی میکرد خودش کار کند تا فرزندش درس بخواند. این خانم در مسیری که از جاده توس به سمت جاده سیمان میرفت، تصادف میکند و استخوان پایش از ۸ جا میشکند. بارها عمل کرده بود، اما پایش خوب نشده بود و از سر اجبار، با همان پا سر کار میرفت، اما به دلیل حجم مشکلات، در برزخ اعتیاد گیر افتاده بود. زمانی که درد زیاد میشود، فرد به دنبال مسکن میرود. باید دست چنین افرادی عزتمندانه گرفته شود، نه با بسته معیشتی.»
هر زن یا دختری که در جلسات مهربانو شرکت میکند، میداند که پایان جلسه ۲۰ دقیقه وقت برای هر نفر هست که هرچه دل تنگش میخواهد بگوید. «یک مرتبه دختر نوجوان پانزدهسالهای جلو آمد و هنگام صحبت گریه میکرد. دست برادرش بر اثر رسم تیر هوایی در یک عروسی، دچار آسیب شده بود. پس از آن دچار افسردگی شده و در نهایت به زندگیاش پایان داده بود. در همان گیر و دار، از میان اقوام، خواستگاری برای این دختر پیدا میشود.
مادر به دلیل شرایط مخالفت میکند، اما اجازه میدهد دخترش مدتی پیش آن خانواده بماند. این دختر وابستگی شدیدی به برادرش داشت و متأسفانه در نبود این حمایت عاطفی، به پسر آن خانواده وابسته شده بود و بارها دچار آسیب میشود. متأسفانه پس از این اتفاقات، دختر بهشدت دچار آسیب روحی و روانی شده بود و حتی به فرار از خانه اقدام کرده بود. پدر و مادر نیز در برابر درمان او مقاومت میکردند. در نهایت، حالا این دختر در بهزیستی نگهداری میشود.»
عباسپور و همگروهیهایش یک سال است که این کار را شروع کردهاند، اما با بانوانی که ۱۰ سال است در این منطقه کار کردهاند در ارتباط هستند تا شناخت بهتری از منطقه داشته باشند. او باور دارد مجموعههای مردمی تکلیف حقوقی و قانونی ندارند و تنها به این دلیل که کاری روی زمین مانده است به کمک آمدهاند. «ساختارهای دولتی میخواهند تنها خودشان به حاشیه شهر ورود کنند. این امر اشتباه است، در صورتی که باید تشکلها و کانونهای مردمی را حمایت کنند. البته متأسفانه از طرف دیگر، تعصب مجموعهای نیز برای کسانی که در حاشیه شهر کار میکنند وجود دارد که میخواهند همهچیز به نام خودشان تمام شود و این موضوع مشکلساز است.»
او با توجه به نتایجی که از ارتباط با خانوادهها در حاشیه شهر به دست آورده، به این نتیجه رسیده است که در حوزه زنان بدسرپرست مشکلاتی وجود دارد که رفع آنها بهراحتی امکانپذیر نیست، زیرا در قانون مشخص نشده است. «زنی را میشناختیم که همسرش پس از ترک اعتیاد، به مصرف قرص با دوز بالا روی آورده بود. همین امر به توهمات شدیدی در او منجر شد که تحمل زندگی را برای این زن دشوار کرده بود. ضمن اینکه آنها ۳ بچه، سهساله، پنجساله و هشتساله داشتند و مرد خانواده نهتنها خودش سر کار نمیرفت بلکه مانع از اشتغال همسرش میشد. این خانواده خیلی از شبها و روزها چیزی برای خوردن نداشتند و گهگاه از همسایهها موادغذایی میگرفتند. به این دلیل که مرد خانواده حضور داشت، نهادها دخالت نمیکردند تا سرانجام از سوی معاون دادستان حکم جلب مرد صادر شد.»
او بر این باور است که لازمه مددکاری، مادری و خواهری کردن برای این آدمهاست. آنها ابتدا کار را مختص زنان سرپرست خانوار شروع کردند، اما به مرور خانوادههای آسیبپذیر نیز به جمع آنها اضافه شدند. این گروه از همان ابتدا هدفش کمک مالی نبود، زیرا محوریت حوزه کاری آنها در حوزه مسائل روحی و روانی است، اما در مواقع ضرور که مشکلی برای این خانوادهها به وجود میآید، خودشان پول روی هم میگذارند تا رفع شود. «اوایل اطلاعیهای در فضای مجازی منتشر کردیم و خواستیم که اگر افراد میخواهند، به صورت داوطلبی به ما کمک کنند. تقریبا همه نیروهایمان شغل رسمی دارند. با وجود این، برای کار داوطلبیشان وقت میگذارند.»
او هر زمان که به حاشیه شهر میرود و در جریان مشکلات خانوادهها قرار میگیرد، در راه برگشت، چشمهایش پر از اشک است و گاهی خیابانهای اطراف خانهشان را چند بار دور میزند تا کمی حالش بهتر شود بعد به خانه برود، اما بازهم خسته نمیشود و هر بار علاقه و دغدغهای که دارد او را پای کار میکشاند. «با اینکه با اتفاقات منفی و تلخی روبهرو میشوم، یاد گرفتهام غمهای کوچک بیارزشاند و نباید فکرم را درگیر آنها کنم. اکنون مسائل اجتماعی زیاد شدهاند، اما احساس میکنم بانوان امروز به مسائل حاشیهای بیشتر اهمیت میدهند. اگر دنیا را از دریچه دیگری به آنها نشان دهیم، زندگیشان تغییر میکند و زمانی که متوجه غم بزرگ شوند، غمهایکوچک را از یاد میبرند.»
او مادر ۴ دختر است که بزرگترین آنها کلاس دهم و کوچکترینشان پنجساله است. در همه این سالها، فعالیت اجتماعی را در کنار مادرانگی حفظ میکند و به نسبت شرایطی که در طول این سالها داشته است، تنها مدل و زمان فعالیتها را تغییر داده است. «ویژگی خوب خانوادههای دارای چند فرزند این است که همه میدانند وظیفهای برای انجام دادن دارند. همسر و خانوادهام من را حمایت میکنند. حتی همسرم در کارهای خانه کمک میکند و تاکنون از من گلهای نکرده است. زمانی که یک زن میخواهد در اجتماع کار کند، اگر حمایت همسرش را نداشته باشد، از یک جا به بعد کار را رها میکند.»