درباره نویسنـده
علی موسی زاده

علی موسی زاده

نویسنده و مدرس داستان

تعداد مطالب ۹۶
بازدید کل مطالب ۶۷۰۱۴
کامنت های مطالب ۰

آخرین مطالب علی موسی زاده

از من فقط سراغ عقاب‌ها را بگیر!

از من فقط سراغ عقاب‌ها را بگیر!

نکته طلایی امروز در یک جمله خلاصه می‌شود: «فقط و فقط شاهکار بخوانید!» کتاب‌های خوب را، حتی اگر سخت‌خوان هستند، بخوانید و باز بخوانید.
کد خبر : ۲۳۲۸۸۹
۱۴۰۳/۰۳/۲۱ - ۱۲:۰۶
آنجا که ورد‌های شفابخش را قایم کرده ام

آنجا که ورد‌های شفابخش را قایم کرده ام

اول از همه، این را بگویم که شاید خیلی از مبتدی‌ها با خودشان فکر می‌کنند، صرف اینکه یک ایده یا ماجرای خوبی برای تعریف کردن داشته باشی، کار تمام است و تو حالا یک نویسنده‌ای و کافی است دست به قلم ببری و تندوتند کاغذ‌ها را سیاه کنی. ولی واقعیت چیز دیگری می‌گوید.
کد خبر : ۲۳۲۰۲۴
۱۴۰۳/۰۳/۱۶ - ۱۴:۲۸
پوست موز در پیچ راه پله

پوست موز در پیچ راه پله

در قصه گفتن به این معنا که چطور ماجرا‌ها را به هم ببافیم و مخاطب را فتیله پیچ کنیم، یک تصور کلاسیک همگانی وجود دارد که می‌گوید برگ برنده ات را برای پایان قصه نگه دار.
کد خبر : ۲۳۰۹۶۱
۱۴۰۳/۰۳/۰۹ - ۱۰:۵۲
ریشه‌های درهم تنیده قارچ‌ها

ریشه‌های درهم تنیده قارچ‌ها

اگر قرار باشد داستان از زاویه دید اول شخصی نقل شود که ذهن درست و درمانی ندارد باید چه کار کرد؟
کد خبر : ۲۳۰۵۵۴
۱۴۰۳/۰۳/۰۷ - ۱۲:۱۰
تپیدن قلب اسب‌ها

تپیدن قلب اسب‌ها

شاید حق با آن دسته از پژوهشگرانی باشد که اعتقاد دارند کار هنر و ادبیات، آشنازدایی از زندگی روزمره است.
کد خبر : ۲۲۸۱۰۶
۱۴۰۳/۰۲/۲۶ - ۱۲:۱۰
آجر‌هایی برای عمارت خیالی

آجر‌هایی برای عمارت خیالی

خانه‌ها در خیلی از داستان‌ها اصلا درست ترسیم و توصیف نمی‌شوند.
کد خبر : ۲۲۷۷۱۶
۱۴۰۳/۰۲/۲۴ - ۱۵:۵۴
آواز پرنده‌های صبح (۲)

آواز پرنده‌های صبح (۲)

سقراط حکیم می‌گوید «هرکس همان گونه که فکر می‌کند، حرف می‌زند.» این جمله اگر ابعاد مختلفی داشته باشد، بیایید به این بُعدش بچسبیم که آدم‌ها با شیوه‌های متفاوت از همدیگر صحبت می‌کنند، چون افکارشان با دیگری فرق دارد.
کد خبر : ۲۲۶۶۵۰
۱۴۰۳/۰۲/۱۹ - ۰۹:۴۵
آواز پرنده‌های صبح

آواز پرنده‌های صبح

یکی از مشکلات حادی که یقه خیلی از نویسنده‌ها را گرفته و از آن خبر ندارند، ضعف در نوشتن گفتگو‌های زنده و جان دار داستانی است.
کد خبر : ۲۲۶۲۷۹
۱۴۰۳/۰۲/۱۷ - ۱۵:۳۱
جنگ دو برادر

جنگ دو برادر

آن موقع یک جنگ ناجور بین همین سعید بچاری و برادرش حمید راه افتاده بود. فاصله سنی این دوتا فقط یک سال بود.
کد خبر : ۱۶۵۳۴۰
۱۴۰۲/۰۳/۰۱ - ۱۶:۴۰
رد کافه خالی

رد کافه خالی

یک کافه کوچک خالی بود. نزدیک شهرک. درست در مسیر پیاده آمدن‌های من که هربار دلم را مالش می‌داد.
کد خبر : ۱۶۳۹۷۸
۱۴۰۲/۰۲/۲۴ - ۲۰:۱۳
از سوزن و جوالدوز

از سوزن و جوالدوز

تصویر پرده‌های نقاشی شده قهوه خانه‌ای با آن دو لشکر همیشگی خیر و شر، زندگی و آدم‌ها را برای من ساده کرده بود.
کد خبر : ۱۶۲۶۴۹
۱۴۰۲/۰۲/۱۷ - ۱۳:۵۷
توفیر ماشین حساب آن‌ها و چرتکه ما

توفیر ماشین حساب آن‌ها و چرتکه ما

غلامعلی هرکجا می‌رفت همان ژست خاص خودش را می‌گرفت که می‌گفت از یک یارویی به اسم همفری بوگارت یاد گرفته.
کد خبر : ۱۶۱۳۷۱
۱۴۰۲/۰۲/۱۰ - ۱۲:۴۲
آن دیوار همیشگی

آن دیوار همیشگی

دیوار شهرک و آی از دیوار شهرک. هرکسی می‌توانست بعد از کلی تقلا خودش را برساند آن بالا دنیا می‌آمد توی مشتش.
کد خبر : ۱۵۹۱۱۵
۱۴۰۲/۰۱/۲۷ - ۱۶:۴۹
پسربچه‌ای که آرزوهایش زیر بالش ماند

پسربچه‌ای که آرزوهایش زیر بالش ماند

می‌گفت اگر شب قدر را کسی عبادت کند و آن قدر خالص باشد و با تمام وجود قلب پاکش را روبه روی خدا بگذارد یک اتفاق می‌افتد؛
کد خبر : ۱۵۷۹۱۹
۱۴۰۲/۰۱/۲۰ - ۱۷:۱۰
مظنه آدمیزاد چند

مظنه آدمیزاد چند

یا این آینه‌های کوفتی تصویر را درست نشان نمی‌دهند یا اصلا ما آدم‌ها توی آینه درست نگاه نمی‌کنیم.
کد خبر : ۱۵۴۵۳۴
۱۴۰۱/۱۲/۲۱ - ۱۵:۰۸
ترامپولین برای روح آزرده لک لک‌ها

ترامپولین برای روح آزرده لک لک‌ها

برای ما که از دیوار‌های صاف هم بالا می‌رفتیم قلاب گرفتن یک امر حیاتی و ژئوپولتیک بود.
کد خبر : ۱۵۲۱۳۸
۱۴۰۱/۱۲/۰۷ - ۱۶:۱۲
راعی کرگدن ها

راعی کرگدن ها

هرکجای جهان، مسئولی پشت میزش نشسته باشد باید بداند که روزی... ساعتی... و دقیقه‌ای می‌رسد که او بیاید و آرام به در شیشه‌ای دفترش تقه بزند و وارد شود.
کد خبر : ۱۵۰۹۰۵
۱۴۰۱/۱۱/۳۰ - ۱۸:۰۶
پیرمرد و خیال

پیرمرد و خیال

توی بحبوحه جنگ به این نتیجه رسیده بود که لنجش را باید توی ساحل خرمشهر ول کند و همراه خیل مهاجران راه بکشد و بیاید مشهد.
کد خبر : ۱۴۹۹۱۳
۱۴۰۱/۱۱/۲۳ - ۱۵:۴۷
جمعه شرشره‌ای

جمعه شرشره‌ای

اصلا جعفر ته ماست مالی‌های دنیا بود و هرطور بود باید رفیق ششدانگ من می‌شد که اساسا نیاز به یک آنتی تز داشتم تا کمی مرا متعادل کند بلکه دست از سرم بردارند و گناه‌های نکرده را پای من ننویسند.
کد خبر : ۱۴۸۸۱۵
۱۴۰۱/۱۱/۱۶ - ۲۰:۴۵
وقتی سنگ‌ها می‌شکفند

وقتی سنگ‌ها می‌شکفند

عمه بزرگ آدم سرد و بی حالی بود. نه عاشق شده بود و نه طعم غذایی یا فیلم و سریالی می‌شد پیدا کرد که او را سر ذوق بیاورد.
کد خبر : ۱۴۷۸۴۲
۱۴۰۱/۱۱/۰۹ - ۱۴:۱۸
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->