رضا سلیماننوری | شهرآرانیوز - وضعیت همه شهرهای جهان تا قبل از آغاز عصر ماشین بهگونهای بود که از الگویی واحد برای معماری پیروی میکردند. براساس این الگو، شهر حول یک محور مرکزی که مهمترین عنصر هویتی آن را شامل میشد، ایجاد شده و هرچه از این مرکز دور میشدیم، رابطه افراد و گروهها کمرنگتر میشده است؛ محدودهای با دیواری قطور که در سرتاسر آن با فواصلی مشخص برجهای نگهبانی همراه با نگهبانانی آماده رزم ایجاد کرده بودند تا از ساکنان شهر در برابر هرگونه هجوم نظامی مراقبت کنند.
مشهد هم از زمان تبدیلشدنش به شهر تا ابتدای سده چهاردهم هجری از این الگو پیروی میکرد؛ الگویی که شهر و مزار مقدسش را، چون نگینی ارزشمند در حلقه دیوارهای قطوری که به آن بارو یا حصار میگفتند، پناه داده بود. این باروی کاهگلی در برخی نقاط دارای دروازههایی با درهای چوبی بزرگ بود تا هنگام نیاز، برای ورود و خروج افراد به شهر باز شود، البته پشت این دیوار هم مانند اغلب شهرهای ایران خندقی حفر میکردند تا از سرعت حمله مهاجمان به شهر کاسته شود. گزارش پیش رو یادی از این بارو و دروازههای آن است.
بر اساس آنچه در اسناد مکتوب درج شده است، نخستین بار در قرن ۶ هجری قمری حصار و بارو (دیواری که دورتا دور شهر کشیده میشده) داشته و چهار دروازه در چهار طرف این بارو برای رفت وآمد مردم تعبیه شده بود که دروازه شمالی، چون در محدوده محله نوغان قرار داشت، «دروازه نوغان» نام گرفته بود و دروازه جنوبی شهر را که در محدوده محله عیدگاه و بر سر راه مسافران نیشابور و هرات قد علم کرده بوده، «دروازه عیدگاه» میخواندند و البته برخی هم، چون آخرین استراحتگاه مسافران قبل از رسیدن به این دروازه در طرق بوده است، به آن «دروازه طرق» هم میگفتند. از این حلقه، «دروازه سراب» که بر سر راه مسافران قوچان و چناران باز کرده بودند، سومین دروازه بود و درگاه سرخس در ابتدای راه سرخس، مرو، بخارا و سمرقند چهارمین دروازه شهر و نخستین تجربه از این معماری در مشهد آن دوران.
بعدها و در زمان ایجاد راسته خیابان مشهد در عهد شاه طهماسب صفوی که هم زمان با گستردهتر شدن شهر و احیای برج و باروی آن نیز بود، بر این چهار دروازه دو دروازه دیگر افزوده شد؛ دروازه «بالاخیابان» و «پایین خیابان» که یکی در ابتدا و دیگری در انتهای نخستین خیابان شهر ایجاد شدند. ناگفته نماند، چون دروازه پایین خیابان در امتداد دروازه سرخس بود، در ابتدای این دوران (عصر شاه طهماسب) شهر دارای پنج دروازه بوده است تا اینکه چندی بعد، دروازه «میرعلی آمویه» حدفاصل دو دروازه نوغان و پایین خیابان ایجاد میشود و پس از تکمیل ساختمان ارگ حکومتی مشهد هم دروازهای ویژه آن باز میکنند تا برج و باروی شهر در دوران اوج خود دارای هفت دروازه باشد.
این هفت دروازه از منظر اهمیت در یک سطح نبودند؛ زیرا دروازه ای، چون ارگ تنها کاربرد نظامی داشت و پشت آن مسیر شهر و دیاری نبود تا زائران از طریق آن به زیارت امام ثامن (ع) بیایند و دروازه میر علی آمویه هم تنها مدتی بعد از ایجاد به دلیل برخی خرافات منتشر شده درباره آن، دال بر بلاخیز بودن و بدشگون بودنش برای همیشه بسته شد تا جایی که در مهمترین نقشه شهری باقی مانده از دوران قاجار یعنی نقشه جولیس دالمج انگلیسی که در سال ۱۲۴۸ خورشیدی ترسیم شده است، هیچ اثری از این دروازه دیده نمیشود.
این در حالی است که وی در نقشه خود، مکان دقیق باروی شهر را ترسیم کرده بود؛ باروهایی که براساس مدارک موجود همگی دوطبقه بوده و به نحوی ساخته شده بودند که امکان تیراندازی از هر کدام به دو باروی دو طرف وجود داشت تا در صورت اشغال آن بارو توسط دشمن بتوان افراد مهاجم را در بارو گیر انداخت و جلو پیشروی آنان و سقوط شهر را گرفت.
برج و باروی شهر مشهد مانند سایر شهرهای ایران تا عصر مشروطه به صورت کامل وجود داشت و علاوه بر لشکریان، افرادی هم برای تعمیر و بازسازیهای احتمالی، از سوی شخص والی به کار گرفته میشدند. اما با به سرانجام رسیدن انقلاب مشروطه به دو دلیل، حصار دور شهر مشهد در سرازیری عمر قرار گرفت. نخست، نبود یک والی مقتدر که توانایی پرداخت هزینه و مخارج و البته قدرت هدایت نیروهای دوگانه لازم برای ادامه حیات برج و باروی شهر یعنی نظامیان و کارگران ساختمانی را داشته باشد و دیگر، شرایط فرهنگی اجتماعی خود شهر که تغییراتی در حصار شهر و افزوده شدن برخی نقاط به آن را طلب میکرد.
در این بین نباید از حضور گسترده نیروهای خارجی به ویژه روسها و ماجراهایی، چون شورش طالب الحق و یوسف خان هراتی نیز به سادگی گذر کرد، زیرا همین واقعه که به به توپ بستن حرم مطهر رضوی ازسوی نیروهای روسی منجر شد، برای طبقه حاکم و صدالبته مردم شهر در کنار همه پیامهای ریز و درشت، این پیام را هم داشت که دیگر دیوارهای قطور و باروهای متعدد، توانایی حفاظت از شهر را ندارند و فکر دیگری باید کرد و بدین گونه ناقوس نابودی برج و باروی مشهد به صدا در آمد؛ ناقوسی که البته به مرور زمان، اثرات آن علنی شد.
اگر با تأمل، نقشه ۱۳۱۰ خورشیدی مشهد را نظاره کنیم، متوجه خواهیم شد در آن دوران، اگرچه هنوز بقایای تقریبا سالمی از دروازههای شهر وجود داشتند، در برخی محدوده ها، تخریب شده و جای آنها را منازل و معابر کوچک و بزرگ پر کرده اند؛ منازلی که اغلب در دوران فطرت احمدشاهی، بیشتر ازسوی زائرانی که تبدیل به مجاور شده بودند یا مجاورانی که توانایی مالی چندانی نداشتند، ایجاد شده بودند.
این گونه بود که مشهد ابتدای قرن چهاردهم، اگرچه هنوز دارای حداقل پنج دروازه بود، در پایان دهه نخست آن، یعنی در دوران اوج فعالیتهای محمدولی اسدی (نایب تولیه آستان قدس رضوی) در شهر دیگر خبری از هیچ کدام از این دروازهها نبود و حتی در بسیاری نقاط، چون محدوده خیابان ارگ آن زمان و میانههای خیابان امام خمینی (ره) که او اسباب ایجادشان را فراهم کرد، اثری از باروی دور شهر و برجهای دو طبقه آن نیز باقی نماند.
البته این نابودی دروازهها به معنای مختل شدن ورود و خروج مردم به شهر نبود، بلکه در همان محدوده زمانی (ابتدای سال ۱۳۱۳خورشیدی)، از بیرون محدوده دروازه سابق بالاخیابان که حوالی کوچه رضویهای خیابان توحید قرار داشت (درست مکانی که اکنون میدان توحید قرار گرفته است)، میدانی بیضی شکل برای کنترل ورود و خروج به شهر و اخذ عوارض از کالاها احداث کردند. ورودی این میدان جدید تفاوت چندانی با دروازههای پیشین نداشت و شامل یک در بزرگ با دو آشیانه نگهبانی ویژه مأموران اخذ عوارض اداره مالیه بود که که دورتادور آن را دیوارکشی و مسدود کرده بودند.
این سازه سال بعد هم در بیرون دروازه پایین خیابان، جایی که اکنون روی نقشههای رسمی، میدان عدالت ثبت شده (مشهدیها در سالهای میانی سده ۱۴ خورشیدی به آن میدان اعدام میگفتند) ایجاد شد و بدین گونه دو دروازه اصلی شهر از صفحه روزگار محو شدند. اما سرنوشت دروازههای نوغان، سراب، عیدگاه و ارگ از این هم دردناکتر بود. این چهار دروازه همگی در تغییرات همان ۱۰ سال نخست قرن چهاردهم با توجه به از دست دادن کارایی خود و البته قرار گرفتن در محدوده طرحهای عمرانی که شهرداری برای برگزاری جشن هزاره فردوسی در شهر اجرا میکرد، تخریب شدند تا از یک سو معابر شهری گسترش پیدا کند و از دیگر سو، اگر یکی از مستشرقین دعوت شده به این جشن، مسیرش به هر کدام از این دو دروازه افتاد، مشهد را به عنوان شهری مدرن و پیشرفته تصور کند.
ناگفته نماند هر چند عمر شش دروازه یاد شده، حداقل تا دهه نخست سده ۱۴ هجری به جهان باقی بود، دروازه میرعلی آمویه یا همان دروازه همیشه بسته که مردم تصور میکردند هرگاه باز شود، اتفاق شومی برای مشهد رخ میدهد، اندکی بعد از واقعه به توپ بسته شدن حرم مطهررضوی و قبل از به سلطنت رسیدن آخرین شاه قاجار، با توجه به فلسفه نحس بودنش برای همیشه از صفحه روزگار محو و تبدیل به دیوار بارو شده بود تا بدین گونه از گسترش بدشگونی آن جلوگیری شود.
منبع: در تنظیم این مطلب از کتابهای «مطلع الشمس» نوشته اعتمادالسلطنه، «مشهد درآغاز سده چهارده هجری» نوشته جمعی از نویسندگان، «مزار میرمراد» اثر غلامحسین بدیعی و کتاب در آستانه چاپ «خاطرات شفاهی علی ظریفیان» اثر نویسنده استفاده شده است.